هفتم آبان برابر با بیست و نهم اکتبر گرامیداشت حقوق بشر فرخنده باد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
413

در چنین روزی، کوروش بزرگ هخامنشی مشهور به کوروش کبیر، بنیانگزار سلسله بزرگ هخامنشیان در ایران باستان، سرزمین بابل( به کسر ب دوم ) را فتح نمود. در آن موقع پادشاه پر آوازه و قدرتمند بابل « نبونعید » تاج پادشاهی را از سر خویش برداشت؛ و آن را بر سر شهریار بزرگ ایرانزمین کوروش کبیر نهاد!

در همانجا بود، که کتیبه ی مشهور کوروش موسوم به « منشور حقوق بشر » ، بر روی آن استوانه سنگی حک گردید؛ و کوروش کبیر پدر ایرانزمین، به وسیله همین کتیبه ی تاریخی نیز، حقوق تمامی انسان های ساکن در این کره خاکی را گرامی داشت. طی بیش از دو هزار پانصد سال اخیر هم که از این رویداد تاریخی می گذرد. این واقعه سراسر افتخار آفرین، یکی از مهم ترین شناسه های مباهات ملی ایرانیان گذشته و حال، در جای جای این گیتی پر عظمت گشته است!

چند سالی است که ایرانیان میهن پرست، جهت گرامی داشتن این روز و تاریخ شکوهمند آن در کشورشان، به هر طریقی که بتوانند؛ از چند روز پیش از این تاریخ، خودشان را به پاسارگاد در کنار آرامگاه تاریخی آن پادشاه بزرگ می رسانند. تا در کنار او، از به وجود آورنده شاهکار منشور حقوق بشر در همه دنیا، به شایستگی هرچه تمام تر یاد بکنند. تا تمامی مردم جهان نیز بدانند؛ که کدام مرد بزرگ تاریخ دنیا، یا کدام پادشاه بشردوست و نامدار در این گیتی پهناور، در کدام سرزمین باستانی در تاریخ هزاران ساله عمر این جهان بزرگ، پایه های بشردوستی یک زندگانی آمیخته به انسانیت را، نه فقط برای هم میهنان خودش، بلکه برای تمامی ساکنان سراسر جهان گرامی داشت. پیشنهاد دهنده و بنیانگزار رعایت کردن حقوق بشر، در میان تمامی ساکنان دنیا بوده است؟!

برخی از هم میهنان گرامی می پندارند؛ که هفتم آبان زادروز کوروش بزرگ است و به همین مناسبت نیز گرامی داشته می شود. حال آن که، بزرگداشت هفتمین روز از ماه آبان خورشیدی، برابر بیست و نهم ماه اکتبر میلادی در هر سال، به واسطه ی زادروز گرانقدر کتیبه یا سنگ نبشته ی « منشور حقوق بشر » کوروش بزرگ است؛ که باید همه ساله به بهترین وجه ممکن، و با شور و حال و افتخار هر چه بیشتر، با برگزاری جشن و سروری شایسته کوروش هخامنشی به آن بپردازند!

در سال های اخیر، به ویژه در سه چهار سال گذشته، جیره خواران اهریمن در میهن اشغال شده ما، که در کسوت آخوندی، سکان رژیم نا کارآمد حاکمیت منفور و ضد بشری و تبهکار اسلامی در ایران بزرگ را در دست دارند؛ و به حاکمیت شرور و خودکامه خویش در سرزمین اهوارئیان اشتغال دارند. جهت محدود کردن هر چه زیادتر عاشقان ایران و ایرانی، مخصوصا کسانی که حکومت پادشاهی در کشورشان را بسیار گرامی داشته و به آن افتخار هم می کنند. تا این میهن پرستان نتوانند؛ که در چنین روز تاریخی و افتخارآمیزی، خویشتن را به پاسارگاد برسانند!

از اینرو، موانع و سدهای فراوانی را، در مسیر رهروان پاسارگاد ایجاد می نمایند. تا جلوی حضور ایرانیاران میهن پرست در کنار آرامگاه بنیانگزار و بانی رعایت حقوق بشر در جهان را بگیرند!

دشمنان ایران و ایرانی در حدی از بی خردی و روانپریشی و کوته فکری نیز تشریف دارند؛ که نمی دانند یا نمی توانند درک نمایند. چنانچه این دلاوران میهن دوست ایرانی، نتوانند با وسایل نقلیه شخصی شان، به نقطه مورد نظر خویش بروند؛ و نسبت به کوروش بزرگ ادای احترام نمایند؟ راه های دیگری را، جهت رساندن خود به این هدف عالی خویش بر می گزینند. تا هم خودشان را به این مقصد عالی برسانند؛ و هم با حضور درخشان خویش در این جشن بزرگ، آبروی نداشته سرکردگان جمهوری بدنام آخوندی را بیش از پیش تباه نمایند. اگر شده پای پیاده و بدون استفاده نمودن از امکانات ترابری موتوری ، که حرکت کردن های شان به سوی پاسارگاد، مورد ممانعت مزدوران ننگین دامان رژیم اسلامی واقع می شوند. می توانند خویشتن را به این مکان مقدس برسانند؛ و گرداگرد آرامگاه آن شاهنشاه بزرگ ایرانی، با سر دادن نوای افتخار برانگیز سرود ملی کشور عزیزمان، سیه ترین چهره ی شیطانی را، نصیب این دونان اشغالگر ایرانزمین نمایند!

یا حتی اگر به ایشان فرصت رفتن به درون پاسارگاد داده نشود؟ در هر کجائی که در نزدیکی این مکان افتخارآمیز می باشند. اجتماعات کوچک و بزرگ خودشان را تشکیل بدهند؛ و از همان فاصله های دور یا نزدیک، به آنچه که عزم انجام دادن آن را نموده اند بپردازند. تا……. « سیه روی شود، آن که در او خش باشد. » !

محترم مومنی

مقاله قبلیهوک: به تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ادامه می‌دهیم تا مجبور به قبول مذاکره جدید شود
مقاله بعدیچرا سازمان « عفو بین الملل » سال ۲۰‍۱۸را، « سال شرمساری جمهوری اسلامی » نامیده است؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.