حیواناتی که توحش خود را به دانش آموزان نشان دادند ! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
195

در فرهنگ غنی و پربار میهن ما، رافت داشتن و محبت نمودن به دیگران، جایگاه خاص خودش را دارد. ویژه آن که با این روش انسانی، آنهائی که مورد چنین برخوردهای مهرآمیزی از طرف دیگران قرار می گیرند. نیز چنین کردارهای نیکو را از آن کنشگران می آموزند؛ و در فرصت هائی که پیش می آید؛ همین رفتار انسانی را، نسبت به دیگران اعمال می کنند؛ و موجب گسترش یافتن این خلق و خوی پسندیده در باره سایر همنوعان خویش می گردند !

اما در شرایط کنونی، که مشتی بی فرهنگ بری از صفات پسندیده ایرانیان اصیل، در میهن ما بر سر قدرت اهریمنی خویش می باشند. دیگر از آن انسانیت های پیشین خبری نیست؛ و آنچه که اکنون در میهن ما به انجام می رسد؛ برآمده از توحش و رفتارهای ضدبشری اعراب بیابانگرد چهارده قرن گذشته است؛ که به سیاق توحش اجداد دزد و جانی و ستمگر خودشان به انجام دادن آن می پردازند !

در هفته گذشته، تعدادی از این وحشی های اسلامزده، به سبک پیشینیان ناانسان خود، بر تعدادی از دانش آموزان نوجوان پسر در مدارس کشورمان شوریدند؛ و قیچی به دست، موهای سر این ایرانیان بی پناه را، به سبک پیش کسوتان نابخرد و دینزده شان در دوران سلسله ننگ آفرین قجرهای اسلام پناه عملی نمودند. آنان( ماموران حاکمیت استبدادی سلسله منحط قاجار ) در مراکز ارتش آن زمان، جهت تنبیه کردن سرباز هائی که مرتکب خطاهای کوچک می شدند؛ خطاکاران را با روش چیدن موهای آنها اما نه به شکل عادی و معمولی، بلکه به گونه خاصی که بر روی سر آنها از راست به چپ و از جلو به عقب، « چهار راهی » روی سرشان درست می کردند. تا هر کسی که آنان را ببیند، به آسانی حدس بزند که تنبیه شده اند !

حالا در این زمانه، مزدوران سفیه و نادان حکومت ننگین آخوندی، که متاسفانه تعدادی شان در میان قشر زحمتکش فرهنگیان دیارمان مشغول به کار می باشند. و در مرکزی به کار اشتغال دارند، که لحظه به لحظه حضورشان در آن مکان ها( مدارس ایران ) سرمشقی آموزنده برای تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان میهن مان است. بدون توجه به این امر مهم، در مدارس سراسر کشورمان، با قیچی های مرگبار خودشان، به جان موهای سر پسران دانش آموز افتاده اند؛ و بر روی سرهای فرزندان مردم « چهار راه » گشوده اند !

مزدوران رژیم ننگین آخوندی، با خیال راحت و بدون واهمه از واکنش اولیای این دانش آموزان ستمدیده، به انجام دادن چنین اعمال ضد بشری پرداخته اند. چرا که می دانند، اگر فرزندان این ملت زیر سلطه خودشان را هم بکشند؟ « از سنگ صدا در می آید و از ایشان نه » ؟!

واقعا چرا ما باید در این حد از ستم پذیری خوار کننده باشیم؛ که عزیزان مان را اینگونه آزار بدهند؟ و ما خودمان را در پیله ی سکوتی ابلهانه پنهان نمائیم؟ آیا فرزند به دنیا آورده ایم که « تو سری » خور این حیوانات وحشی باشند؟ آیا به آینده این نوباوگان ایرانزمین، که نسل های سازنده بعدی این کهندیار هستند می اندیشیم ؟!

یک ضرب المثل شیوای زبان مادری مان می گوید: « پسر، کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش مخوانش پسر » ؛ کودکان و نوجوانانی که امروزه چنین رفتاری با ایشان می شود؛ اگر در زمان بزرگسالی شان بزهکار و خاطی نشوند؟ در زمره کسانی خواهند بود، که در نوکری اربابانی باشند؛ که اکنون مزدوران سران جلاد و خودکامه حکومت ننگین آخوندی، موهای زیبای عزیزان شما را می چینند !

با باز شدن یک خط چندسانتیمتری از جلوی پیشانی تا پشت گردن یک نوجوان، و یک خط دیگر به همان عرض از سمت راست تا چپ سر این دانش آموزان، یعنی گشودن یک مسیر چندین کیلومتری به عرض یک عمر بری از انصاف و رحم و مروت بودن در طول زندگانی افرادی است. که جز خطاکاری نمودن نیآموخته اند؛ و غیر از نا انسان بودن تجربه دیگری ندارند؟ !

پدر گرامی، مادر عزیز، آیا هدف شما از به دنیا آوردن عزیزان تان، و هزینه نمودن وقت گرانبها و امکانات ارزشمندتان، جهت هر چه بهتر پرورش یافتن ایشان، برای ساختن یک جامعه مثبت و سازنده، با رفتارهای نکوهیده ای که مزدوران خامنه ای، اکنون در قبال فرزندان شما انجام می دهند پوچ و بی اثر نمی گردد ؟ !

معقول آنست که پاسخ تان به این پرسش مثبت باشد. پس باید و منطقی است، که در این شرایط غیر متعارف، پوشش ننگ آلود این سکوت خوار کننده را، از قامت میهن پرستانه تان محو نمائید؛ و بدون حتی یک روز تاخیر، هم حق کنونی فرزندان عزیزتان را، از کسانی که به موهای زیبای پسرهای گل شما دست درازی کرده اند را بگیرید؛ و هم از نابود گشتن آینده روشن ایشان جلوگیری نمائید !

آنهائی که اینک روی سر فرزندان بی گناه شما « چهار راه » باز می کنند. هدف شان پرورش دادن افرادی زبون و جانی و بری از خصائص انسانی مانند خودشان است. تا اگر با همت میهن پرستانه شما و همرزمان تان، از حیطه قدرت در ایران ساقط بشوند؟ و بیش از این نتوانند که هست و نیست و دارائی تان را به یغما ببرند؟ پیشاپیش انتقام خویش را از شما گرفته باشند؛ و با آوردن چنین بلاهائی بر سر عزیزان شما، اتش دل های سوخته شان که ماوای اهریمن است را

خاموش گردانند !

مقاله قبلیسروش صحت از برنامه «کتاب باز» حذف شد
مقاله بعدیاسرائیل منتظر تصمیم آمریکا درباره سپاه پاسداران جمهوری اسلامی است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.