بی همتاترین شخصیت ملی ایرانزمین! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
214

هفتاد سال پیش در چنین روزی(هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹ خورشیدی) مومیائي پیکر پاک اعلاحضرت رضاشاه بزرگ، به امر شاهنشاه آریامهر از مصر به ایران آورده شد؛ تا که آن فرزند نمونه و بی بدیل تاریخ این سرزمین، در خاک پاک میهن اهورائی خویش باشد!

به راستی اگر سران مکار بریتانیای مثلا کبیر، چنین بلائی را بر سر مردم ایران نمی آوردند؛ که پادشاه نمونه و میهن پرست شان را به تبعیدگاه جزیره موریس در آفریقا تبعید کنند؛ و آن یگانه ی تاریخ میهن مان، که در طول حکومت افتخار برانگیز شانزده ساله اش، آنهمه آبادانی و ترقی و مدرنیته را در ایران به ثمر رساند. چنانچه این اتفاق دردناک روی نمی داد و آن بزرگوار همچنان به حکومت در مام میهن اش مشغول می بود. در بقیه دوران حضور و پادشاهی نمونه اش در ایران بزرگ، چه اثر های تابناک و مفید و مهم دیگری را از خود به یادگار می گذاشت؟؟؟!!!

شانزده سال مگر چقدر طول می کشد؛ که رهبر دلیر و میهن پرست یک سرزمین، که در آن زمان و به خاطر پیامدهای جنگ دوم جهانی، شمال و جنوب کشور او در اشغال بیگانگانی همچون روسیه و انگلیس بودند. ممالکی که همواره با ایران و ایرانی سر دشمنی داشتند و صدها مشکل برای کهندیارمان به وجود می آوردند. و مملکت در بدترین شرایط درونی و بیرونی خود قرار داشت. با اینهمه، آن پادشاه دلسوز و ایراندوست و نمونه در تاریخ میهن مان، با تمامی مشکلات موجود و عدم توانائی های مالی، در عین حال، برای مردم سرزمین خویش، و در نهایت کمبود امکانات مالی و تکنولوژی و …… در آن روزگار، اقدام به تولید دهها اثر تاریخی و فراموش نشدنی بنماید؟!

حتی برشمردن این توفیقات ارزنده هم مشکل است. چه رسد به ایجاد شدن شان و تولید نمودن انواع امکانات توسعه و پیشرفت برای ملت یک سرزمین « قجر زده »، که عیاشی و افیونی بودن شان مجال به وجود آوردن هیچ رونقی در مملکت را به آنان نمی داد. که جز به آسایش خویش و عیش و عشرت شان نمی پرداختند!

اما آن یگانه تاریخ ایرانزمین، با ایجاد خط ریلی راه آهن از شمال به جنوب و از شرق به غرب، احداث تونل های بزرگ در زیر کوه های مرتفع مملکت، جهت آسان تر مسافرت کردن مردم از یک سوی کشور به طرفی دیگر، به وجود آورن آرتش نوین در کل نیروهای مسلح سه گانه کشور، ایجاد نمودن بانک های ملی، شاهنشاهی و رهنی(کارگشائی) در مملکت، تاسیس دانشگاه تهران، احداث کارخانه برق در شهرهای بزرگ مملکت، مبارزه بی امان با بیماری های واگیردار و خطرناک مانند آبله، تیفوس(حصبه)، کزاز و جرب(گال) و….. و نیز لوله کشی آب آشامیدنی برای بخشی از شهرهای بزرگ، دهها و دهها انواع دیگر پیشرفت های اساسی در ایران، ثمره همان شانزده سال پادشاهی آن رادمرد تاریخ میهن مان بودند؛ که حتی در شرایط کنونی و اینهمه امکانات نیز تصورشان غیر ممکن است. چگونه همه اینها را بدانیم و ببینیم و بشنویم؛ اما همچنان در کمال ناسپاسی و بی مسؤلیتی، از این اسطوره بی همانند نگوئیم و سپاسمند آنهمه میهن پرستی هایش نباشیم؟!

درودها به روان پاک رضاشاه بزرگ، سردودمان سلسله ایرانساز پهلوی، که جز به خیراندیشی برای ایران و ایرانی نمی کوشیدند!

محترم مومنی

مقاله قبلیتنزل اقتصادی جمهوری اسلامی به زمان حکومت قاجار! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدینتیجه یک تحقیق: لخته‌ شدن خون علت مرگ بیماران کرونایی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.