متاسفانه ما باز هم از آخر « اول » شدیم !

0
166

در اثر حضور ننگین ترین حاکمیت تاریخ در میهن ما، در طی سالیانی که در چهار دهه اخیر آمده و رفته اند. در کمال تاسف، با آماری که توسط سازمان ها و نهادهای بین المللی، در ارتباط با نوع زندگانی مردمان جهان گرفته شده اند. نتایج به دست آمده از آمارهای مورد نظر نشان می دهند؛ که اکثریت مردم ایران به شکل آشکاری، غمگین تر و افسرده تر از بسیاری از دیگر ساکنان دنیا هستند؛ و مسائل منفی افزون بر شمار، چنان آنها و زندگانی شان را در بر گرفته اند؛ که به چنین درجه ای از حالت روحی نا مناسب، و نا امیدی حزن آوری دچار شده اند؛ که حتی نوجوانان مملکت اشغال شده مان نیز، دست به خودکشی های انفرادر یا جمعی می زنند!

در گذشته های نسبتا دور، امکان دسترسی به آمارهای مختلف در زمینه های موجود در زندگی مردم دنیا وجود چشمگیری نداشتند. اما اکنون، به مدد کامپیوتر و امکانات متعدد آن، به ویژه از طریق وب سایت های فعال متعلق به تمامی مراکز دولتی و غیر دولتی در کل جهان، افراد علاقمند به دانستن آنچه که در سراسر گیتی می گذرد. با فشردن چند تکمه( یا به قول عوام « دکمه یا دگمه ) می توانند. موضوعات مورد نظر خودشان را بیابند؛ و از « چند و چون » آنها با خبر بشوند!

بسیاری از مواردی گه در این باره نتیجه گیری می شوند حاکی از آن هستند؛ که در سرزمین نامدار ما، وضعیت اسفبار زندگی ساکنان این کهندیار، اعم از ایرانیان و حتی مهاجرانی که از بد روزگار، ناگزیر به زندگی کردن در ایران کنونی شده اند. در بررسی نتایج به دست آمده از همگی این آمارها، در مورد موضوعات مربوط به زندگی خود و خانواده های شان، و چگونگی موقعیت غم انگیزی اشاره می کنند؛ که دست اندرکاران رژیم بدنام و بی کفایت حاکمیت ننگین ملاها برای ایشان به بار آورده است. و چنین نتایجی نا مطلوبی، بیانگر بدترین شرایطی می باشند؛ که هم اکنون خیل عظیمی از ملت بی پناه کشورمان، حتی کودکان و نوجوانان ایرانی نیز، با آنها دست به گریبان هستند!

یکی از آمارهائی که در سال ۲۰۱۵ میلادی، به وسیله چند نهاد بین المللی تهیه شده بود؛ در باره مردمان ۱۱۵ کشور در دنیا، و با محور موضوعی که در هر زمان و هر مکانی از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هست؛ از موقعیت زندگی سخت و زندگانی آمیخته به ناکامی های نوجوانان ایرانی تهی شده بود. که توسط نهادهای حقوق بشری آماده و منتشر گشته بودند؛ که نشان می دادند، اخیرا نه فقط بزرگسالان و سالمندان ایرانی، بلکه کودکان و نوجوانان و جوانان ایرانزمین هم، در شرائطی به گذران عمر اندهبار خویش مشغول می باشند؛ که نه فقط به صورت انفرادی، بلکه گاهی هم به گونه جمعی، دست از هستی نا موفق خود می کشند؛ و با خودکشی خویشتن را، از این ناکامی های به وجود آمده به وسیله اهریمنان حاکم بر دیارشان نجات می دهند!

این جریان تاسف بار در شرایطی شکل گرفته و می گیرد؛ که هم سالان آنها در سایر نقاط دنیا، به مدد داشتن حکومت های مسؤل و آگاه در کشوری که در آن زندگی می کنند. به مراتب چشمگیری، به سوی موفقیت های قابل توجه سوق داده می شوند!

ولی در دیار ما و با شرایط حضور حاکمیت مستبد و جلاد اسلامی در میهن مان، که با انجام دادن امور منفی و نگران کننده در تمامی زمینه هائی که به آن می پردازند. این موضوع نگران کننده( خودکشی کودکان و نوجوانان ایرانی) ، ما را به این نتیجه دردناک می رساند؛ که ما باری دیگر، به لطف حضور بدترین حاکیت گیتی در این برهه زمانی در کهندیارمان، باز هم « از آخر اول شده ایم » !

اخیرا در خبرهای منتشر شده از طریق گزارشگران داخلی در ایران آمده است؛ که طی ده روز اول نخست سال جدید میلادی، چهار نوجوان کشورمان، از ساکنان سه شهر( ارومیه، مهاباد و سقز در استان کردستان) دست به خودکشی زده و به زندگی غمبار خویش خاتمه داده اند. بر پایه گزارش رسیده به نهاد حقوق بشری « هه نگاو » ، روز یکشنبه نوزدهم دیماه ۱۴۰۰ خورشیدی( برابر با نهم ژانویه ۲۰۲۱ میلادی) ، یک نوجوان شانزده ساله با هویت محمد غفاری در تفرجگاه « بند » ارومیه، به دلیل اختلافات خانوادگی، با سلاح شکاری به زندگی اش پایان داده و خودکشی نموده است!

روز چهارشنبه پانزدهم ماه جاری( دیماه ۱۴۰۰، برابر با پنجم ژانویه ۲۰۲۲ میلادی) هم، یک نوجوان پانزده ساله از اهالی شهرستان سقز، با نام برهان آهنی نیز، به دلیل اختلافات خانوادگی، با خوردن قرص به زندگی خودش خاتمه داده است. همچنین روز دوشنبه سیزدهم دیماه نیز، یک جوان هژده ساله اهل مهاباد به نام سردار حسینی اهل مهاباد هم، به دلیل مشکلات خانوادگی با استفاده از اسلحه خودکشی کرده است. یک روز پیش از آن( یکشنبه دوازدهم دیماه ) جوان هفده ساله دیگری به نام محمد قزلباش، با خوردن قرص برنج ، زندگی خود را به پایان رسانده و دلیل خودکشی او هم اختلافات خانوادگی بوده است!

با استناد به آمار به ثبت رسیده از سوی مرکز آمار و اسناد سازمان حقوق بشری « هه نگاو » ، در طول سال ۲۰۲۱ میلادی، تعداد ۵۲ نوجوان زیر هژده سال ( ۲۹ دختر و ۲۳ پسر) در برخی از شهرهای استان کردستان به زندگی خودشان پایان داده اند؛ که سن یازده تن از آنها زیر چهارده سال بوده است!

بیان آمار حزن آور و دردناک بالا، نه از غم بی پایان پدران و مادران آنها می کاهد: و نه دردی از هزاران مشکل فرود آمده به درون زندگانی آمیخته به نا به سامانی های متعدد مردمان ایران در جامعه کنونی میهن مان را کم می کند؛ و نه حتی به همین مراکز و سازمان هائی که چنین آمار وحشتناک و غم انگیزی را منتشر می کنند و به همگان ارائه می دارند می رسانند؛ که فقط به اشاعه این اخبار جانکاه نپردازند. بلکه با همآهنگی با دیگر نهادهای حامی حقوق بشر در سازمان ملل متحد، درمان و راه حل کارسازی جهت برون رفت مردم ستمدیده ایران، از چنین مشکلات عظیمی را بجویند؛ و با به جریان انداختن آنها، بار بسیار سنگین اینهمه مشکلات ویرانگر را، از روی شانه های ناتوان ایرانیان بردارند. تا درون و پیرامون زندگی نامطلوب این ملت رنجدیده را، و زندگانی سخت و طاقتفرسای ایشان، از اینهمه ناملایمات فرود آمده از طریق بدکرداری های حاکمان ستمگر دیارشان، بر سر آنها و عزیزان ایشان را منتفی و خنثی نمایند!

در شرایط کنونی ساکنان همه ممالک دنیا می دانند و پی برده اند؛ که مردم بی پناه ایران، در چه موقعیت خطیری به سر می برند؛ و زیر مهمیز دردناک بدترین و شقی ترین حاکم و دولتمداران میهن اشغال شده شان، در اثر حضور زورگوترین رژیم دیکتاتور و خودکامه و جلاد در سرزمین باستانی خود، با چه حد از ناکامی و رنج و الم و نگونساری مواجه اند؟!

اگر وظیفه و مسؤلیت نهادهای حقوق بشری در جهان، رسیدگی به شرایط دردناک مردم گیتی و عزیزان آنها نیست؟ پس چیست؟ و برای رسیدگی به کدام نا به سامانی های مردم زیر ستم چنین حاکمان نامردی، در چنین نهادهای به اصطلاح مردمی عضویت دارند؟!

با آنچه که هم اکنون بر ملت بی پناه ایران می گذرد. بیشتر مردم دنیا بر این واقعیت های دردناک در زندگی ایرانیان آگاه می باشند؛ که این ملت بی نوا هم اکنون، در چه موقعیت خطیری به سر می برند؛ و زیر نفوذ و خودکامگی های چه حاکمیت مستبدی زندگانی آمیخته به درد خود را طی می کنند؟ اگر این زیر مجموعه های سازمان به اصطلاح حقوق بشر، نمی توانند بار سنگین چنین مشکل عظیمی را، از روی شانه های ناتوان این ملت زیر ستم حکومت ملاهای جنایت پیشه بردارند؛ و ایشان را به حقوق مردمی خودشان برسانند؟ منطقی ترین نتیجه ای که از این روش بری از بی مسؤلیتی آنها به دست می آید. فقط و فقط نخواستن عملی نمودن چنین وظیفه آکنده از حقیقت محض می باشد؛ که به دلیلی واضحی که بر همگان آشکار است. نمی خواهند به این وظیفه بین المللی خود بپردازند. تا دست زورمداران را، از کلیت سرزمین زیر یوغ ستمکار ترین حکومت تاریخ در دیار اشغال شده این ملت بی پناه کوتاه نمایند!

که البته دلیل انجام ندادن این وظیفه کتمان نشدنی، و تحقق بخشیدن به چنین مسؤلیت بزرگ و مهمی، هم بر خودشان، و هم بر بسیاری از ساکنان جهان، و بدون تردید بر آزادیخواهان ایرانزمین واضح و مبرهن است؛ که حق عضویت سالیامه ای که اعضای مراکز مثلا حقوق بشری و نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد به ایشان می پردازند. نقطه عطفی در بی توجهی های مکرر آنها به موقعیت دردناک همگی مردمان جهان، مخصوصا ملت اسیر ایران، که زیر سلطه حکومتی ظالم در کشورشان، تحت سلطه چنین اهریمنانی به سر می برند است؛ که آنان را چنین بی مسؤلیت و بری از خلق و خوی انسانی نموده است!

اگر ایشان به اینگونه مشکلات مردم دنیا بی توجه اند؟ از سران جنایتکار و اهریمن تبار حکومت نا مردمی اسلامی، و قوانین ضد بشری آنها، که بر مردم رنجدیده ایران وارد می آورند. چه انتظاری است که حاکمیت ددمنشانه خودشان را، از چنین پلیدی های آشکاری تهی سازند؛ و رخت انسان مآبانه ای بر آن بپوشانند؟ امری که هیچگاه در قاموس آئین ظالم پرور دیانت اسلامی نبوده و هرگز نیز نخواهد بود!

کسانی که مادران و همسران و دختران بی گناه خودشان را، محکوم به تحمل بدترین و سخت ترین شرایط موجود در عالم هستی می نمایند. چگونه می توانند به این مظلومان، به چشم انسان های آزاده بنگرند؟ و حقوق مسلم آنها را به ایشان بپردازند؟!

به قول خود نا انسان شان « حاشا و کلا » که چنیم کنند و انسان باشند؟!

مقاله قبلیتحریم سه فرد و یک نهاد مرتبط با حزب‌الله لبنان توسط وزارت خزانه‌داری آمریکا
مقاله بعدیدبیر ولایت معاش راباور کنیم یاشهروندی آمریکایی اش!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.