داستان بحرین از آغاز تا رسیدنش به استقلال به کمک ایران و عضویتش در سازمان ملل متحد
وام گرفته شده از تاربرگ فیسبوک دکتر پیروز مجتهدزاده
استاد جغرفیای سیاسی و ژئوپولیتیک در دانشگاه های ایران
و مشاور پژوهشی دانشگاه سازمان ملل متحد
لندن: جمعه ۲۷ دیماه ۱۳۹۸ = 17 ژانویه 2020
در تاریخ ۶ دیماه ۱۳۹۸ برابر با 27 دسامبر 2019 هشدار و تکذیبی را در همین صفحه منتشر کردم در تقبیح و محکوم کردن توطئه و تزویر بزرگی که عوامل صادق خررازی، آن افسد الفاسدین جمهوری اسلامی، تحت عنوان مستند “آسوده بخواب کوروش” با شرکت برخی از مزدبگیران شناخته شده وی، مانند فردی موسوم به هوشنگ طالع، در آن به اصطلاح مستند سازی سراپا تزویر و فریبکاری با من نیز گفت و گو هایی صورت گرفت که با وعده ها و قول و قرارهای دروغین در عدم انتشارش به صورت گفت و گو های مشترک با برخی از عوامل یاد شده، ولی این وعده ها و قول و قرارها در عمل زیر پاگذاشته شد و مستند یاد شده، در عمل به یک برنامه بسته بندی شده تبلیغات سیاسی – روانی از طرف برخی قاجار زادگان و وابستگان قاجاری که برای بیش از یک قرن از شعار “شاهان قاجار سرزمین ها و کشورهای ایرانی را به تاراج بیگانگان روسی و انگلیسی داده اند” رنچ برده اند این گونه برای التیام یافتن این عقده روانی، می خواهند پادشاهان ایرانساز پهلوی را نیز متهم به از دست دادن سرزمین های ایرانی نمایند. این یک انتقامجویی روانشناسی سیاسی قاجاری علیه پادشاهان پهلوی است به هزینه مادی و حیثیتی جمهوری اسلامی و این توطئه گران حتی از این حقیقت هم غفلت دارند که به رسمیت شناختن بحرین به عنوان یک کشور مستقل عضو سازمان ملل متحد سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران نیز می باشد و هرگونه تلاشی برای به تزلزل انداختن این سیاست رسمی می تواند روابط سیاسی بسیار حساس جمهوری اسلامی با کشورهای عربی را به خطر بسیار زیانباری برای ایران اندازد!
من تزویر ها و فریبکاری ها در تهیه این مستند تحریف کننده تاریخ را بارها محکوم کرده و در تکذیب نامه مورخ ۶ دیماه ۱۳۹۸ در همین صفحه، انتشار بدون تایید از سوی خود را ممنوع اعلام نمودم. در ارائه عمومی بحث یاد شده در تاریخ ۶ دیماه در همین صفحه جمعی از یاران اینترنتی من در فیس بوک و تلگرام و اینستاگرام از من خواستند که تاریخ مستند داستان بحرین (جدا شدن از ایران در زمان ناصر الدین شاه قاجار و تجدید ادعای ایران نسبت به آن توسط رضا شاه بزرگ و پس گرفتن این ادعا در قبال سروری یافتن ایران بر سراسر خلیج فارس توسط محمد رضا شاه فقید) را در اختیارشان گذارم و اینک گزارش مستند روند تاریخی جدایی بحرین از ایران در سال 1861 و استقلال یابی آن در سال 1970……….
مقدمه
تاریخ سیاسی دویست سال اخیر ایران دچار تحریف های فراوانی است که سیاست های استعماری بریتانیا در راستای قهرمان پروری (ساختن قهرمانان دروغین از فراماسونر های ایرانیان) اعمال کرد و من خوب می دانم که امروز چون این تحریف ها جا افتاده است، تلاش برای اصلاح آن از راه کشف و ارائه اسناد واقعی نیز می تواند سبب تحریک تهمت ها و اهانت های فراوانی از سوی پرستندگان قهرمانان آنچنانی شود. با این حال، از آنجا که درست نویسی و درست خوانی تاریخ در راه شناخت هویت ملی امروز و فردای ایران، به صورت ضرورتی حیاتی در آمده است و از آنجا که نگارنده بر این باور است که تاریخ خوان امروز ایرانی بیش از این نمی تواند هیچ نوشته تاریخی را مورد اعتماد بداند مگر آنکه نوشته مربوطه مستند به اسناد معتبر از جمله اسناد متقن دولتی ایرانی یا اسناد متقن دولتی کشور طرف مقابل ایران، یعنی بریتانیا، در آن ماجراها باشد. در این نوشته همه موارد وارده مستند به چنین اسنادی است و پیش از آغاز سخن از خواننده محترم این نوشته ها دعوت می کنم تا مختصری از پیشینه جغرافیای سیاسی “بحرین” را خوب بشناسند تا درک بهتر مطالب برایشان آسان آید:
بحرین در کجای خلیج فارس واقع است و شامل چه سر زمین هایی شده و می شود؟
از نظر جغرافیایی سراسر جنوب خلیج فارس در بیشترین دوران تاریخی تابع ایران و از دوران هخامنشی به دو ساتراپی یا حکومت خود مختار محلی تقسیم می شد: ساتراپی ماسون Masun در شرق که شامل عمان و امارات متحده عربی کنونی می شد: و ساتراپی آوال Aaval در غرب که شامل قطر و بحرین کنونی و کرانه های خاوری عربستان سعودی می شد و در دوران ساسانیان “هگر” خوانده می شد و بعد از اسلام “بحرین” نام گرفت. به گفته دیگر، کلمه بحرین تا اوایل قرن بیستم شامل مجمع الجزایر کنونی بحرین و سرزمین قطر، و استان های شرقی عربستان سعودی (حسا و قطیف) تا نزدیکی های کویت می شد (1). به این ترتیب، آشکار است که کلمه بحرین در اسناد جغرافیایی قدیمتر از قرن بیستم شامل دو سرزمین دریایی (مجمع الجزایر) و ساحلی می شد که در این بحث برای دقت در خواندن نام ها به تناسب سر زمین ها، مجمع الجزایر بحرین را “بحرین دریایی” و سرزمین های ساحلی بحرین را “بحرین کرانه ای” نام می دهم. اسناد و نقشه های جغرافیای تاریخی ایرانی و یونانی و عربی آشکار می سازند که سرزمین بحرین همانند بقیه سرزمین های جنوب خلیج فارس از سر آغاز دوران هخامنشی، تا پایان عصر ساسانی در درون کشور ایران قرار داشت و خلیج فار س را به دلیل همین وضعیت جغرافیایی وقوع همه سرزمین های شمال و جنوبش در درون سرزمین پارس “خلیج فارس” نام نهاده اند.
نگاهی به تاریخ سیاسی معاصر
اسناد تاریخی موجود به ما می گویند امام قلی خان، سردار شاه عباس صفوی در سال 1602 ميلادي پرتقاليان را به کمک بحریه انگلیس (بریتانیا) در بنادر و جزاير تنگه هرمز شكست داده و آنان را در سال 1622 از بحرين بيرون راند. در آن سال بود كه بحرين، پس از گذشت بيش از نه قرن، يك بار ديگر ضميمه قلمرو ايران شد و نزديك دو قرن زير حاكميت ايران زيست. در اين دوره بحرين از سوي شيخ قبايل بنيحواله در زباره، واقع در شمال باختري شبه جزيره قطر (2) كه تابع ايران بود، اداره ميشد. عربان قبيله حواله را گویند همانند شمار ديگري از قبيلههاي جنوب خليجفارس، از تبار ايراني بوده و زندگي سياسي خود مختارانهاي را در حكومت ايرانی جنوب خليجفارس ادامه مي دادند. اداره امور بحرين دريايي و كرانهاي به اين قبيله سپرده شده بود كه مركز آن در زباره (در شمال باختري شبه جزيره قطر کنونی) بود. نادر شاه افشار سرکشی های بنی حواله را برای مدتی فرونشاند ولی این سرکشی ها تا زمان کریمخان زند ادامه پیدا کرد. ولی قوای خان زند به بحرين تاخته و آن را در سال 1737، (۱۱۴۰ ه. ق.) تابع حكومت فارس (3) ساخت.
آخرين حاكم ايراني بحرين شيخ نصرخان بود كه از سوي كريمخان زند بر آن ديار حكمراني داشت. در آن هنگام تيره آلخليفه از قبيله عتوبي از عربان عنيزه، از داخل عربستان به محل قرين (كويت) کوچ کرده و از آنجا به شبهجزيره قطر وارد شده و در سال 1765 در زباره فرود آمد. شيخ نصرخان از ورود آلخليفه به زباره جلوگيري نكرد ولی از هنگامي كه دستاندازي آنان در بحرين آغاز شد، شيخنصرخان تصميم به سركوبي آنان گرفت. نيروهاي شيخ نصرخان به زباره حمله بردند ولي از عربان آن ديار شكست خوردند. این شکست به دلیل مرگ کریمخان زند هرگز تلافی نشد و این گونه بود که بحرین از حکومت ایرانی در خلیج فارس جدا شد.
در سال 1783 آل خلیفه كه در زباره سكونت داشتند و در عمل مستقل بودند، به ياري آل صباح کویت خود را بر بحرين سروري دادند. در سال 1788 نيروهاي وهابي به فرماندهي سليمانبن اصفان، قطر را تسخير كردند و در سال1818 سلطان مسقط بحرين را تصرف كرد، ولي آل خلیفه به ياري وهابيان آنان را يكسال بعد از آنجا بيرون راندند و در سال 1810 آل خلیفه خود وهابيان را از بحرين اخراج و در سال 1816 حمله ديگري را که از سوي سلطان مسقط صورت گرفته بود، درهم شكستند (4). با همه این احوال، تا آمدن استعمار بریتانیا حکام بحرین تابعیت اسمی خود نسبت به ایران را ادامه دادند. برای مثال،در پاسخ به یاد داشتی از طرف خدیو مصر حاكم بحرين نوشت كه او تابع ايران است (5). با این حال بحرین بدست محمد علی پاشا خدیو مصر افتاد و تا سال 1840 زير نفوذ او باقي ماند. در سال ياد شده وهابيان دوباره بر بحرين چيره شدند.
استعمارگران بریتانیا که از اوایل دهه 1840، در نتیجه اعتراض های رسمی حاج میرزا آغاسی برنامه استعماری ایران زدایی خلیج فارس را متوقف کرده بودند،در سال 1851(۱۲۶۷قمری) با دریافت اجازه نامه ای از امیر کبیر برای “تفتیش سفاین ایرانی”؟ در خلیج فارس، این برنامه ایرانزدایی خلیج فارس را از سر گرفتند (6). در سال 1860 ميلادي هنگامي كه سرهنگ لويس پلي Colonel Lewis Pelly، نماينده سياسي بريتانيا در خليجفارس، هنگامی که انداختن زنجير استعمار بريتانيا به گردن شيوخ بحرین را آغاز کرد، شيخ محمدبن خليفه رئیس آل خلیفه طي نامهاي به ناصرالدين شاه و ديگر مأموران والارتبه ايراني، تابعيت خود و بحرين را نسبت به ايران اعلام و براي مقاومت در برابر استعمارگران بريتانيا از تهران تقاضاي ياري كرد. دربار ناتوان قاجار از جاي نجنبيد و سرهنگ لويس پلي نماينده سياسي بريتانيا در بوشهر، با توجه به بی اعتنایی دربار قاجاری، قراردادي را در روز 31 ماه مه 1861 به امضاي شيخ محمدبن خليفه رساند (6). در این تاریخ بود که بحرین برای همیشه از ایران جدا شد و دولت ايران که در اين دوران، پس از عزل ميرزا آقاخان نوری از صدارت ايران، مستقيما از سوی ناصر الدين شاه اداره می شد، از هرگونه کمک به آل خليفه يا هر واکنش ديگری در قبال تحمیل استعمار انگلیسی بر بحرین خود داری ورزيد (7). سرهنگ پلی نيز، پس از امضاي اين قرارداد تحت الحمايگی با آل خليفه، كرانههاي قطيف را مجددا متعلق به بحرين شناخت مشمول قرارداد تحت الحمایگی 1861 بحرین
.
ناصرالدین شاه قاجار بحرین و امارات و کرانه های جنوبی خلیج فارس را به انگلیسی ها داد
در سال 1867 مردم بندر زباره در قطر كه آن هنگام وابسته به بحرين بود، عليه شيخ حمد، نماينده شيخ محمدبن خليفه شوريدند. شيخ محمد به موجب ماده دوم و سوم قرارداد 1861 از سرهنگ پلي ياري خواست. پلي ناوگاني را براي ياري شيخ محمدبن خليفه فرستاد. ولي از آن جا كه كار شورش بالا گرفته بود، پيش از رسيدن نيروي انگليسي، شيخ محمدبن خليفه از والي فارس نيز ياري خواست (8). اين درخواست ياري از والي فارس گوياي آن بود كه برخلاف وضع جدیدش به عنوان تحتالحمايه بريتانيا، شيخ محمد همچنان بحرين را تابع ايران شناخت به همین دلیل دستگیر و تبعید شد.
سرهنگ پلي شيخ علي، برادر شيخ محمد، را به جاي او حاكم بحرين شناخت. اما از آنجا كه شيخ علي نيز از بريتانيا و زورگوييهاي سرهنگ پلي دل خوشي نداشت، نماينده خود را كه «خليل مريخي» نام داشت نزد حسام السلطنه حاكم فارس و شيخ لنگه فرستاد و از آنان خواست تا نيرو به بحرين فرستند و آن جزاير را به زير حاكميت مستقيم ايران درآورند. مردم لنگه نيرويي فراهم آورده و به ياري شيخ عليبن خليفه روانه ساختند. اين اقدام خشم استعمارگران بریتانیایی را برانگيخت و سرهنگ پلي ناوهاي جنگي را به سوي لنگه روانه كرد و ضمن به توپ بستن قايق های مردم آن ديار به آنان هشدار داد كه تكرار كار آنان جريمه و تنبيه سخت آنان را سبب خواهد شد (9).
حسام السلطنه، والی فارس، در اين هنگام از شاه قاجار خواست تا فرمان دهد هرچه زودتر نيرويي براي دفاع از لنگه و نجات بحرين و شيخ عليبن خليفه از چنگال سرهنگ پلي روانه شود. ولي بيخبري های پادشاه قاجاری و بی کسی دربار پس از عزل و تبعيد صدر اعظم نوری بيشتر از آن بود كه واکنش حساب شده ای را در برابر اقدامات پلی در بحرین سبب شود. به اين ترتيب، شيخ علي نيز مانند برادرش پس از نا اميد شدن از هر گونه حمايتی از سوي ايران، به امضاي قرارداد تازهاي كه از سوي سرهنگ پلي تحميل شده بود تن داد. اين قرارداد كه در سال 1867 امضا شد، زمينه را براي جدايي همیشگی و رسمي بحرين از ايران و تبديل آن به يك شيخنشين تحتالحمايه بريتانيا هموار ساخت.
در عین حال باید توجه داشت که آغاز تحمیل این سری از قرارداد های استعماری توسط بریتاینا (از 1819 تا 1867)، همزمان است با عقد قرارداد های گلستان 1813 و ترکمنچای 1828 با روسیه استعماری که به موجب مجموعه همه این قرار دادها سرزمین های پر ارزشی در آسیای مرکزی، قفقاز، افغانستان و بلوچستان و بحرین و امارات و کویت و سواحل شرقی عربستان سعودی و شمال عمان برای همیشه از ایران جدا شد.
رضا شاه پهلوی ادعاي ايران نسبت به بحرين را آغاز کرد
طرح ادعای حاکميت ايران بر بحرين از تاريخ 20 ماه مه 1927(1306) رسميت يافت. در آن تاریخ که دو سال از خلع دودمان قاجار و هشت سال از لغو کاپیتولاسیون انگلیسی قاجار گذشته بود، رضا شاه از یک طرف تصمیم به تبدیل کشور به یک حکومت متمرکز (حکومت ملت پایه =nation state) از طریق انحلال حکومت “ممالک محروسه” یا ملوک الطوایفی زیر عنوان “کشور شاهنشاهی ایران” گرفته بود و از سوی دیگر، بر سر مسائل مهمی مانند حقوق ملی ایران در نفت، و بازپس گرفتن سر زمین های بحرین و خوزستان، با استعمار بریتانیا در افتاده بود. در ماه مه 1927 يك قرارداد سياسي ميان بريتانيا و ملك عبدالعزيز (امير حجاز كه تازه دولت سعودی را اعلاک کرده و در سال 1932كشور عربستان سعودي را تأسيس كرد) امضا شد كه براساس آن توافق شد روابط ميان امير عبدالعزيز و تحتالحمايگان بريتانيا، يعني بحرين، قطر و امارات متصالحه، گسترش يابد. دولت ایران اين قرارداد را “تلاش ويژه بريتانيای استعمارگر براي خدشه دار ساختن موقعيت حقوقي سرزمين های ايران در خليجفارس” شناخت و عليه آن اعتراض كرد. در همان تاریخ دولت ایران در نوشتهاي به جامعه ملل متفق، ادعای حاکمیت و مالکیت ایران بر بحرین را رسما اعلام کرد و خواهان بازگرداندن بحرين به ايران شد.
این سند گویای نخستین تلاش ایران در طرح ادعای حاکمیت و مالکیت بر بحرین در قرن بیستم است: تلاشی که در آن دوران برای جلوگيری از ادامه فروپاشی سرزمينی ايران به اعلام انحلال “ممالک محروسه” و تبديل کشور به یک حکومت ملت پايه = nation state آغاز شده بود. در آن راستا ابتدا تجزيه طلبی در گيلان و آذربايجان و خوزستان متوقف شد و آنگاه در سال ۱۳۱۶ ممالک محروسه پيشين به استان های ده گانه کشور (متمرکز) ايران تبديل گردید. در حالی که ادعای حاکميت بر بحرين توانست روحيه ملی را در کشور تک ملتی جديد ايران تقويت کند. اين امر از آن جهت اهميت داشت که به گمان آمد بحرين تنها موردی از اختلافات سرزمينی می توانست باشد که روحيه ملی جديد “ملت” ايران را از یک سو در قياس سوء ظن های ملی ديرينه عربی– ايرانی و از سوی دیگر در قیاس بد بینی های دیرینه ایرانی – انگلیسی تحريک نمايد.
ادعاي ايران درمورد مالكيت بر بحرين از ميانه قرن بيستم گونهاي جديتر به خودگرفت. مجلس شوراي ملي ايران در اواخر آبان ماه 1336 (نوامبر 1957) لايحهاي را تصويب كرد كه به موجب آن، بحرين استان چهاردهم ايران اعلام شد (10). به موجب اين تصويب، دو كرسي خالي براي نمايندگان “استان چهاردهم” در مجلس شورای ملی در نظر گرفته شد. از دید استدلال های دولتی وقت اين اقدام و سياست اعلام شده به دنبال تصميم مجلس شوراي ملي، هم به زبان ايران تمام شد و هم به زبان مردم بحرين. از دید تهران در دهه 1340 اين اقدام به زبان ايران تمام شد چرا كه اعلام سياست «خروج ايران از آن دسته از مجامع بينالمللي كه بحرين را به عنوان يك كشور مستقل به عضويت بپذيرند» سبب دشواريهاي فراواني در روابط بينالمللي ايران، به ويژه که برخي نهادهاي سازمان ملل متحد در نتیجه اعمال نفوذ بريتانيا، عربستان سعودي و شماري از كشورهاي عربي مانند مصر، بحرین را به عضویت سازمان توسعه صنعتی سازمان ملل متحد در آورد. این امر بهانه بزرگي را به دست بعث عراق و مصر عبدالناصر براي گسترش تبليغات ضدايراني در منطقه داد. اين اقدام به زیان مردم بحرين بود چرا كه از آن تاریخ حنبش های تمایل به ایران متوقف شد، چون مردم بحرین می بایستی براي جلوگيري از اتهام وابستگي به تهمت “توسعه طلبی های ايرانی در خليجفارس” كه آن هنگام به شدت عليه ايران و حقوق حقهاش در خليجفارس تبليغ ميشد، از ابراز تمايلات مثبت نسبت به ابران خودداري ورزند.
ايران، از سوي ديگر، از سال 1965 گفت وگوهايي را با بريتانيا در لندن آغاز كرد به اين اميد كه بتواند مرزهاي دريايي خود را در خليجفارس تعيين كند. ديري نپاييد كه ادامه اين گفت و گوها غيرممكن شد و هر دو طرف متوجه شدند كه با وجود اختلافات مرزي و سرزميني گسترده در منطقه، از جمله اختلاف درمورد حاكميت بر بحرين، تعيين مرزهاي دريايي ميان كشورهاي شمالي و جنوبي خليجفارس عملي نيست. همان سال ملك فيصل، پادشاه عربستان سعودي، براي يك ديدار رسمي به تهران سفر کرد. در خلال اين ديدار بود كه سران دو كشور تصميم به همكاري های اسلامی گستردهاي در منطقه گرفتند و شالوده چند دگرگوني پراهميت، از جمله تشكيل «سازمان كنفرانس اسلامي» (11) را ريختند و تصميم گرفتند مرزهاي دريايي ميان دو كشور را در خليجفارس تعيين كنند.
محمد رضا شاه فقید بحرین را از استعمار بریتانیا نجات داد و به استقلال رساند
در همان هنگام بود که بریتانیا اعلام کرد که نیروهای استعماری خود را تا انتهای سال 1971 از خلیج فارس و شرق سوئز خارج کرده و سرنوشت امنیت منطه خلیج فارس را به عهده کشورهای ساحلی آن خواهد سپرد. این اعلام معادلات سیاسی – استراتژیک منطقه را دگرگون کرده و مساله حفظ امنیت خلیج فارس در دوران پس از خروج بریتانیا را برای قدرت های وابسته به امنیت صادرات نفت منطقه از فوریت و حساسیت والایی برخوردار نمود.
در این راستا امریکایی ها با بریتانیا همصدا شده و خواهان ایجاد ترتیباتی منطقه ای با شرکت همه کشورهای منطقه و با محوریت ایران و عربستان به وجود آید. ایران از این پیشنهاد استقبال کرد ولی عربستان سعودی در نتیجه برخی اغواگری های غربی از پا پیش نهادن اکراه نشان داد و در مقابل آن طرح معقول، پیشنهاد کرد که عربستان سعودی ترتیباتی با شرکت کشورهای کوچکتر عربی و منهای عراق درست کند تا در برابر ایران و عراق موازنه استراتژیکی لازم بر قرار شود. صدام حسین که با هرگونه گفت و گو و سازماندهی دسته جمعی منطقه ای برای حفظ امنیت منطقه مخالفت می کرد پیشنهاد تشکیل سازمانی از همه کشورهای عربی با محوریت عراق بعثی را مطرح کرد تا بتواند در مقابل ایران که ابر قدرت منطقه ای شناخته می شد، موازنه ای عربی به وجود آورد.
طرح ترتیبات امنیتی پیشنهاد شده از سوی عربستان سعودی که یک سال پس از آغاز جنگ ایران و عراق تحت عنوان “شورای همکاری خلیج فارس” عملی شد، در آن هنگام مورد مخالفت ایران قرار گرفت ولی گفت و گوها میان ایران و عربستان سعودی و بریتانیا به نمایندگی از طرف شیخ نشینهای عربی برای تعیین مرزهای دریایی در خلیج فارس ادامه یافت، در همان هنگام روزنامه مصری الاهرام (در نوامبر 1968) شايعه ای را به صورت استفهامی دامن زد به اين قرار که “آيا درست است: دو كشور (ايران و بريتانيا) در رابطه با برخي از كشورهاي عربي (12) به توافقي دست يافتهاند كه بهموجب آن جزيره ابوموسي به ايران داده شود و ايران، در مقابل، از ادعاي بحرين صرفنظرنمايد”. آشکار بود که منظور از این شایعه ایجاد تردید در حقانیت مالکیت و حاکمیت ایران بر ابوموسی بود در صورت بازگرداند ه شدن آن جزیره به ایران.
از سوي ديگر، نگاهي به يادداشتهاي امير اسداله علم، وزير دربار وقت ايران نشان ميدهد كه ارتباط دادن مسالة بحرين با مسالة مالكيت ايران بر جزاير تنب و ابوموسي می بايستی متكي بر پيشينه هايي از سوی انگلیسی ها بوده باشد. وي در يادداشت سوم فروردين ماه ۱۳۴۸ (23 مارس 1969) مينويسد:
سفير انگليس ديدنم آمد. باز هم راجع به جزاير صحبت كردم. گفتم، محال است ما مسالة بحرين را بدون آنكه سرنوشت تنب و ابوموسي تعيين شود، حل كنيم. گفت پس همه كارها به هم ميخورد. گفتم به جهنم … (13).
اميرخسرو افشار، رئيس هيئت ايراني مذاکره کننده با بريتانيا در مورد دو مسالة بحرين و جزاير سهگانه تنگه هرمز، در گفت وگويي با نگارنده (مولف) در تاريخ 11 آذرماه 1370 در لندن يادآور شد:
در خلال گفت وگوهاي جداگانه ای كه با نمايندگان بريتانيا در مورد مسئلة بحرين و مسئلة جزاير سهگانه تنگه هرمز داشتيم، هيچگونه مذاكرهاي دال بر معامله بر سر اين دو مسئلة جدا از هم نشد (14).
آنچه ترديد ندارد اين كه در خلال سالهاي ميان ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ دیپلمات های بریتانیایی فکر می کردند که ايرانيان سخت در تلاش بودند تا دو مسالة بحرين و جزاير سهگانه را به گونهاي به هم ربط دهند و بتوانند با بريتانيا به توافقي رسند كه به موجب آن، در برابر پس گرفتن ادعا نسبت به بحرين، جزاير تنب و ابوموسي را بازپس گيرند. سر دنيس رايت Sir Denis Wright سفير وقت بريتانيا در تهران (1963 تا 1970) كه مدت زيادي را به مذكره خصوصي با وزير دربار و ديگر مقامات ايراني گذراند، در ياد داشتهاي خود ضمن تاييد اين موضوع كه معامله بر سر دو مسالة بحرين و جزاير سهگانه جزو گفت و گوهاي نمايندگان ايران و بريتانيا نبود، اشاره ميكند:
يك بار من ناچار شدم اين پيشنهاد ايرانيان را در مورد اين كه توافق بر سر بحرين بايد مشروط به توافق بر سر جزاير باشد، رد كنم … (15).
با اين حال، به نظر می رسد که ايران به اين دليل ادعای خود را ادامه ميداد كه بتواند در مقابل دادن امتياز درمورد بحرين، امتياز هاي مهمی درمورد جزاير تنب و ابوموسي و غیره به دست آورد. تلاش در راه گفت و گو و مصالحه با بريتانيا به کمک عربستان سعودی درمورد بحرين و سه جزيره دهانه تنگه هرمز خود بهترين گواه بر اين حقيقت است كه ايران از مدتها پيش آگاه بود كه ادعاي حاكميتش بر بحرين غير عملي بود. امير اسداله علم در يادداشت ۳ فروردين ۱۳۴۸ خود اشاره ميكند:
(دنيس رايت سفير بريتانيا) امروز درخصوص اين كه اگر مساله بحرين قبلاً حل شود، ميتوانيم موضوع جزاير را در پيش بياوريم، بيشتر (از ديروز) اظهار اميدواري و پيشنهاد كمك ميكرد. به اين معني كه وقتي (ايران) از فدراسيون امارات عربي (كه آن هنگام قرار بود شامل بحرين نيز شود) پس از حل قضيه بحرين پشتيباني كند، اين نقاط (جزاير سهگانه) را حتي به عنوان دفاع از فدراسيون (ميتواند) در دست بگيرد و عكسالعمل (بدي) هم پيش عربها نداشته باشد (16).
اقدام عربستان سعودی در تعیین و ترسیم مرزهای دریایی خود با بحرین در سال 1958و تلاش بریتانیا برای به عضویت سازمان ملل متحد در آوردن بحرین و واکنش ایران در اعلام خروج از سازمان های بین المللی که بحرین را به عنوان کشوری مستقل به عضویت بپذیرند، وضعیت موجود را سخت به زیان اعتبار بین المللی و بغرنج کردن دیپلماسی بسیار شکوفای ایران در منطقه و جهان دگرگون کرد. در ایران هنگام پادشاه فقید در خطاب به ملت ایران اعلام کرد که شرایط بین المللی در رابطه با ادعای مالکیت ایران بر بحرین به نقطه ای رسیده است که ما یا باید بحرین را به زور نظامی تسخیر کنیم و یا محترمانه این ادعای کهنه و از نفس افتاده حقوقی را پس بگیریم. جنگ هند و پاکستان در سال 1971و عدم شتافتن ایالات متحده به یاری هم پیمان پاکستانیش این هوشیاری را در ایران دامن زد که هرگونه اقدام نظامی از طرف هرکشوری برای تسخیر هر سرزمینی نه تنها مورد حمایت هیچ قدرتی قرار نخواهد گرفت بلکه می تواند جهان را علیه تسخیر کننده بشوراند. در آن هنگام کاملا آشکار بود که اقدام نظامی ایران برای تسخیر بحرین با رو در رویی نظامی همه کشورهای عربی منطقه و بریتانیا مواجه می شد و آنجا که بریتانیا درگیر زد و خورد نظامی با ایران شود، قطعا ایالات متحده امریکا طرف هم پیمان نظامی دیرینه خود، بریتانیا را خواهد گرفت و جنگی خانمان براندازی راه خواهد یافت که می توانست به نابودی ایران تمام شود.
از سوی دیگر، تلاش های گسترده و پر توان ملک فیصل، پادشاه فقید عربستان سعودی برای تسهیل توافق ایران و بریتانیا بر سر بحرین توانست سودهایی چشمگیر برای ایران حاصل کند که همگی عملی شدند. این تسهیلات که اگرچه هرگز رسما اعلام نشدند ولی در اندک مدتی پس از اعلام توافق ایران و بریتانیا عملی شدند، شامل موارد زیر بودند: 1- سپردن دو میلیارد بشکه از ذخایر نفتی عربستان سعودی به ایران در منطقه نفتی فلات قاره مورد اختلاف دو کشور…2- همکاری با برگرداندن جزایر تنب و ابوموسی به ایران…3- و از همه مهمتر، همکاری با ایران برای واقعیت یافتن سیاست امنیتی منطقه ای ایران بر منطقه خلیج فارس – یا به گفته واضح تر کمک به آقایی و سروری یافتن ایران بر منطقه خلیج فارس پس از خروج بریتانیا (17)…
همچنین شایان توجه است که همزمان با طرح ادعای ایران بر بحرین، حکومت بعثی عراق نیز ادعای مشابهی را نسبت به حاکمیت عراقی بر کویت مطرح کرد. صدام حسین، مرد نیرومند بعث بغداد که طرح توافق ایران و بریتانیا و عربستان سعودی در مورد بحرین را به دیده تمسخر می دید، همان هنگام سوگند یاد کرد که ادعای عراق نسبت به کویت را عملی سازد. همه دنیا دیدند که اقدام نابخردانه او در حمله و لشکرکشی و اشغال کویت در سال ۱۳۶۹ (1990) منجر به حمله دسته جمعی متحدین غربی و منطقه ای برای اخراج عراق از کویت مصیبتی را بار آورد که به نابودی صدام حسین و حزب بعث وی و اعتبار عراق به عنوان کشوری مستقل انجامید و ویرانی گسترده کشور او را سبب شد، چنان که عراق هنوز نتوانسته است از زیر بار حجیم آن مصیبت ها سر بلند کند و قیاس این سرانجام مصیبت بار برای عراق در نتیجه نابخردی رهبرانش است که می تواند ما را با ژرفای اندیشه های ژئوپولیتیکی سازنده پادشاه فقید ایران آشنا سازد. از این روی بود که پادشاه فقید در مصاحبه ای در هندوستان در این باره مساله بحرین گفت ما نمی خواهیم سرزمینی را علیرغم خواسته مردمش به زور بگیریم و بقیه عمرمان را در گوشه خیابان ها و پشت دیوارها منتظر شلیک شدن تیرهای انتقامجویی رزمندگان محلی به طرف خود باشییم… از این روی هر گونه ترتیبات محترمانه ای که خواست مردم بحرین را تامین کند و حرمت و والایی نظرات ما را تضمین نماید خوب است. گفته های دقیق پادشا فقید در آن سخنرانی در مورد بحرین این بود که:
ایران…پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای برای بدست آوردن اراضی و امتیازات ارضی، علیرغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود. من می خواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد. زیرا این خلاف سیاست دولت ما است که برای گرفتن این قسمت از سرزمین خود به زور متوسل شود….. هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را بنحوی که نزد ما و شما و همه جهان برسمیت شناخته شود، نشان دهد، خوب است (18).
همزمان با توافق های حاصله با بریتانیا و به ثمر رسیدن تلاش های ملک فیصل سرانجام قرار شد موضوع حاكميت بر بحرين به داوري بينالمللي گذارده شود و دو طرف – ایران و بریتانیا – از دبيركل سازمان ملل متحد خواستند كه اين وظيفه را برعهده گيرد. ايران كوشيد كه سرنوشت بحرين از راه يك رفراندوم راستين تعيين گردد. بريتانيا با اين نظر سخت مخالف بود و حكومت بحرين به هيچ وجه حاضر نبود چنين رفراندمي را بپذيرد. دليل اين مخالفت آن بود كه حكومت آلخليفه مفهوم حقوقی برگزاري چنين رفراندمي را برابر با نفي حاكميت يكصد و پنجاه ساله خود در بحرين و انگلیس ها آن را نفی استعمار یکصد ساله خود در آنحا می دیدند. سرانجام ايران و استعمار بريتانيا توافق كردند كه به جاي رفراندام، از سازمان ملل متحد خواسته شود كه از راه يك نظرخواهي عمومیplebiscite در بحرين، سرنوشت سياسی آن سرزمين را تعيين نمايد.
اوتانت، دبيركل وقت سازمان ملل متحد، در پاسخ به نامههاي ايران و استعمار بريتانيا در ماه مارس 1970 آمادگی خود را براي انجام اين مأموريت اعلام كرد و سينيور گيچياردي Vittorio Winspeare Guicciardiمدير دفتر سازمان ملل متحد در ژنو، به انجام اين كار مأمور گردید. گيچياردي همراه با همكارانش وارد بحرين شد و كار نظرخواهي را از روز 30 ماه مارس1970 آغاز كرد. اين مأموريت بيش از دو هفته ادامه پيدا كرد و در اين مدت گيچياردي با سران گروهها و طبقات گوناگون مردم بحرين به گفتوگو نشست و سرانجام گزارش شماره 9772 را تسليم دبيركل سازمان ملل متحد كرد. بند 57 اين گزارش حكايت دارد:
57 – نتيجه بررسيها مرا قانع كرده است كه اكثريت قاطع مردم بحرين خواهان آن هستند كه سرزمين آنها رسماً به عنوان كشوري مستقل با حاكميتي كامل و با آزادي تعيين روابط با ملل ديگر شناخته شود (19).
گزارش سينيور گيچياردي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد تسليم شد و در جلسه روز 11 مه 1970 شوراي امنيت مورد بحث قرار گرفت (20). در پي تصويب اين گزارش، شوراي امنيت قطعنامه 278 مورخ 11 مه 1970 را كه خواسته مردم بحرين را تأييد ميكرد، صادر نمود.
در تشریح این وضعیت پادشاه فقید به زبانی عامیانه گفت: “ما با پس گرفتن ادعا نسبت به بحرین، سرزمینی که در دست ما نبود، سراسر خلیج فارس را بدست آوردیم” .. حال اگر مصدقی ها و توده ای های انقلابی نتوانستند در دوران پس از انقلاب لعنتی خود در بهمن ۱۳۵۷ دست آورد های درخشان ایران شاهنشاهی در خلیج فارس و بقیه منطقه را حفظ کنند، به جای شدت دادن به توطئه تحریف تاریخ، بهتر است به فکر بازنگری اندیشه های سیاسی منحرف خود باشند.
يادداشتها
1- اطلاعات آورده در اينجا عمدتا از دو اثر زير از مولف استخراج شده است به اضافه منابعی که معرفی می شوند:
الف – پيروز مجتهدزاده، خليج فارس = کشورها و مرزها، انتشارات عطائی، تهران 1379.
ب- Pirouz Mojtahed-Zadeh, Security and territoriality in the Persian Gulf, Curzon Press, London 1999, New York 2002.
2- .www.contryreport.org/Bahrain.aspx
3- دانشنامه اينترنتی ويکيپديا Wikipedia بين المللی، به نقل از کتاب “امنيت و مسائل سرزمينی در خليج فارس = Security and Territoriality in the Persian Gulf”، تاليف پيروز مجتهدزاده، انتشار کرزن پرس، لندن 1999، نيويورک 2002.
4- KEESING’s Contemporary Archive, Middle East Review 1992, page 28.
5- مجموعه اسناد دولتي ايران، شماره 6207.
6- مقدمه قرارنامه میان دولت علیه ایران و دولت بهیه انگلیس در باب غلام و کنیز سیاه. شهر شوال 1267 (1851) محموعه اسناد دولتی ایران.
7- Acheson, Vol. XI, Pp. 4-5; Also ‘Documents related to Iran’, French Foreign Ministry Archives, Pp. 58 to 61.
8- نگاه کنيد به: پيروز مجتهدزاده، ميرزا آقاخان صدراعظم نوری، انتشار انتخاب، تهران 1387، فصل آخر.
9- بخشي از نامه حسامالسلطنه به ناصرالدين شاه، صفحه 263 اسناد شماره 6044 دولت ايران.
10- (British) House of Commons’ Debate, Vol. 578, 27 November 1957, Cols. 115-6.
11- انديشه سازمان كنفرانس اسلامي پس از آتشسوزي در مسجدالاقصي در ماه اوت 1969 به گونه جدي دنبال شد و نخستين جلسه سران كشورهاي اسلامي در سپتامبر آن سال در رباط (مراكش) تشكيل گرديد.
12-Pierre Shammas, ‘Border Disputes in the Greater Middle East’, Royal Institute of International Affairs, Chatham House, 17 Feb. 1993, p. 1.
13- علينقي عاليخاني، يادداشتهاي علم، جلد كم 1347 و 1348و چاپ ايالات متحده امريكا، 1992، يادداشت يكشنبه سوم فروردين 1348، ص 157.
14- پيروز مجتهدزاده، امنيت و مسائل سرزمينی در خليج فارس، ترجمه امير مسعود اجتهادی، انتشارات وزارت خارجه جمهوری اسلامی ايران، تهران 1380، صص 278 تا 280.
15- Denis Wright, ‘Ten Years in Iran – Some highlights’, in ‘Asian Affairs, Vol. XXII, Part III, October 1991, P. 269.
16- علينقي عاليخاني، يادداشتهاي علم، متن اصلي فارسي، يكشنبه 3/1/1348، ص 157.
17- Pierre Shammas, “Border Disputes in the Greater Middle East”, RoyAL Institute of International Affairs, Chatham House, 17th February 1993, P. 1.
18- روزنامه کیهان – شماره 7635 – مورخ 15 دیماه 1347 – صفحه 2.
19- – UN Monthly Chronicle, Supplement for January, February and March 1970, December S/97216.
20- روابط دولت شاهنشاهي با كشورهاي حوزه مسئوليت اداره نهم سياسي، وزارت خارجه ايران، شهريور ماه 1355، ص 157.