شکاف طبقاتی که اکنون به گسل طبقاتی تبدیل شده است! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
214

فاصله طبقاتی کم و بیش در میان ساکنان هر سرزمینی در جهان وجود دارد. اما با توجه به نوع حکومتی که در یک کشور بر سر کار است؛ و میزان پایبندی دستگاه حاکم، بر انجام شدن تعهداتی که قول آن را به مردمان زیر مدیریت خویش داده بوده است. این فاصله ها با طول بسیار یا کم، و یا دور و نزدیک بودن به همدیگر می باشند؛ و به طور غیر عادی، مسافتی بزرگ یا کوچک بین شان قرار دارد؛ که تشخیص دادن ظاهری آن برای همه میسر نیست( چون در ظاهر امر، مردم در هر شرایط بد و اسفناکی هم که باشند؛ چهره غمگین خویش را با سیلی سرخ نگه می دارند. تا کسی به عمق فاجعه درون زندگی آنان پی نبرد.) ؛ به همین خاطر نیز، درک موقعیت غمگنانه چنین افرادی، برای نه فقط ساکنان آن مکان، بلکه برای کسانی که دور از ایشان هم می باشند. قابل مقایسه و سنجش نخواهد بود!

در نوع اول، جریان به این معناست؛ که اگر حاکمان آن دیار، مسؤلیت خویش را مدبرانه به انجام برسانند؟ با کمی تلاش می توانند؛ این فاصله طبقاتی را به کم ترین حد آن کاهش بدهند. اما در ممالکی که کارگزاران حکومتی آنجا، جز به منافع خودشان نمی اندیشند؛ و اهم مدیریت غیر مسؤلانه خویش را، بر منوال سودجوئی و مال اندوزی زیادتر، برای خود ناانسان و همدستان دزدتر و فاسدتر از خودشان متمرکز می کنند و به آن می پردازند. این شکاف طبقاتی، بیشتر در نوع دوم شدید می گردد. تا جائی که دیگر نمی توان، نام چنین مورد ننگ آفرینی برای مدیران خودکامه آن سرزمین را، شکاف طبقاتی نامید. بلکه « گسل بزرگی » خواهد بود؛ که متاسفانه هم اکنون در کهندیار ما برقرار و گریبان ملت محروم کشورمان را گرفته است؛ که البته جای متعجب گشتن هم ندارد!

تا بیست و دومین روز از ماه بهمن سال جاری خورشیدی، یک پریود چهل و دو ساله اسارت ملت ایران، که زیر چتر استیلای ننگین یک حاکمیت استبدادی مصیبت آفرین، به مرز چهل و سه سالگی وارد می شود؛ اختلاف طبقاتی میان مردم دربند کشور اشغال شده مان در حالتی است؛ که حتی بعضی از دست اندرکاران همین رژیم جهنمی آخوندی نیز به آن اعتراف می کنند و اذعان دارند!

مردم فقرزده ایران، که حتی نمی توانند یک قرص نان را، برای کم تر نمودن میزان گرسنگی اعضای خانواده شان، به راحتی برای آنها تهیه نمایند . از این زمان که خط فقر در میهن شان، به زیر یازده میلیون تومان رسیده است. چگونه با دستمزد کمی که در این برهه زمانی دریافت می کنند. هم کرایه سر به فلک کشیده خانه شان را بپردازند؛ و هم یک وعده خوراک نسبتا مناسب را، برای عزیزان شان تدارک ببینند؟ به این اضافه کنید، هزینه های سرسام آور پرداخت نمودن مخارج ( آب و برق و تلفن و گاز و اقساط بانکی و ….. ) را، که اگر شده گرسنه بمانند، می بایست به هر طریق ممکن، آنها را سر وقت پرداخت کنند؛ تا ضمن اینهمه نارسائی های دردناک در زندگی اسفبار خود، پای شان به مراکز قانونی جهت بازپرداخت کردن معوقه های شان باز نشود؟!

در این باره روزنامه « آفتاب یزد » ، در مطلبی با عنوان « اکثریتی فقیر، اقلیتی غنی » به « فاصله فاحش طبقاتی » در حکومت آخوندی پرداخته و نوشته است: « در حالی که خط فقر یازده میلیون تومان را هم پشت سر گذاشته است؛ و بخش ضعیف جامعه زیر بار فقر در حال له شدن هستند. از گوشه و کنار خبرهائی، مبنی بر پر شدن ظرفیت تورهای نوروزی ۱۴۰۱ منتشر می شوند. » !

که با توجه به گره خوردن مشکلات اقتصادی به مباحث سیاسی کنونی، وضعیت معیشت خانواده های ضعیف تر در کشورمان، همچنان تحت تاثیر تحریم ها قرار دارد؛ و سران خودکامه رژیم ملاها، جز به افزایش دارائی های دزدیده شده از سرمایه های ملی همین مردم بی پناه نمی پردازند!

از این سیه دلان بدتر، آقازاده های شان هستند؛ گه با سوء استفاده از قدرت غیر قانونی خانواده های مفتخور و سودجو و قدرت پرست خویش، با ولخرجی های خودخواهانه شان، بیش از پدران جاه طلب و بری از انصاف خودشان، بر طبل این مصیبت فراگیر، در میان مردم زیر سلطه جنایتکاران این حاکمیت پلید می کوبند؛ و روزگار ایشان را، به شام تیره نا به سامانی های بر آمده از نابخردی های پدران دزد و فاسد و ناانسان خود بدل می نمایند!

این روزنامه با یک جامعه شناس در داخل ایران مصاحبه نموده، وی در مورد حضور چنین وضعیت وخیمی در کشور، و تاثیر منفی آن بر زندکانی مردم، به ویژه آن دسته از کسانی که اصطلاحا « طبقه سوم » جامعه نامیده می شوند( آنهائی که نه مانند طبقه اول در ایران کنونی « سرمایه داران درون حاکمیت »، از یک رفاه عالی در زندگی شان برخوردارند. ) و نه مانند « طبقه میانی جامعه » که فقط دست شان به دهان شان می رسد؛ و از آسایش و امکانات بسیار محدودی بهره مند می باشند) به سر می برند هم نیستند. این جامعه شناس چنین گفته است: « واقعیت این است، که چنین مساله ای، نشان دهنده فاصله طبقاتی درون جامعه است. بخشی از جامعه به شدت درگیر معاش هستند؛ و بخشی دیگر، به دنبال سفرهای لاکچری، در چنین شرایطی شکاف طبقاتی تبدیل به گسل طبقاتی می شود؛ که درست کردن آن، سالها زمان می برد. » !

البته ضمن تائید نظر این جامعه شناس باید اضافه نمود؛ که موقعیت فعلی هم میهنان مان در داخل مملکت به گونه ای است؛ که حتی همان طبقه دوم هم، در بیشتر مواقع چنان درگیر اوضاع وخیمی می شوند؛ که مانند « طبقه سوم » در بدترین نوع زندگی که برای یک فرد پیش می آید. مانند بیشتر هم میهنان خودشان، چنان روزگار تلخی را تجربه می کنند؛ که همان دست های خالی را هم نمی توانند به دهان خودشان برسانند. همین ها نیز به مرور زمان، چنانچه اوضاع و احوال اقتصادی در ایران، به همین منوال پیش برود؟ دیری نخواهد گذشت، که شرایط زندگی شان سخت تر از گروه طبقه سوم جامعه گردد!

اکنون که تقریبا در انتهای چهل و دو سال ننگ حضور حکومت ملاهای فاسد در دیارمان به سر می بر یم؛ به خصوص عزیزان هم میهن درونمرزی مان، که در چنین موقعیت نا به سامانی روزگار می گذرانند. باید مصرانه از ایشان درخواست کنیم؛ که به مصداق « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من » ، به آنان یادآور بشویم؛ مگر نه آنکه در طول این چهل و دو سال نکبت اثر، بسیاری از شما را کشتند و راهی شکنجه گاه های خود نمودند؟ ازین پس به خود آئید و بیش از این اجازه ندهید؛ که این جانیان استیلا یافته بر شما و کهندیارتان، روز به روز بر این فاصله های دردناک طبقاتی بیفزایند؛ و زندگی تان را بیشتر دچار فقر و فلاکت نمایند!

اگر که در حال حاضر، موقعیت طبقاتی میان شما و دیگر شهروندان ایرانی، از حد « شکاف طبقاتی» ، به یک گسل طولانی تبدیل شده است؟ مفهومی به این معنا دارد؛ که این فاصله آزار دهنده، میان شما و آقازاده های درون حاکمیت آخوندی، به اندازه فاصله دامنه یک کوه مرتفع، با قله سر به فلک کشیده آن است؛ که فقط تباهی محض را در ذهن آدمی تداعی می کند؛ که به مرور زمان، چنانکه اوضاع و احوال با همین شیوه پیش برود؟ بدون تردید، یک تفکیک اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را هم در پی خواهد داشت!

بنا بر این، با تمام توان میهن پرستانه خویش به پا خیزید؛ و داغ برگزاری گرامیداشت مراسم ننگین انقلاب پلید اسلامی شان را، بر دل سیاه و اهریمنی شان بگذارید. زیرا شما قوی تر از آن هستید، که در مخیله سران جنایت پیشه این حاکمیت مستبد و جانی بگنجد. به خودتان و ویژگی های میهن پرستانه تان اعتماد نموده و باور کنید؛ که….. « سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد؛ وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد» !

مقاله قبلیافشای فساد و ثروت اندوزی رهبران جهان
مقاله بعدیورود افغانستانی ها به ترکیه ممنوع شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.