آفتابی که غروبش تا انتهای تاریخ تابناک خواهد ماند!

0
255

مرگ و نیستی برای نوع بشر و یا هر پدیده دیگری در طبیعت، حقیقتی تحقق یافتنی است، که هیچکس را یارای گریز ار آن نیست. اما در کنار این حقیقت آشکار، واقعیت محسوسی هم وجود دارد، که در اصالت آن نیز نمی توان تردید داشت؛ و آن هم چیزی نیست مگر موردی که می توان به آن نامهای ” مرگ ظاهری ” یا ” مرگ حقیقی ” را داد!

” مرگ حقیقی ” هر سه بعد وجود آدمی را به نیستی می کشاند؛ محتوای جسم از وجود خاصیت جان و زندگی اش تهی می شود؛ روح نیز حیات خودش را از دست داه و بی جان می گردد؛ سرانجام روان که بخش عملی روح است و کردارهای آن را به منصه ظهور می رساند نیز از حیطه اختیار و کارآئی، به وزطه نابودی کشانده می شود. بنابراین این تعریف، موجود زنده ای که از این سه توانائی بی بهره گردد؛ جسدی بی جان و موجودی تن به مرگ داده است.

اما مقوله ” مرگ ظاهری ” از آن نیستی یی سخن می گوید؛ که فرد مرده و از این دنیا رفته، قالب کالبدش از جان مادی که ماده روحش را فعال می نمود خالی گشته است. اما آثار بر جای مانده از کنشهای انسانی وی، تا زمانی که در این گیتی می زیسته است؛ پس از مرگ ظاهری او، جایگاه والائی از وادی اختصاصی برجستگان دنیا را، به او هم می سپارد؛ و چنین داد و ستدی در فاصله ی میان مرگ و هستی، موجب می شود که همواره تا جهان باقی است؛ درخشش تابناک ویژگی های انسانی، و بازتاب عملکردهای مثبت وی، همچنان بر تارک ستیغ بلندترین قله های نام آوری، در بهترین بودن را، نصیب او هم می نماید؛ تا در دفتر همیشه راستگوی تاریخ هستی در آفرینش این گیتی، جاودانه گردد و در یادها و دلهای عدالت محورها ماندگار شود.

MohammadRezaPahlavi1977

نام بلند آوازه اش در میهن پرستی، پیوسته در قلب تک تک ایرانیارانی، که از صمیم قلب و در نهایت کرنش نسبت به او، به این مورد اذعان دارند ثبت گردیده است؛ و یادمان خاطراتی که از شهریور 1320 ، تا دیماه 1357 خورشیدی، از جلوه های ایراندوستی خویش، در دفتر تاریخ میهن مان بر جای گذاشت و رفت؛ نه فراموش کردنی، و نه نادیده گرفتنی است.

پادشاه فقید ایرانزمین محمد رضا شاه پهلوی، که همانند پدر میهن پرستش، همه دل و جان خود را برای والائی سرزمین اهورائی اش، و سربلندی هم میهنانش به کار می گرفت؛ از اسطوره های هرگز فراموش نشدنی تاریخ پر افتخار خطه زرخیز ایران کهنسال ما بود؛ که بدون اغراق می توان او را، یکی از عاشق ترین ایرانیان نسبت به خانه پدری اش نامید.

کارهائی که او براساس همان اهداف ایراندوستی اش برای ایران و ایرانی به انجام رسانده است؛ حقایقی کتمان نکردنی اند؛ که فقط دشمنان رشد و پیشرفت این کهن سرای نامدار، می توانند آنها را نادیده بگیرند. اما همین بخش از واکنش های بدبینانه برخی از مردمان منفی نگر دیار ما نیز، می تواند خودش نمونه ای از کارآئی های آن پادشاه یگانه تاریخ مان را به اثبات برساند؛ که تنها خاصیت اش هم، به نمایش گذاشتن میزان جاذبه ها و دافعه های وی، نزد دوستان و دشمنان اوست؛ که همین نیز حقایق روشنی از آنهمه میهن پرستی وی را بیان می دارد!

بدیهی است که دشمن همواره به دنبال نقطه های منفی وجود شخصیت بارزی چون پادشاه فقید ایران بگردد، که به سبب تأمین نشدن خواسته های فردی این افراد، مورد قبول آنها قرار نگرفته است. اما خوشبختانه دیدگاه های واقع بینانه جهانیان، نسبت به حقایق موجود در باره محمد رضاشاه پهلوی، و آنچه که از کارنامه روشن دوران حکومت او بر جای مانده؛ در حد و اندازه ای هستند، که به بهانه های بنی اسرائیلی دشمنان آن یگانه تاریخ ایران، بهائی داده نشود، و همواره برهان های ناصحیح و دشمنانه آن کوته نظران را، در پائین ترین بخش از سایر دیدگاههای موجود در باره شخص شاهنشاه آریامهر، جای بدهد!

” مرگ ظاهری ” شخصیتی چون او، نمی تواند ” مرگ حقیقی ” او را شامل بشود؛ چرا که وجود بسیار مثبت او، نه فقط برای مردمان میهن اش، بلکه برای تمامی ملت های دنیا، آکنده از خاصیتی جهان شمول بود؛ که به زبان سیاسی می توان به آن لقب ” جزیره ثبات و سکون و آرامش ” را داد. زیرا این نه ادعائی بی محتواست؛ بلکه کلامی راستین است که از بستر سامانه باورهای بین المللی برمی خیزد!

نگاه و توجهی اجمالی به رویدادهای سی و چهار ساله اخیر در جهان، تأییدی آشکار بر وجود این حقیقت کتمان نکردنی است؛ که از هنگام خارج شدن او و تصمیمات و دیدگاههای وی از میان دیگر حکومت های گیتی، هیچ جهتی از شمال و جنوب و شرق و غرب دنیا، رنگ آسایش و آرامش را ندیده اند!

باشد که درخشش تابناک غروب آن بلند آفتاب، هرگز از ساحت مقدس میهن اهورائی ما زدوده نگردد؛ و دعای خیرخواهانه پادشاه فقید محمد رضاشاه پهلوی، با تمام ناسپاسی های ما به عنوان ملت فریبخورده ایران، پشتیبان همه میهن پرستانی باشد؛ که با تمام وجودشان به نام نیک آن ستاره پر فروغ هستی ایرانزمین می بالند؛ و جهت ادامه دادن راه و روش میهن پرستانه وی، تا زمان آزاد سازی میهن شان از یوغ اسارت اشغالگران تازی، از پای نخواهند نشست؛ و در التزام رکاب پور دلاورش، شهریار محبوب ما رضاشاه دوم پهلوی سوم، چهره ایران را از نحوست وجود دیوسیرتان حاکم بر میهن مان پاک گردانند؛ و باری دیگر به جهانیان ثابت کنند؛ که ایران و ایرانی اگر فریب بدخواهان خودشان را نمی خوردند؛ هرگز در مقابل آن نمونه و الگوی میهن پرستی در گیتی نمی ایستادند!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیسفیر پیشین فرانسه: روحانی ساخت بمب اتمی ایران را متوقف کرد
مقاله بعدیصدا پیشگان انیمیشن خانواده کرودها ( The Croods )
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.