انگار راهش را یاد گرفتهاند؛ درست مانند وقتی میخواهند پایههای یک خانهی تاریخی را سست کنند و پای پیهای خانه آب میاندازند، حالا هم با باز گذاشتن در خانه «نیما یوشیج» از چند ماه پیش، بنا را گذاشتهاند برای تخریب تدریجی خانهی نیما.
نقشه را خوب بلدند. به مرور نه تنها تردد معتادان در خانهای بیصاحب مردم محله را عاصی میکند و از پلیس و شهرداری کمک میخواهند، بلکه راه دزدان برای بردن در و چارچوبهای خانه هم راه را به ثبت ملی باقی ماندن این بنای ارزشمند میبندد و به مرور با صدور مجوز ساختوساز – در پی یک مصداق ناهنجاری شدن خانه – لودرها را به جان آن میاندازند.
بیش از هفت ماه پیش بود که بعد از انتشار خبرهایی مبنی بر درخواست خروج از ثبت خانه نیما، هر روز رسانهها درخواستهای دوستداران شعر و ادب و تاریخ و فرهنگ و برخی مسئولان فرهنگی را برای نجات خانه منتشر میکردند؛ تا شاید کسی به داد خانهی نیما برسد. خانهای که معتقد بودند چیزی کمتر از «خانه – موزه سیمین و جلال» ندارد و اتفاقا در همسایگی آن است.
دی ماه سال گذشته بود که مالک شخصی خانه برای تخریب ونوسازی خانهی نیما شکایت کرد و به مرور درخواستِ او به دیوان عدالت اداری رفت و حتی خبر خروج از ثبت ملی خانه هم منتشر شد. اما نخست در ۲۳ دی سال قبل، خلیلآبادی – رییس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران – از رایزنی شورای شهر تهران با مالک خانه نیما یوشیج برای حفظ این خانه خبر داد تا راهکارهایی برای ماندن خانه نیما یوشیج اتخاذ شود.
دوم بهمن علیاصغر مونسان – معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری – خطاب به محمدحسن طالبیان – معاون میراثفرهنگی – وظیفه سازمان میراث فرهنگی را به وی متذکر شد و خواست تا برای حفظ این بنای ارزشمند که سال ۱۳۸۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده تلاش کند.
در این میان، نامهنگاریها و درخواستهای دوستداران ادبیات، تاریخ و فرهنگ گاه و بیگاه برای نجات این خانه منتشر شد اما حرف و حدیثها درست وقتی تمام شدند که میراث فرهنگی اصل ۷۹ را رو کرد تا دیوان عدالت اداری با استفاده از آن اصل قانونی، راه را بر خروج از ثبت این بنای تاریخی و ارزشمند ببندد.
همانطور که چهارم بهمن که فرهاد نظری – مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی – اعلام کرد: «”خانه نیما یوشیج” واجد ارزش ثبت شناخته شده اما فعلا هیچ شماره ثبتی به این بنای تاریخی تعلق نمیگیرد.» این صحبت به این دلیل مطرح شده بود چون با استفاده از قانون “۷۹” میتوان واسطه ماندن این خانه در فهرست آثار ملی شد و درخواست برای خروج از ثبت این خانه، به نتیجه نرسید. حتی در پیگیریهای دوبارهی اداره کل دفتر ثبت آثار تاریخی در همان زمان اعلام شد؛ پرونده «خانه نیما یوشیج» بار دیگر تهیه شد و با برگزاری جلسه چهارشنبه، چهارم بهمن، کمیته ثبت آثار تاریخی این بنا را واجد ارزش ثبت شناخت.» و سکوت در خانهی نیما برقرار شد.
حتی هشتم اردیبهشت امسال هم سرپرست وقت شهرداری تهران – سمیعالله مکارم حسینی – در مراسم افتتاحیه خانه – موزه سیمین دانشور و جلال آل احمد اعلام کرد؛ «خرید، مرمت و بازسازی خانهها در تهران یکی از برنامهها و اولویتهای شهرداری تهران است. در آینده نزدیک خانه نیما یوشیج را خریداری میکنیم. بودجه خرید این خانه تامین شده است و به محض خریداری مرحله مرمت، احیا و حفاظت خانه شروع خواهد شد. تهران مشاهیر بسیاری دارد. میخواهیم علاوه بر پایتخت اداری کشور به پایتخت ادبی و هنری تبدیل شود.»
سکوت به مرور باعث فراموشی وضعیت خانه نیما شد. تا اینکه یک تماس بار دیگر آرامش خانه نیما را به هم زد. «چند وقت است درِ خانهی نیما نیمه باز مانده و هر کس بخواهد، به آن رفت و آمد میکند.» راه را به سمت دزاشیب و خانه نیما کج میکنیم و به این فکر میکنیم که با این حرفها شاید ایمان بیاوریم که کنار آمدن ناگهانی مالک یک راه حل ساده بوده برای برقراری سکوتی که راحتتر از دست خانه نجات پیدا کنند تا در سکوت خانه به یغما برود، آنهم وقتی درِ خانه از مدتها قبل باز مانده و به گواه برخی همسایهها مأمن معتادان در شب و استراحتگاه بیخانمانها شده است.
به سراغ خانه میرویم، درِ کوچک خانه بین ماشینهای پارک شده در کوچهی رهبری استتار شده است. در نگاه نخست به نظر میرسد این در هم مانند دیگر درهای قرار گرفته در این کوچه بسته است، قدری نزدیکتر میرویم. درِ خانه آنقدرها هم که به نظر میرسد محکم نیست، کافی است دست روی در بگذاریم تا باز شود.
هر قدر در را بازتر میکنیم، اندوهمان برای رسیدن به این واقعیت بیشتر میشود. حالا خانه، ستونهای آبی، درهای قهوهای و درختهای خانه مقابل چشمانمان است. خانه، همان خانه است، بیش از ۵۰ سال پیش که نیما روی پلههای ورودیاش نشسته و با فرزند کوچکش غرق در خواندن مطلبی است. همان خانه است وقتی نیما با دو دوستش نشسته روی پلههای خانه، لبخند رضایت به لب دارند. همان خانه که دست همسرش عالیه را گرفته و خشنودند از با هم بودنشان.
نیما یوشیج و همسرش عالیه خانم در خانه خیابان محله دزاشیب تهران
فقط با این تفاوت که امروز دیگر نه نیمایی در خانه است و نه یادش، که اگر بود وضعیت خانه اینقدرها هم بد نبود. درختها خشکیدهاند و حیاط خانه به زبالهدانی همسایهها تبدیل شده است. ازبین شاخههای خشکیده درختان خودمان را به ساختمان میرسانیم، درها و پنجرهها یک شیشه سالم به تن ندارند. چهارچوب پنجره بزرگ اتاق را از جا کندهاند، حوض خانه انگار سالهاست رنگ آب به خود ندیده. سقف یکی از اتاقهای رو به حیاط نیمه مخروبه شده و زیرزمین خانه پر شده از نخالههای خانه که دیگر نایی برای ایستادن ندارند. نه نشانی از آشپزخانه باقی مانده و نه سرویسهای بهداشتیاش.
سراغ همسایههای و کسبههای قدیمی را میگیریم، قدیمیترین مغازهدار منطقه سیدیحیی دشتکی است که از سال ۵۲ در محله دزاشیب زندگی کرده است. وقتی نام خانه «نیما» را از دهانمان میشنود، لبخند میزند و میگوید: «افراد زیادی سراغ خانه را میگیرند. از وقتی من به این محله آمدم، آقای نیما اصلا اینجا نبود، نمیدانم کجا بود. اسم خود نیما سرکوچه بود که حالا عوض شده، بعد از چند سال معلمی گویا در این خانه زندگی میکرد و بعد از آن کسی را در این خانه ندیدیم. از شهرداری آمدند دیوار خانه را عقبتر برده و درست کردند، تا امروز که همان طور هم پابرجاست، اما کسی در خانه نیست. فقط دیوار عقبنشینی داشت، اما الان ظاهرا خانه مخروبه شده و درش باز است.
کسی به عنوان مالک ندیدیم که به خانه بیاید، گویا برخی افراد شبها میآیند و در آن میخوابند، دیگر یک خانه متروکه است. دیگر نمیتوان انتظاری داشت. همسایههای قدیمی خانه فوت کردهاند.»
او با یادآوری خاطراتی که از خانه جلال و سیمین داشته، ادامه میدهد: «من خانه جلال رفتهام با خانم سیمین هم همنشین بودهام. اما درمورد خانه نیما چیزی بیشتر از این نمیدانم، خیلی سال است که کسی اینجا نیست، بعد از این کسی نیامد.»
عظیمی یکی دیگر از مغازهداران خیابان رمضانی که حدود ۴۰ سال است در منطقه شمیران کاسب است، به خبرنگار ایسنا میگوید: «درِ کوچک خانه زمان زیادی است که باز است، این خرابه است دیگر. یا باید برای خانه نگهبان بگذارند یا برنامهای تهیه کنند تا خانه سالم بماند.
شهرداری قرار بود بازسازی کند، اما آن هم این کار را رها کرد و دیگر خبری نشد. حدود یک ماه پیش وقتی اشتباهی به جای خانه بغلی دستم را روی در خانه گذاشتم، در باز شد و به داخل خانه رفتم. یکی باید بیاید این جا رسیدگی کند.»
زهره فاضلزاده که حدود ۳۴ سال است در این محله زندگی میکند میگوید: «چند وقت پیش دیدم که یک آقا داخل خانه رفت. یکی از همسایهها گله میکرد اینجا زبالهدانی شده و هر کس بخواهد به این خانه رفتوآمد دارد. فکر میکنم میخواهند خانه را بکوبند، اول در اینستاگرام در مورد وضعیت خانه خواندم، الان هم حرف و حدیث در مورد آن زیاد است. این همه معتاد به این خانه میآید و میرود، این بنا دارد خراب میشود.»
همسایههای دیگر که انگار دل خوشی از خانه ندارند، تمایلی برای صحبت کردن برای این خانه ندارند.
در همان زمان و وقتی که آن همه خبر و حرف و حدیث برای نجات خانه نیما مطرح شدند، جمعی از اهل قلم و هنر با امضای بیانیهای خواستار حفظ خانه «نیما یوشیج» در تهران شدند، همچنین گروهی تلگرامی با نام «خانهام ابری است» با هدف جلوگیری از تخریب خانه نیما یوشیج در تهران، راهاندازی شد و در این بین علاوه بر هشدارهای شورای شهر تهران و برخی از مسئولان میراثفرهنگی، همگی بر لزوم حفظ این خانه تاکید کرده بودند.
به گزارش ایسنا؛ اما مشخص نیست بعد از سکوتی که نصیب خانه شد، سرانجام این گروههای فعال برای حفظ خانه نیما چه شد که هیچکدام در طول این مدت متوجه وضعیت این خانه نشدند. یا اصلا دستور معاون رئیس جمهور چه قدر پیگیری شد تا این بنای تاریخی حفظ شود؟ و حتی قول شهردار سه ماه پیش تهران به کجا رسید؟ حالا آن همه قول و قرار کجاست، وقتی درِ خانه نیما همیشه باز است، … .»