بی خیالان اعترضات و تشویق کنندگان آن ! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
173

بدیهی است که هر حرکت اجتماعی در هر دیاری، به ویژه در رابطه با مسائل ملی – میهنی در آنجا، تعدادی موافق با این امر باشند. اما عده دیگری نیز هستند؛ که با توجه به منافع شخصی خودشان، و نیز با هراسی که از دست اندرکاران حاکمیت داشته و دارند. یا به مخالفت کردن با چنین موردی برخیزند؛ و یا آنقدر با این رویداد فاصله بگیرند؛ که کم ترین اثری از حضور فعال ایشان، در هیچیک از مراسم اعتراضات ملی اخیر مردم در ایران مشاهد نشود!

البته تعداد آنانی که بی خیال اعتراضات ملی – میهنی مردمی در کشورشان هستند. نسبت به گروهی که در حد توان و امکانات خویش به آن می کوشند. بسیار کم تر است. بی گمان این امر کمک شایان توجهی به معترضان می نماید؛ تا که در این رابطه به آسانی بتوانند. دوستان و دشمنان خود و میهن شان را شناسائی بکنند؛ و نوع مماشات دوستانه یا غیر دوستانه خود با این دو دسته را، به سهولت تشخیص داده و به آن بپردازند!

در این رابطه، می بایست که با ورزشکاران صاحب نام و نیز با هنرمندان دارای شهرت در کشورمان، به گونه کاملا منتقدانه برخورد کرده و از ایشان بپرسیم و به آنان بگوئیم: « ایرانی هستید یا نیستید؟ اگر هستید و این را راست می گوئید؟ چرا با هم میهنان ایرانی خود در این مبارزات معترضانه همراهی ننموده اید؟ اگر هم نیستید، چرا در ایران به سر می برید؟ و فضای این مملکت را، با انیرانی بودن خودتان آلوده می نمائید؟» !

پاسخ های شان به دو پرسش بالا هر چه که باشد؛ به خاطر عدم حضورشان در کنار مردم به پا خاسته ایران، که در این تظاهرات اعتراضی، هم تعداد زیادی کشته داده اند؛ و هم بسیاری از ایشان، به دلیل جراحات شدیدی که در اثر زخمی شدن شان، با حملات وحشیانه مزدروان و جیره خواران رژیم مجروح گشته اند؛ و اکنون ناگزیر درون بیمارستان های کشور بستری گشته اند؛ و چند هزار معترض دستگیر و زندانی شده، که هم اکنون در حال شکنجه شدن و زجر کشیدن به دست دژخیمان وحشی آخوندهای حاکم می باشند. به هیچ عنوانی منطقی نخواهد بود و پذیرفته نخواهد شد!

بر اساس گزارشات متعدد، حتی اگر همه شان نیز کامل و تثبیت شده نباشند؛ از شامگاه روز جمعه بیست و چهارم آبانماه، تا پایان روز سه شنبه بیست و هشتم ماه آبان ۱۳۹۸ خورشیدی، تعداد ۳۵۱ تن کشته شده اند(کشته می نویسم، زیرا که این دلاوران جانباخته، ایرانیان راستین بوده اند. نه عرب تبارهائی، که آنان را شهید بنامیم!!) ؛ و تعداد ۷۵۶ تن زخمی گشته اند؛ و حدود هفت هزار تن دیگر نیز دستگیر و زندانی شده اند. و این به آن معنا می باشد؛ که هم اکنون دست کم، حدود ده هزار از خانوارهای ایرانیان داخل کشورمان، یا در حال سوگواری کردن برای عزیزان شان، که در طول فقط پنج روز جان باخته اند می باشند. یا در راه رفت و آمد نمودن به بیمارستان هائی هستند؛ که دیگر عزیزان ایشان، جهت مداوا در آنجا بستری می باشند. یا برخی دیگر از آنان، که ناچار می باشند برای روشن شدن تکلیف عزیزان دستگیر و زندانی شده شان، در میان مسیر زندان های متعدد و دفاتر وکلای مربوط به این موارد و خانه های خویش، در رفت و آمدهای مکرر باشند. تا که شاید در این رهگذر، بتوانند کاری برای آنها انجام بدهند؟!

آقایان و خانم های ورزشکار! و یا هنرمند! حیثیت و آبروی یک فرد، هر کسی و هر شخصیتی هم که باشد. بستگی کاملا مستقیم به میزان میهن پرستی آنهادارد؛ و به خصوص در سرزمین اهورائی ما، به اندازه چگونگی بشر دوست بودن آنان، و نحوه ی رعایت نمودن حقوق انسانی دیگر شهرندان یک سرزمین وابسته است. اموری که هیچگاه فقط ویژه ایرانیان نبوده و نیست. بلکه در شرایط کنونی در این جهان بزرگ، که در بسیاری از ممالک کوچک و بزرگ دنیا، شهروندان تعدادی از کشورهای گیتی، مانند هنگ کنگ، شیلی، لبنان و عراق، بین دو تا هفت ماه می گذرد؛ که با تمام وجودشان در مقابل دشمنان آزادی خویش ایستاده اند. تا که به هر طریق ممکن بتوانند؛ حق شان را از دولتمردان ممالک خویش بگیرند. تا رساندن خودشان به مقصد اصلی نیز، بر همین منوال می مانند و به اعتراضات حق طلبانه خویش ادامه می دهند. تا که سرانجام خود و هم میهنان خویش را، از چنین ناکامی هائی، که یا دولتمردان شان و یا دشمنان سرزمین ایشان، آنها را بدان گرفتار نموده اند برهانند!

چگونه است که ایرانیان میهن پرست و رنجدیده و ستمکشیده، حتی از این توفیق نیز بی بهره مانده اند؛ که برخی از هم میهنان درونمرزی شان، به یاری آنها بشتابند؛ و آنان را، جهت هر چه زودتر به مقصد رسیدن یاری و امداد رسانی نمایند؟!

پاسخ دادن به این پرسش، هم آسان است و هم مشکل، زیرا در کمال تاسف، در ابتدای شروع شدن چهار دهه ای که از اسارت ما و میهن عزیزمان، نزد بدترین طایفه ها و دولت ها و حکومت های جهان می گذرد. هرگز به این حقیقت بسیار تلخ نمی اندیشیدیم؛ که به واسطه همین اسارت سیاسی، فرهنگ باستانی مان نیز چنان آسیب پذیر گشته و دچار صدماتی گردد؛ که به جای معنویات پیشین خویش، موجودیت تعلق خاطر به مادیات و ظواهر زندگی، چنان بر ما غلبه کند؛ که در طول همه این مدت، به این بپردازیم که : « مرگ خوب است اما فقط برای همسایه » ؛ و یا….. : « دیگی که برای من نجوشد؛ بهتر است که سر سگ در آن بجوشد. » ؛ یا….. : « خواهی نشوی رسوا؟ همرنگ جماعت شو» !

متاسفانه همرنگ شدن با جماعت را با مفهوم اشتباه آن پی گرفته ایم. جمعیت کنونی کشورمان، به اتفاق هم میهنانی که در برون از مرزهای میهن مان زندگی می کنند. تقریبا حدود هشتاد و چهار میلیون تن است. از این تعداد، حد اکثر چهار میلیون از آنان، همدستان و پیروان این رژیم جهنمی هستند؛ که بسیاری شان به تبع اربابان زیاده خواه و سودجوی خویش، جز در مسیر دزدی و کلاشی و ستمگری گام دیگری بر نمی دارند. البته که اینان، جماعت اصلی مملکت ما نیستند؛ که ما نیز قدم های مان را، در همان مسیرهائی برداریم؛ که ایشان در آن گام بر می دارند. اما برخی از هم میهنان، به دلایل گوناگون، مخصوصا به دلیل دست تنگی و مشکلات مادی، گهگاه به بیراهه می روند؛ و با یاغیانی همراهی می نمایند؛ که در طیف « امت » اسلامی قرار دارند. نه در گروه ملت واقعی و میهن پرست کشورشان می باشند؛ که به خاطر از دست ندادن مقام و پیشه مادی خویش، حتی زمانی هم که میهن پرستان واقعی به میدان مبارزه می آیند. ایشان به سبب حفظ کردن مقام و شغل خودشان، نه از جای تکان می خورند؛ و نه حتی با استفاده کردن از امکانات سایبری کنونی( که اینترنت عمومی ترین شان هست و خوشبختانه دوباره نیز امکان استفاده از آن، در بسیاری از مناطق مملکت به وجود آمده است.) ؛ جهت دلخوشی مبارزان آزادیخواه و حق طلب ایرانی، حتی یک سطر در پشتیبانی از این مبارزان ننوشته اند. یا برای به نمایش گذاشتن یک پیام تصویری مانند فیلم و ویدئو نیز، کم ترین زحمتی هم به خویشتن نداده اند!

ورزشکاری؟ هنرمندی؟ باشید. اما قبل از هر مورد دیگری، یک ایرانی میهن پرست نیز باشید. تا بتوانید از طیف امت فاصله بگیرید؛ و به گروه ملت بپیوندید. تا بدان مباهات زیادی نیز داشته باشید!

محترم مومنی

مقاله قبلیروزنامه های فرانسه: حفظ قدرت جمهوری اسلامی در ایران به بهای براه انداختن حمام خون
مقاله بعدیماجرای ملک ۸ هزارمیلیاردتومانی بابک زنجانی در ایران زمین
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.