بهاييان و بابيان جزو اهل كتاب اند؛ تبعيض در حق هر انساني به هر بهانه اي به خصوص دين، ظلم است

0
336

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

دكتراي فلسفه و اديان از آمريكا

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

 

در قرآن به صراحت اديان ديگر مشروعيت دارند و دين اسلام رسالت خود را در تداوم رسالت بسياري از آن ها مي بيند و در قرآن تحت عنوان “اهل كتاب” مشروعيت دارند؛ از اين روي وظيفه ما در اين خصوص خطيرتر است و ناديده گرفتن يا تبعيض نسبت به اديان ديگر عدول از آيات مصرح قرآني بوده و خود عملي ضد ديني است.

منظور از اهل كتاب، چنان كه در لفظ نيز روشن است، كليه ادياني هستند كه داراي كتاب اند. در حالي كه بسياري امروز از اديان الهي يا اديان ابراهيمي يا اديان توحيدي نام مي برند، قرآن به هيچ وجه چنين محدوديت هايي را براي مشروعيت بخشي به ديگر اديان به كار نمي برد، بلكه هر ديني را كه داراي كتاب باشد، محترم مي شمرد. در قرآن چند بار از اهل كتاب نام برده شده است. گاه بدون ذكر نام شان، گاه تعدادي را اسم مي برد و گاه تعدادي ديگر را. در بسياري آيات تنها از يهوديان و نصارا اسم مي برد. در سه آيه صابئين را نيز به آن دو مي افزايد، اما از مجوس سخن نمي گويد: «مومنان و يهوديان و صابئين و نصارا، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكاري كرده باشد، نه بيمي بر آن هاست و نه اندوهگين مي شوند.» سوره مائده، آيه 69. چنان كه پيداست شرط رستگاري را به اهل كتاب نيز محدود نمي سازد و در ادامه شان مي افزايد “هر كس”. اما در آيه اي ديگر مجوس را نيز مي افزايد: «همانا خداوند در ميان مومنان و يهوديان و صابئين و نصارا و مجوس و مشركان در روز قيامت داوري خواهد كرد؛ بيگمان خداوند بر همه چيز گواه است.» سوره حج، آيه 17. مسلمانان پس از صدر اسلام طبق برداشت هاي صوري و سرانگشتي، تنها همان تعدادي را كه در قرآن اسم شان برده شده به عنوان اهل كتاب قبول دارند، در حالي كه هم تغيير اسامي اهل كتاب در آيات متعدد و هم معني آن كه شامل هر ديني مي شود كه كتاب دارد، نشان مي دهد كه معناي بسيار وسيعي تري دارد. مجوس (كه برخي آن را تنها به زرتشتي تعبير كرده اند) يا گنوسيان اساساً موحد نبودند، و در ادامه آيه به صراحت به مشركان عطف مي كند كه همچون همه كسان، داوري خواهند شد و به صرف اين كه اشخاص برچسب مومن يا يهودي يا مشرك خوردند، حق يا باطل شناخته نمي شوند.

دقت كنيد، حتي قرآن به اديان ابراهيمي يا اديان الهي يا كتاب آسماني نيز خود را محدود نمي سازد و از اهل كتاب كه معناي كاملاً وسيع تري دارد، نام مي برد. اين واژه براي متخصصين اديان –نه فقها- معناي بسيار ژرفي دارد. ادياني كه فاقد كتاب اند، مذهب شان در حد خرافات، آئين ها و حتي آداب و رسوم بومي و سنتي تقليل مي يابد كه چه بسا حقوق انساني و ديني ديگران را پايمال مي سازند، از اين روي به جز آنان، بقيه ادياني كه از چنان سوادي برخوردارند كه از صرف خرافات و تعصبات فراتر روند، مجاز خواهند بود. ممكن است برخي اعتراض كنند كه آنان نيز بايد آزاد باشند. توجه به اين نكته با زدن مثال هايي روشن مي شود. در نزد اقوام باستاني آمريكا، مراسمي مذهبي متداول بود كه طي آن انسان ها را قرباني مي كردند، آيا به چنين ديني بايد تحت عنوان آزادي اديان اجازه داده شود تا امروز آزادانه انسان ها را به نام دين بكشد؟! همين امروز اخلاف شان در بسياري از مراسم خود آزادند، اما اجازه مراسم قرباني كردن انسان به ايشان داده نمي شود، چون با حقوق انساني منافات دارد. اين وضع نزد برخي از اقوام بدوي آفريقا نيز صادق است و اينك در آنجا نيز هر گونه مراسمي كه به نوعي با حقوق انساني و حتي زيست محيطي منافات داشته باشد، منع مي شود. در كشور ما نيز برخي از اقوام عرب –همچون برخي از كشورهاي عربي- مراسمي براي ختنه كردن زنان دارند كه آن را به مذهب نسبت مي دهند-در حالي كه در كتاب شان چنين چيزي نيست- در حالي كه جزو آداب و سنن جاهلي و بدوي است كه امروزه مدافعان حقوق بشر نخستين معترضان نسبت به اين رسومي هستند كه با نام دين انجام مي شوند. آيا بايد آن مذاهب را آزاد گذاشت تا به نام آزادي دين و مذهب، دختران جوان و بي دفاع را اين گونه قرباني كنند؟! اهميت اهل كتاب از منظر اسلام را زماني مي فهميم كه پيامبر در مدينه وقتي توسط مردم به عنوان حاكم “انتخاب شد”، همه اهل كتاب نه تنها از حقوقي يكسان برخوردار بودند، بلكه آزاد بودند هر يك برحسب شريعت و دستورات كتاب خويش عمل كنند و “هرگز” ملزم به “شريعت اسلام” نبودند. اين مطلب را در هر كتاب تاريخ اسلامي مي توانيد بيابيد.

بهاييان و بابيان نيز چون داراي كتاب هستند، اهل كتاب اند. مهمتر از همه، هر گونه تبعيض نسبت به حقوق هر انساني به خاطر دينداري يا بي ديني، ظلم به اوست و شخصي كه مرتكب تبعيض شده يا فتواي اش را داده بايد در دنيا و آخرت پاسخگو باشد و اگر شخصي كه تبعيض در حق اش روا شده، او را نبخشد، حتي خداوند نيز مي فرمايد كه نمي بخشد. مباحثي كه قرآن پيرامون بيم دادن به مشركان و كافران مطرح مي كند، نتايج اخلاقي و اخروي اعمال است، نه اعمال تبعيض نسبت بدان ها؛ چنان كه حتي پيامبر حق ندارد، كوچكترين اموال كافر يا مشركي را به صرف كافر يا مشرك بودن، تصاحب كند كه غصب است و حتي اگر سهواً تازيانه اي به آنان زده باشد، و آنان نبخشند، بايد قصاص شود و تنها زماني مي تواني به سوي شان شمشير بكشي، كه قصد جان تان را كرده باشند و گرنه در زمره ستمكاران خواهي بود: «به این جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را جز به قصاص قتل، یا به جزای فسادگری در روی زمین بکشد مانند این است که همه مردم را کشته باشد و هر کس کسی را زنده بدارد مانند این است که همه مردم را زنده داشته باشد؛ و پیامبران ما معجزاتی برای آنان آورده اند. آن گاه بسیاری از آنان پس از آن در سرزمین خویش زیاده روی پیشه کردند.» سوره مائده، آیه 32. در همه موارد نیز دین خدا تنها و تنها دعوت می کند، نه اجبار: «اگر مومن باشید، بازنهاده الهی برای شما بهتر است؛ و من نگهبان شما نیستم». سوره هود، آیه 86. «پس اگر رویگردان شدند تو را نگهبان ایشان نفرستاده ایم و بر تو جز پیام رسانی نیست…». سوره شوری، بخشی از آیه 48. «… جز این نیست که پیام رسانی بر تو و حسابرسی بر ماست». سوره رعد، بخشی از آیه 42. «ای مومنان شما مسئولیت خودتان را دارید، چون شما راهیافته باشید، کسی که به بیراهه رفته باشد، زیانی به شما نمی رساند؛ بازگشت همگی شما به سوی خداوند است، آن گاه شما را از آنچه انجام داده اید، آگاه می سازد». سوره مائده، آیه 105. اين تبعيض هاي ديني، دكاني است كه فقهاي منفعت طلب و مذهبيان متعصب براي جلوگيري از كسادي بازارشان راه انداخته اند و از ديگر فتواهاي شان پيداست كه حتي فاش كردن دزدي هايشان از حق الناس توسط خودشان را كه مدام نيز صورت مي گيرد، جايز نشمرده و حتي حرام مي دانند، اما ضايع نمودن حقوق انسان هاي ديگر را روا شمرده و براي مشروعيت بخشي به اين ظلم آشكار با وقاحت فتوا هم صادر مي كنند! مسيح خطاب به اين پنهان كاري روحانيون دزد جهت مخفي نگه داشتن چهره واقعي شان از مردم نيز سخناني شنيدني دارد: «شما نمي توانيد سيرت خود را از مردم پنهان كنيد. هر چه در تاريكي گفته ايد، در روشنايي شنيده مي شود و هر چه در گوش مردم در اتاق هاي دربسته زمزمه كرديد، بر پشت بام ها پخش مي شود تا همه بشنوند.» انجيل لوقا، باب 12، بخشي از 1-3. و قرآن نيز خطاب به اينان مي فرمايد: «آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خودتان را فراموش می کنید؟ حال آن که کتاب می خوانید، آیا نمی اندیشید؟» سوره بقره، آیه 44. و اينك نيز به روشني مي بينيم كه بانگ رسوايي اينان در تمام خاورميانه بلند شده است؛ گرچه سعي مي كنند به روي خود نياورند و گردن نگيرند: «و چون به آنان گفته شود، در این سرزمین فساد نکنید، گویند ما که اهل اصلاحیم. بدانید که ایشان اهل فسادند، ولی خود نمی دانند». سوره بقره، آیات 11-12.

بحث نجس و پاكي چنان كه پس از صدر اسلام و بعد از رسوخ فقاهت از يهوديت به اسلام صورت گرفت و تاكنون نيز ادامه دارد، مولود فقهاي يهودي است و برخي احاديث اش نيز از اسرائيليات (جعليات) است. در قرآن تنها اشاره اي به خوردن از چيزهاي پاكيزه (عمدتاً در سوره مائده) رفته است. برخي از چيزها نيز حرام شمرده شده، اما نجس ذكر نشده اند و اساساً هر چيزي كه خوردن اش جايز نيست يا حرام است، به معني آن نيست كه نجس است. خوردن شراب در شريعت اسلام حرام ذكر شده، اما نجس نرفته است. چنان كه الكل نيز نجس نيست و اتفاقاً با كمك علم امروز مي دانيم كه بسيار پاك و ضدعفوني كننده نيز هست، اما خوردن آن بنا به دلايل متعددي همچون ايجاد مستي و چه بسا اختيار از كف انسان مي ربايد، در شريعت اسلام حرام آمده است. جالب آن كه دلايل حرام شدن شراب و قمار نيز در برخي از آيات قرآن چنين ذكر مي شود: «اي مومنان شراب و قمار و انصاب و ازلام از اعمال پليد شيطان است، از آن پرهيز كنيد باشد كه رستگار شويد. همانا شيطان مي خواهد بين شما دشمني و كينه بياندازد و شما را از ياد خداوند و از نماز باز دارد، آيا دست بردار هستيد؟» سوره مائده، آيات 90- 91. به عبارتي، نه نفس خوردن شراب و عمل به قمار و ازلام (تيرهايي كه اعراب جاهليت با آن قمار مي زدند)، كه مهمترين دلايل اش را ايجاد كينه و دشمني ذكر مي كند. چون معمولاً در باخت و برد قمار دعوا پيش مي آمد و هنوز نيز بسيار پيش مي آيد چه رسد كه در گذشته كه بعضاً حتي همسرشان را نيز سر قمار مي باختند و شراب خواري كه موجب مستي و از خود بي خودي مي شود و اشخاص مست دست به كارهايي مي زنند كه در شرايط عادي از آن پرهيز مي كنند و چه بسا به ديگران آسيب مي رسانند. جالب تر آن كه در آيات ديگري شراب و قمار را داراي فايده نيز ذكر مي كند، اما مي گويد كه ضررشان از فايده شان بيشتر است (سوره بقره، آيه 219). از همه عجيب تر، امروزه بسياري شراب نمي خورند، اما به نام اسلام با يكديگر دشمني ورزيده و حتي مي جنگند و اسم شان را نيز نه تنها اسلام گرا گذاشته اند كه خود را پيرو راستين دين نيز مي شمارند!! «و ياد كنيد كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و يكديگر را از خانه و كاشانه تان نرانيد…». سوره بقره، بخشي از آيه 84. به اينان بايد گفت همان هستند كه نخورده مست اند. باري، سگ نيز در اسلام نجس نيامده و اتفاقاً برحسب داستان اصحاب كهف، در قرآن جايگاهي فراحيواني بدان بخشيده است و در اديان ديگر بوده كه سگ نجس رفته است (در مورد سگ هاي پاچه گير حكومتي شرايط فرق مي كند و نمي دانم كه نجس اند يا نه!)، از جمله آيين مغان. (وقتي مي گويند كه دين اسلام چنان از اصل و نفس اش فاصله گرفته كه وقتي اسلام حقيقي خوانده شود، تو گويي ديني جديد آمده است، يعني همين. چنان كه محمد نيز وقتي دين حقيقي اسلام را عرضه كرد، قريش كه خود را كليددار خانه خدا از زمان ابراهيم مي دانستند و از پيروان دين وي، محمد و پيروان اش را صابئه، يعني از دين خارج شده به ديني ديگر مي خواندند)

ghabr

اتفاقاً همين علما و فقهاي يهودي كه گروهي از آنان در زمان عيسي مسيح، فريسي خوانده مي شدند، همين بحث نجس و پاكي را به او نيز بستند و عيسي كه بسيار در مقابل حتي خشونت بردباري داشت، با وجود آن به شدت از اين انگ شان عصباني شد و به آنان فهماند كه نجس و پاكي حقيقي در درون انسان هاست و كساني چون شما كه انگ نجاست به ديگران مي زنيد، از ناپاكي درون تان خبر مي دهيد: «شما فريسي ها ظاهرتان را مي شوييد، ولي باطن تان كثيف و پر از حرص و طمع و شرارت است… واي بر شما فريسي ها كه بالاي مجلس نشستن در عبادتگاه ها و سلام و احترام مردم را در كوچه و بازار دوست داريد. بدانيد كه داوري هولناكي در انتظار شماست…»؛ انجيل لوقا، باب يازدهم، 39 به بعد (داستان مفصل آن در اناجيل آمده هست). نه اشتباه نمي كنيد؛ از قرن ها پيش سخن مي گويد، اما شامل به اصطلاح علماي ديني و مراجع تقليد و فقهاي گذشته تاكنون كه از اين سيرت برخوردارند، مي شود. جالب آن كه، قرآن نيز در برخي جاها، پليدي و پاكي را به همين معني به كار مي برد: «و به يتيمان اموال شان را برگردانيد و پليد را جانشين پاك مسازيد و اموال ايشان را با اموال خويش مخوريد كه اين گناه بزرگي است.» سوره نساء، آيه 2. اين آيات به پليدي به معناي اموال غيرحق و پاكي به معناي اموال حق نظر دارد و به شكلي استعاري آن ها را به كار مي برد.

از همه مهمتر، از نظر ديني و قرآن، هيچ كس حتي پيامبران نمي توانند حرامي را حلال يا حلالي را حرام كنند، چه رسد سايرين و تنها خداست كه آن ها را تعيين مي كند: «اي مومنان چيزهاي پاك و پسنديده اي را كه خداوند بر شما روا داشته است، ناروا مشماريد؛ و از حد مگذريد كه خداوند تجاوزكاران را دوست ندارد». سوره مائده، آيه 87. در سوره تحريم كه به صراحت به پيامبر مي گويد كه حتي او نبايد حلال خدا را بر خود حرام شمرد.

پس چگونه است فتواي مراجع تقليد و فقها كه هر روز از خود فتواي حرام و حلال صادر مي كنند؟ چنان که از پیامبر پیرامون زنان فتوی و رأیی جدید خواستند، او پاسخ داد: «قل الله یفتیکم». بگو فتوا از خداست. سوره نساء، بخشی از آیه 176. بنابراین، حتی رسول خدا از خود هیچ فتوایی جز به عنوان فتوای خدا ندارد. البته توصیف آن دسته فتوا دهندگان را در عهد عتيق در اين جمله اشعیاء نبی نیز مي يابيد: «این مردم با زبان خویش مرا تصدیق می کنند، و قلب های شان از من دور است». کتاب اشعیا، باب 29 آیه 13-14. از منظر قرآن فتوا از آن خداست و هيچ كس حتي پيامبران نمي توانند از خود فتوا دهند: «… و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، حکم نکنند، کافرند.» سوره مائده، بخشی از آیه 44. اتفاقاً آيه اي كه به همين فتوا توسط خدا تأكيد مي ورزد، نسبت به همين فقهاي يهودي نازل شده بود كه از طرف خود فتوا مي دادند و آن را به عنوان حكم شرعي به ديگران قالب مي كردند: «و روز قیامت کسانی را که بر خداوند دروغ بسته اند، بینی که چهره هایشان سیاه است. آیا منزلگاه متکبران در جهنم نیست؟» سوره زمر، آیه 60. و باز در جایی دیگر: «و همانا از اینان گروهی هستند که زبانشان را به ذکر کتاب می‌گردانند تا تو گمان بری که از کتاب است و حال آنکه از کتاب نیست، و می‌گویند این از نزد خدا است و حال آنکه از نزد خدا نیست، و بر خدا دروغ می‌گویند و حال آنکه می‌دانند». سوره آل عمران، آیه 78.  پيامبران و سايرين تنها مي توانند به فتواي خدا استناد كرده و حكم دهند و مصاديق اش را تعيين كنند كه نسبت بدان نيز مسئول اند. معني آن سخن اين است، همان گونه كه مثلاً در امور قضايي و حقوقي، هيچ قاضي اي (البته به جز حكومت فعلي ايران) نمي تواند از خود قانون و جرم صادر كند و قانون و جرم بايد قبلاً در قوانين قضايي و حقوقي يك كشور آمده باشد و هر قاضي تنها مي تواند با استناد به يكي از قوانين وضع شده و مصوب، تنها مصاديق شان را در اعمال متهم بيابد و بر اساس آن حكم كند، از نظر قرآن نيز هيچ كس به جز خداوند نمي تواند حلال و حرام تعيين كند و تنها مي تواند مصاديق اش را به عنوان “نظرش” بيان كند و “نه به عنوان حكم خدا”. اهميت اين قضيه و تفاوت اش را اينك ما ايرانيان از نزديك لمس مي كنيم كه بسياري قضات، بدون توجه به قانون، از طرف خود جرم تعيين مي كنند كه بعضاً مضحك است؛ مواردي چون “تظاهر به مستأجر بودن”، “تظاهر به روزه خواري”، “بد حجابي” و بسياري موارد من درآوردي ديگر كه بسياري در همين قوانين تبعيض آميز كشور نيز هيچ يك جرم نيست!! در حالي كه تا چيزي در قانون جرم ذكر نشده باشد، قاضي نمي تواند خود جرم تعريف كند و از خود قانون وضع نمايد، بلكه تنها مي تواند براي احراز جرم، با استناد به قوانين مصوب، مصاديق جرم را تعيين نمايد. همين گونه در مورد فتواي ديني مراجع تقليد نيز هست و اطاعت از آن نه تنها واجب شرعي نيست كه اطاعت از غير است و فقها به هيچ وجه از منظر ديني حق ندارند از طرف خود فتوا دهند و تنها مي توانند “نظرشان” را با استناد به آيات قرآن، يعني فتواي خدا و در صورتي كه سيره روايت شده از پيامبر هم در تناقض با قرآن نباشد و هم مطابق با آنچه در قرآن ذكر شده (چون بسياري از امور توسط پيامبر انجام مي شد كه از سنت قبيله اي دوران پيامبر و آداب و رسوم دوران اش بود كه سود و زياني نداشت و قرآن در آن مورد سكوت كرده، اما ربطي به اسلام هم نداشت) به سيره پيامبر تنها براي آشنايي بهتر موضوعي مورد اشاره در قرآن استناد كنند. و گرنه افترا به خداوند است. اتفاقاً عيسي نيز با همين معضل صدور فتوا و احكام ديني توسط كساني كه خود را علماي دين و متولي آن مي شمردند، وجود داشت (چنان كه امروز نيز در ميان مسلمانان هست) وعیسی مسیح حتی زنی بدکاره را بخشید، ولی این متظاهران دینی را هرگز. پیوسته به شاگردان و پیروان اش می گفت، از خمیرمایه فریسی ها و صدوقی ها (سران سیاسی قوم یهود) دور بمانید. شاگردان خلاصه فهمیدند که منظور از خمیرمایه، همان تعلیمات دینی شان است. عيسي باز مي افزايد: «این طور که علمای مذهبی و فریسی ها پشت سر هم قانون وضع می کنند، انسان خیال می کند جای موسی را گرفته اند! … هر کاری می کنند برای تظاهر است. دعاها و آیه های کتاب آسمانی را می نویسند و به بازویشان می بندند. دامن رداهایشان را عمداً درازتر می دوزند تا جلب توجه کنند و مردم آن ها را دیندار بدانند… نماز خود را مخصوصاً طولانی می کنید تا مردم شما را دیندار بدانند، ولی دور از چشم دیگران مال بیوه زنان بیچاره را می خورید. ای دوروها! وای بر شما. همه جا را زیر پا می گذارید تا کسی را پیدا کنید که مرید شما بشود. و وقتی موفق شدید، او را دو برابر بدتر از خودتان سزاوار جهنم می کنید…». انجیل متی، باب بیست و سوم، بخش هایی از آیات 2 تا 15.

مهمتر از همه، امروزه بهاييان بسياري را مي شناسيم كه به كار خدمات اجتماعي و كمك به همنوع مشغول اند و همان گونه كه در قرآن خطاب به اهل كتاب “نيكوكار” رفته، بر آنان جاي بيمي نيست و در زمره رستگاران اند؛ همين گونه است وضع بابي ها و سايرين: «حق اين است كه هر كس روي دل به سوي خدا نهد و نيكوكار باشد، پاداش اش نزد پروردگارش است و نه بيمي بر آن هاست و نه اندوهگين مي شوند.» سوره بقره، آيه 112. چون اساساً هدف از دين خدا، سين و جيم پرسيدن از مردم پيرامون نام دين و پيامبران و معصومين و امام و غيره و حتي باورهاي شان نيست، بلكه پروراندن انسان هايي خوش قلب و نيكوكار و سودمند براي ديگران است. از عيسي مسيح نيز كه پيرامون نشانه هاي پيامبران حقيقي پس از او و راه تشخيص تمايزشان از پيامبران دروغين سوال مي كردند، عيسي مسيح پاسخ داد كه پيامبران حقيقي و كاذب مثل درختان مي مانند. همان گونه كه درخت خوب ميوه خوب و گوارا مي دهد و درخت بد ميوه تلخ و حتي زهرآگين، پيامبري كه دستورات اش براي مردم خوب و سودمند باشد، پيامبر حقيقي است و آناني كه بدي و زشتي را تبليغ مي كنند، كذّاب اند. بوسيدن پاي كودكي بهايي كه توسط حرّ زمانه (بنا به تعبيري كه جوانان جنبش سبز برايش به كار بردند) صورت گرفت، همچون عمل فروتنانه مسيح بود كه پاي حواريون اش را شست و حتي چيزي فراتر از آن، چون مظلومان و مغضوبان بي گناه زمانه را دلجويي كرد و بوسه معنوي او به نمايندگي از تمامي كساني بود كه در جستجوي رفع ظلم از تمام اقوام و اديان و اقليت هاي هستند كه قرن هاست ظلمي تاريخي بر آنان رفته است. آن شأن نزول دوباره اين موعظه عيسي مسيح است، پيرامون همين علما و فقهايي كه خود را پاكيزه و پرهيزگار مي پنداشتند و مي پندارند: «دو نفر به خانه خدا رفتند تا دعا كنند. يكي فريسي مغرور و از خود راضي، ديگري باجگير گناهكار بود. فريسي اين گونه دعا كرد: خدا را شكر كه من مثل ساير مردم مخصوصاً مثل اين باجگير، گناهكار نيستم. چون هيچ وقت سر كسي كلاه نمي گذارم، زنا نمي كنم و بلكه دو بار در هفته روزه مي گيرم و از هر چه كه بدست مي آورم، يك دهم آن را در راه خدا مي دهم. اما آن باجگير فاسد در فاصله دور ايستاد و در وقت دعا حتي جرأت نكرد از خجالت سر خود را بلند كند، بلكه با حالت افسرده به سينه خود مي زد و مي گفت: خدايا به مهم گناهكار رحم كن (آن هم نه به لفظ تظاهر به فروتني كند، بلكه قلباً چنين احساس مي كرد). به شما مي گويم كه اين گناهكار بخشيده شد و با خيال راحت به خانه رفت، ولي آن فريسي مغرور از بخشش و رحمت خدا محروم ماند. زيرا مغرور، پست مي شود و فروتن، سر بلند مي گردد». انجيل لوقا، باب 18، 9-14. حجت بر تمام خشك مذهبان تمام.