علی بابا و چهل دزد بغداد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
496

هموار در مورد داستان « علی بابا و چهل دزد بغداد » گفته می شد؛ که علی بابا یک شخصیت خیالی در داستان علی بابا و چهل دزد بغداد، که یکی از مجموعه داستان های « هزار و یک شب » بوده است. اما اکنون که در همین عصر و زمانه نیز، هم علی بابا داریم و هم هزاران دزد زیر نظر وی، در یک سرزمین باستانی که مهم ترین شهرت آن از دیرباز نیک نفسی شهروندان آن بوده است. کمی عجیب به نظر می رسد؛ نگارش داستان تخیلی علی بابا در چند قرن گذشته، چگونه اکنون از عالم خیال خارج شده و به دنیای واقعیت پیوسته است ؟ با این تفاوت که در آن داستان تخیلی قدیمی، گاهی اوقات علی بابا(رئیس دزدها) وقتی که با گروه چهل نفره خودش، به کاروان های در حال حرکت در صحراها و بیابان های آن شهرهای قدیمی می تاخت. پس از آن که افراد قافله را غارت می کرد؛ بخش زیادی از مال دزدیده شده را، داخل روستاهای اطراف غاری که او و همدستان اش در آن زندگی می کردند؛ میان ساکنان آن دهکدها تقسیم می نمود. اما علی بابائی که ما اکنون سراغ داریم؛ به لحاظ شرارت و بدطینتی و خوی جنایتکاری و و قساوت قلب و خصلت دزدی و راهزنی، دست صدها علی بابای دیگر را از پشت بسته، و ستاره درخشانی در دنیای چپاولگری و ضد مردمی بودن گشته است !

آن علی بابا تقریبا شخصیتی شبیه به یعقوب لیث صفار داشت؛ که به خاطر دستگیری از مستمندان جامعه، در بیابان ها راهزنی می نمود؛ و آنچه را که به دست می آورد. میان مردم فقیر تقسیم می کرد. اما این علی بابای واقعی که در غار جماران کنگر خورده و لنگر انداخته است. از جای اش تکان نمی خورد؛ بلکه هزاران دزد زیر دست اش، در فاصله های متناوب به دیدارش می روند. در آشکارا پای اراجیفی که به زبان می آورد می نشینند. اما در خفا، گزارشات مربوط به دزدی هائی که نموده اند را به گوش جناب شان می رسانند. که صدالبته مال غارت شده در همانجا با صلاحدید علی بابا میان خودشان تقسیم می گردد. و هر یک از دزدان به فراخور خدمتی که انجام داده اند؛ سهم خودشان را دریافت می کنند؛ و از خدمت علی بابا می روند؛ تا که برای اختلاس های بعدی آماده شوند!

جالب اینجاست، آن علی بابا که تخیلی بود؛ به مدد دیدگاه مثبت و انسانی نویسنده کتاب « هزار و یک شب » ، که علی بابا و چهل دزد بغداد هم یکی از داستان های آموزنده آن بوده است. هر از چند گاهی، در خلق و خوی انسانی فرو می رفت. تا به کارهای مثبت هم بپردازد؛ و بخشی از غنائم به دست آورده را، میان محرومان جامعه تقسیم می نمود. ولی نمی دانم نویسنده کتاب منفور « انقلاب اسلامی » که این علی بابا حاصل پندارهای ویرانگر او است. چرا تا این حد از شائبه های انسانی دور بوده است؛ که حتی یک « اپسی لون » مردانگی و شرافت انسانی در وجود اش نبوده، که چنین علی بابای بری از خصائص انسانی، و دشمن واقعی ایران و ایرانی را خلق کرده است؟!

معروف است و در فیلم هائی از داستان علی بابا و چهل دزد بغداد ساخته شده نشان می دهند؛ که درب غار مسکونی علی بابا و چهل تن دزد دیگر، یک قطعه سنگ یک تکه سنگین بوده؛ که دارای رمز خاصی بود تا باز بشود. رمز مربوطه هم چیزی نبود مگر کد معروف « باز شو سه سامی » ، هر گاه که علی بابا جلوی آن درب سنگین پر حجم و بزرگ می ایستاد؛ و کد مورد نظر را با صدای بلند اعلام می نمود(باز شو سه سامی) ، درب سنگی غار به طور اتوماتیک به کناری می رفت؛ و آنی که پشت درب ایستاده بود؛ به راحتی می توانست به درون غار برود و از آن خارج گردد!

اما این بار و در بخش غیر خیالی داستان علی بابا و هزاران دزد انقلاب پلید اسلامی، کد ویژه باز و بسته شدن درب ورود و خروج دزدان به داخل غار جماران، نه « باز شو سه سامی » است؛ و نه « بسته شو سه سامی» ؛ زیرا که دلاور مردان و زنان ایرانزمین، محکم ترین و قوی ترین کلید مخصوص ورود و خروج به داخل غار منحوس محل سکونت علی بابا خامنه ای را تدارک دیده اند. که در یکی از شب های نه چندان دور، کد رهائی خود و هم میهنان دربندشان را، درون قفل بارگاه جهنمی رهبر قدرت پرست و دزد و جنایتکار رژیم هزاران دزد و قاتل جمهوری ننگین اسلامی بچرخانند. تا « اکوان دیو » را از تخت فرمانفرمائی اش به پائین بکشند؛ و عمامه کثیف اش را دور حلقوم منفور وی گره بزنند؛ تا او را مانند سفیه ترین موجود تاریخ در دنیا، به روی زمین بکشانند و از حیطه اقتدار ساقط نمایند!

محترم مومنی

مقاله قبلیسی ان ان: تحریم‌ها می‌تواند برای صنعت فرش ایران فاجعه‌بار باشد
مقاله بعدیماموریت فرزند هفتم شهید مفتح در آلمان جنجال آفرید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.