در یک زندان هشتادوچهار میلیونی به نام ایران، چهلویک سال است که بسیاری از شهروندان بیگناه آن، به دلایل واهی و گاهاً غیر مستند، درون زندانهای کوچکتر از این زیستبوم اهورائی، در اسارت دژخیمان جلاد این شکنجهگاههای متعلق به رژیم ددمنش اسلامی به سر میبرند؛ که بزرگترین گناه ایشان شهروند ایرانی بودن است!
بدیهی است مردمانی که این حاکمیت ننگین بر آنها تحمیلشده است. به هیچیک از مقررات فرمایشی و اجباری و تحمیلی مسئولان کمترین توجهی نشان ندهند؛ و با تمرد از قوانین مطرح در جامعه اسلامی به اموری بپردازند؛ که مورد تائید حکومتیها نباشد. به همین دلیل نیز، به اسارت طولانیمدت در شکنجهگاههای جمهوری پلید آخوندی محکوم گردند!
این مفهوم بهویژه در مورد کسانی مصداق دارد؛ که در اعتراضات گسترده سالهای ۸۷، ۸۸، ۹۶، ۹۷ و ۹۸ شرکت فعال داشتهاند؛ که در این رابطه تعداد زیادی از مردم جان به لب رسیده کشورمان، جهت اعتراض بهتمامی کاستیهای موجود در دیار خویش، به خیابانهای محل سکونت خود آمده بودند. تا در راستای اعلام عدم صلاحیت حکومتگزاران و دولتمردان کنونی در میهنشان، به ایشان جهت اینهمه بیدادگری هائی که میکنند معترض بشوند؛ و صدای دادخواهانه و معترضانه خویش را به گوش جهانیان نیز برسانند. تعداد زیادی از ایشان، توسط نیروهای امنیتی و پلیسهای درونشهری مانند نیرویهای انتظامی و بسیجیهای مزدور رژیم بازداشتشده و به زندانهای مخوف سراسر کشور منتقل گشتند. تا درون شکنجهگاههای دژخیمان اسلامی، ضمن تحمل انواع شکنجههای جسمی و روانی، مرگ تدریجی و نیستی اجباری خویش را هم تجربه نمایند!
جرمشان، شرکت در شورشهای دههی اخیر، در اعتراض به بسیاری از ناروائیهای موجود در کشور بوده است؛ که طی چند سال گذشته، ایشان را به خیابانهای شهرهایشان کشانده بود. تا بتوانند، بخش هائی از حقوق شهروندی پرداختنشده خویش را، از دستاندرکاران جانی حاکمیت بیکفایت و دزد و فاسد و جنایتپیشه آخوندی بستانند؛ اما سردمداران ستمپیشه جمهوری آخوندی، نه آنکه به خواستههای برحق آنان توجهی ننمودند؛ بلکه بیشتر این حقطلبان را، دستگیر و به زندانهای مخوف خودشان بردند. تا که درون بیدادگاه های منفور خودشان، احکام ظالمانه اسلام آخوندی را علیه آنان اعمال کنند!
در آبان ۹۸ که تعداد شهروندان جان به لب رسیده و ناامید ایرانی، بهخصوص در استان تهران حجم شان بیشتر شده بود. تعداد معترضان فزونی چشمگیری یافت؛ و عده زیادی از دادخواهان به خیابان آمده به شماری بود؛ که هرگز در مخیله هیچیک از سران جنایتپیشه این حاکمیت استبدادی نمیگنجید!
آخوندها، بهخصوص در مراکز هدایت و رهبری کشورمان و نیز دولتهای نالایق و متفاوت این رژیم دیکتاتوری و خودکامه و اشغالگر و خود نامیده اسلامی که از این مسئله نهایت سوءاستفاده خویش را نموده بودند. دلایل محکومیت این حقطلبان را، شرکت ایشان در اغتشاشات عمومی علیه حکومت و اعتراض غیرقانونی ایشان به کاستیهای موجود در کشور نامیدند!
حکومتیهای سیهدل اسلامی، درنهایت پستی و دنائت ذاتی خودشان، به زندانی و محبوس نمودن جوانان دلیر ایرانی بسنده نمیکنند؛ و هر از چند گاهی، یکی از این عزیزان را به جوخههای اعدام میسپارند. تا ضمن گرفتن جان بهترین فرزندان کشورمان، نابودسازی این دلاوران را، سرمشقی برای دیگران بهخصوص نسل جوان جامعه نمایند. تا ایشان را، با به وجود آوردن رعب و وحشت بسیار از اعدام، از ادامه راه میهنپرستانهشان علیه این خودکامگان اهریمن تبار بازبدارند!
زهی خیال باطل و گمان دور از حقیقت، آنهائی که جان شیرین خود را با اخلاص کامل بر کف دستشان میگذارند؛ و بهواسطه اعتراض به این جانیان دست به شورش و اقدامات اعتراضی در خیابانها میزنند. «بیدهایی نیستند که از این بادها» بترسند!
مصطفی صالحی جوان میهنپرست ایرانی و امثال او را، بدون ارائه حتی یک سند در ارتباط با قتل یک بسیجی بدنام که به وی نسبت دادند اعدام میکنند. آنانی را هم که نمیکشند؛ مانند جوان رشید ایرانی آرش صادقی بیگناه را هم که خوشبختانه هنوز نکشتهاند. به آن دلیل است که در حال گرفتن ذرهذره جان این جوان میهنپرست در اسارتگاه اهریمنی خودشان میباشند؛ و تعداد دیگری از این بیگناهان که به شکنجهگاههای آخوندها فرستاده میشوند. نمونههای دیگری از کارهای سبوعانه و جنایتکارانه رژیم است؛ که مدام از سوی سران نا انسان این حاکمیت ننگین دیکتاتوری شکل میگیرند!
رژیم به چه هدفی بیش از هفت میلیون زندانی در کشور دارد؟ و علت اساسی اعزام فرزندان ایران به شکنجهگاههای دژخیمان اسلامپناه چیست؟ آنها این جوانان دلیر ایرانی را، فقط به دلیل تأدیب درون زندان نگاه نمیدارند. بلکه میخواهند درزمانی که مصالح شومشان ایجاب نماید. با الگویی که از قتلهای دهه شصت بهویژه کشتار سی هزار تن زندانی در سال شصتوهفت که دارند. میخواهند دوباره قدرت اهریمنی خویش را به ایرانیان آزادیخواه و حقطلب نشان بدهند!
از آنجائی که میدانند مردم ساکت نخواهند نشست و به پا میخیزند. در نظر دارند که این زندانیان بیپناه را، در آن لحظات حساس به جوخههای اعدام بسپارند. تا وحشت مردم از دستگیر و زندانی شدن را برانگیزند؛ و معترضان را ساکت کنند. بدون تردید این امر باید همان دلیلی باشد؛ که مردم در بدو اعتراضات خودشان، ابتدا بهسوی زندانها بروند؛ و با یورش چند هزاری نفری خود به زندانهای آخوندها، درب همه این شکنجهگاهها را بگشایند. تا این اسیران در انتظار مرگ را نجات بدهند!
تنها با چنین برنامه و اندیشهای خواهند توانست؛ که خود و هممیهنانشان را، از یوغ استبداد حاکمیت ددمنشانه و جنایتکارانه آخوندی برهانند. امید که این اندیشه تحقق یابد؛ و در آیندهای نهچندان دور، صدای ناقوس آزادیخواهانه و حقطلبانه این دلاوران، مردمان سراسر میهنمان را آگاه سازد؛ که یکصدا و همآوا به پا خیزند. تا زنگ خطری عظیم برای سران جانی جمهوری پلید آخوندی را به صدا دربیاورند!
خطری که مردم به جان میخرند. تا میهنشان را از ننگ حضور آخوند و شیخ و ملا برهانند؛ خود و خانواده و هممیهنان خویش را، با یک حرکت استوار و پایا، از اینهمه کنشهای خباثت آمیز سران جانی جمهوری منفور اسلامی خلاص کنند!
فراموش نکنیم که فقط دامان ستمگران حاکم در کشورمان به اینهمه جنایت آلوده نیست. بلکه تکتک افرادی که درون شکنجهگاههای این رژیم جهنمی به کار اشتغال دارند؛ و یکایک قاضی هائی که با قساوت قلب سیاهشان، چنین احکامی را علیه این جوانان برومند ایرانی صادر میکنند؛ و نیز هرکسی را که حتی کمترین و کوچکترین سهم و نقشی دراینباره داشته باشد. را نیز میآلاید!
بنابراین، هم آمران به این جنایات (سران قدرت پرست حاکمیت جانی پرور آخوندی) و هم عمال شقاوتپیشه آنها در همه نهادها و زیرمجموعههای حکومت و دولت، بهویژه درون زندانهای ایران (از سطح تا سقف قدرت در این مراکز) نیز چون ابزاردست این جنایتکاران میباشند به نسبت ایشان گناهکار و جنایتپیشهاند. آنها دیگر ایرانی نیستند، بلکه مزدوران این اشغالگران جانی و فاسد و خودکامهاند!
«مرگ یکبار و شیون هم یکبار»، بالاخره نمیتوان اینهمه ناملایمات را دید و همچنان تا به ابد در سکوت و بیتفاوتی نشست. به همین دلیل: «نام نیکی گر بماند زآدمی*** به کز او ماند سرای زرنگار»!!
محترم مؤمنی