خورشید تابان، شیر غران، شمشیر بران! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
420

« هر کس به کسی نازد*** ما هم به تو می نازیم» ؛ با آن که مطلب مورد نازیدن ما به آن، کسی یا یک شخص خاص نیست. اما بدون تردید، ارزشمندتر از صدها یا هزارها اشخاص مهمی است؛ که در تاریخ گرانقدر و بی نظیر میهن مان نام آور بوده و هستند. چرا که به دلایل فراوان ، تمام آن نام آوران مشهور ایران مان، ارزنده ترین برهان و نقطه پیروزی شان را، با بها دادن به این نماد تاریخی و ملی به دست آورده اند. در غیر این صورت هرگز نمی توانستند. که در جرگه شایستگان ایرانزمین جای بگیرند؛ و به آنچه که در این راستا به دست آورده و می آورند. مباهاتی افزون را نصیب خویش گردانند!

سربلندی ایران و ایرانی، با حفاظت کردن از این سه نماد ملی تضمین شده و زین پس نیز خواهد شد: خورشید تابان، شیر غران و شمشیر بران. انگیزش دفاع نمودن از سرزمینی که این نماد باستانی به آن تعلق دارد را هزاران برابر می کند!

فکر می کنید در میان ما ایرانیان و ایرانی زادگان، چه تعدادی از ما به چگونگی به وجود آمدن این سمبل گرانبهای تاریخی در میهن عزیزمان آگاهی داشته باشیم؟ برخی از ما، شبانه روز اسیر سرک کشیدن به انواع وب سایت ها و دیگر رسانه های مجازی و اینترنتی، یا کانال های تلویزیونی گوناگون می باشیم؛ تا که به کاوش های بی نتیجه و غیر ضروری خود بپرازیم. تا جائی که بعضی از آمارهای رسمی و غیررسمی عنوان کرده اند. ایرانیان در طول یک شبانه روز، فقط دو دقیقه از وقت خودشان را به مطالعه، مخصوصا کتاب خوانی و به ویژه کتاب های تاریخی می گذرانند. بدیهی است که با این اوضاع، پرسشی که نگارنده در بالای این متن مطرح کرده ام؛ پاسخگوی چندانی نداشته باشد. زیرا در میان آحاد ملت ایران، از هر نسل و طبقه ای که باشند. همگی شان به اندازه کافی دلایلی دارند؛ که نپرداختن به مطالعه در این زمینه ها را توجیه نمایند!

پرچم یا درفش حکومتگران ایران در طول دوره های مختلف تاریخ میهن عزیزمان، دستخوش تغییرات گوناگونی شده است. درفش هخامنشیان درفش « شهباز » نام داشته است. که شهبازی با بال های گسترده که خورشیدی در پشت آن قرار داشته بوده است. « فرترکه های پارسه » ( فرماندارانی که به فرمان سلوکی ها، بر محلی به نام پارسه که مرکز آن شهر تاریخی « استخر یا به زبان آنان اصطخر» بوده )، تا سده سوم پیش از میلاد مسیح بر آنجا فرمانروائی داشته اند. شهر استخر دارای آتشکده بسیار بزرگی بوده، که در آن زمان آن قلمرو را دارای اهمیت ویژه ای نموده بوده است! فرترکه ها سرانجام میان سده های دویست تا سیصد پیش از تولد مسیح، بر سلوکی ها شوریدند؛ و آنجا را در اختیار خودشان گرفتند. فرترکه ها از « درفش کاویانی » به عنوان نماد قلمرو خویش استفاده می کردند!

از نظر بعضی از صاحبنظران، اشکانیان هم پرچمی با علامت خورشید داشته اند. اما تاریخ شناس و مستشرق مشهور سوئدی( استیگ ویکاندر ) دلایلی را مطرح نموده است؛ که در زمان اشکانیان هم « درفش کاویانی » نماد حکومت آنان بوده است. درفش کاویانی همچنین نماد ملی حکومت ساسانیان نیز بوده، فردوسی طوسی هم در اشعار خود در شاهنامه به این مورد اشاره نموده است. بر سطح سکه های یافته شده از زیر خاک سرزمین زرخیز ایران اهورائی نیز، به این نمادها بر می خوریم؛ که علامت درفش کاویانی بر روی آنها به تثبیت چنین امری می پردازند!

طبق روایات متعدد، درفش کاویانی چهارگوش منتظمی بوده، که قاب فلزی داشته و بر روی پایه ای حمل می شده است. همچنین هژده مهر پیدا شده در اطراف دریاچه « خوارزم » و سنگ نوشته های دوره ساسانی و نیز برخی از اشارات تاریخ رومیان چنین آگاهی هائی را به ما می دهند!

در سده های آغازین پس از اسلام، رنگ سیاه، رنگ مورد علاقه خلیفه های عباسیون و طرفداران و پیروان آنان در پرچم شان بوده است. اما رنگ های سبز و سفید هم مورد علاقه در پرچم های مخالفان عباسیان مانند علویان و فاطمیان مصر، و نیز شورشیان ایرانی علیه حاکمیت اشغالگر عباسیان در ایران بوده است!
از حدود سده نهم هجری برابر با پانزدهم میلادی، نشان شیر و خورشید، علامت مورد قبول سلسله های مختلف پادشاهی در پرچم ایران بوده است. این نشان در دوره های مختلف حکومت های شاهنشاهی در ایران به صورت های متفاوت تعبیرشده است. ابتدا تعابیر اخترشناسانه داشته، اما در دوران قجرها، در زمان حکومت فتح علی شاه قاجار، شمشیر هم به دست شیر که در بالای کمرش اشعه های طلائی خورشید به زیبائی جای گرفته داده شده است. اما این پرچم از زمان ناصرالدین شاه قاجار(احتمالا با تمهیدات مرد فرزانه و میهن پرستی مانند « امیر کبیر » همواره در تمامی مراسم ملی در کشور، رسما مورد استفاده قرار می گرفته است!

عبثا که این پرچم زیبا و افتخار برانگیز، از بهمن ننگین ۱۳۵۷ خورشیدی، و با روی دادن انقلاب ننگین و سیاه و شوم آخوندی در ایران، به صورت ظاهری از اقتداری که داشت بی نصیب مانده، و سه نوار مساوی و افقی سبز و سفید و سرخ سر جای شان هستند. اما بر روی نوار سفیدرنگ آن، نقش منحوس خرچنگی علامت سیک های هندی جای گرفته، که در زیر این علامت منفور بر روی نوار سرخ رنگ، و در بالای آن بر روی نوار سبز رنگ، تعداد بیست و دو « الله اکبر » به نشانه پیروزی انقلاب سیاه و منفورشان نقش بسته اند!

امید که به زودی زود، باری دیگر پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایرانزمین به عرصه ی پیشین خود باز گردد؛ و گرمای خورشید تابناک ایرانزمین، بر جسم و جان و روح و روان شیرمردان غران و شیرزنان غران میهن عزیزمان، شور گرمابخش به پاخیزی شان، جهت بیرون راندن دشمنان خود و میهن شان از سرزمین اهورائی ایشان را بر انگیزاند؛ و تا هنگامی که خورشید در آسمان ایرانزمین تابنده است؛ این شیرهای غران سرزمین همواره آبرومندشان، شمشیرهای بران خویش را بر زمین نگذارند. تا که دیگر نه فقط تازی تباران جنایت پیشه و دزد و چپاولگر، بلکه هیچ جنبنده دیگری در جهان به خودش اجازه ندهد. تا بر کهندیار پارسیان نیکوپندار و نیکوکردار و نیکوگفتار بتازند!

درون بیشه های سراسر میهن پهناور اهورائی مان، شیرهای شرزه و قدرتمندی، آماده باز پس گیری سرزمین مقدس خویش از این یاغیان و اشغالگران می باشند. تا که در جریان تلاشی نستوه و احترام برانگیز و عبرت آموز، کاخ ظلم ستم پیشگان اسلامی را فرو بریزند؛ و با سرنگون ساختن این حاکمیت اهریمنی، ملک و ملت را از ننگ اسارت نزد تازی تباران بیابانگرد و راهزنان قاتل برهانند!

محترم مومنی

مقاله قبلیبا اعلام فیفا؛ انجام ۵ تعویض در فوتبال تصویب شد
مقاله بعدیتنزل اقتصادی جمهوری اسلامی به زمان حکومت قاجار! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.