معمای ترس از هسته ای شدن رژیم آخوندی در ایران! محترم مومنی روحی

0
172

بیش از ۴۰ سال پیش، عواملی در میان کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا در جریان بودند؛ که با همه به قول خودشان زرنگی هائی که داشتند؛ نتوانستند پادشاه دور اندیش و انسان محور و میهن پرست ایران، اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی را، با امیال پلید و قدرت پرستانه و زورگویانه خویش هم آوا سازند؛ و او را برای ادامه یافتن جنگ فرسایشی میان اسرائیل و فلسطینی ها با خودشان موافق نمایند. به همین خاطر نیز، موذیانه ترین نقشه ای را که می توانستند طراحی کنند و به اجرا بگذارند؛ را با همدستی یکدیگر و ایجاد نمودن زمینه های خطرناکی جهت براندازی حکومت پادشاهی پهلوی آماده کردند!

آنها برای به سرانجام رساندن نقشه های غیر اخلاقی خود، جهت ادامه یافتن یک جنگ تا حدود زیادی غیر منطقی، میان اعراب فلسطینی و اسرائیلی های مهاجر به آن دیار، که چند سال پس از خاتمه یافتن جنگ دوم جهانی، و مهاجرت هزاران یهودی از همه دنیا به آنجا، میان ایشان آغاز گردید. علت آن هم این بود، که یهودیان سراسر جهان، که از عواقب بسیار خطرناک جنگ دوم جهانی، که هدف مستقیم پدید آورنده آن با یهودیان گیتی بود. و آدولف هیتلر ضد یهودی به وجود آورنده آن بود. پنداشتند که جهت ایمن نگاه داشتن خود و فرزندان شان، همگی از تمام کشورهای گیتی، به سوی بیت المقدس در فلسطین، که پیامبرشان موسی در همانجا به رسالت بر قوم یهود برگزیده شده بود بروند؛ و در همان سرزمین هم، که بیش از سایر مناطق جهان می توانست امنیت ایشان را تامین نماید ساکن بشوند!

وقتی که یهودی ها به تدریج به آن نقطه رسیدند؛ برای آنکه ساکنان پیشین آنجا(اعراب فلسطینی) از این امر ناخشنود نباشند؛ بخش هایی از زمین های بایر آنجا را، به بهای گزاف تر از نرخ معمول از آنها خریدند. تا که برای خودشان جائی جهت سکونت دایمی را تدارک ببینند. پس از مدتی که تعداد مهاجران یهودی در آن سرزمین افزایش یافت. برای خریدن خانه های مسکونی اعراب فلسطینی، باز هم با مبالغی بیش از قیمت اصلی آنها، با این شیوه به خواسته های خود رنگ تحقق یافتن را بخشیدند!

بعد از مدتی، فلسطینی های زیاده طلب مشاهده کردند؛ که به خاطر گرفتن پول زیاد از یهودی های مهاجر، که به آن سرزمین وارد بشوند؛ و با تحمل کردن مشقت دو سه خانوار در یک خانه زندگی کردن، و فروختن خانه های خود به یهودیان، جهت گرفتن پولی که آنها برای خریدن آن خانه ها به فلسطینی ها می پرداختند. قسمت زیادی از آن سرزمین را، ناخواسته به ایشان واگذار کرده بوده اند؛ و خودشان در بدترین شرایط ممکن(زندگی کردن چند خانواده در یک خانه) به سر می بردند. از سوی دیگر آن یهودی ها نیز معتقد بودند؛ که این سرزمین به ویژه بیت المقدس، به دلایل تاریخی و دینی، قبل از فلسطینی ها به ایشان تعلق داشته و دارد؛ و آنها برای سکونت در آنجا دارای حق مسلم و کتمان نکردنی هستند. از آن موقع تا کنون، بی وقفه میان این دو گروه جنگی پایان ناپذیر در گرفته است؛ و هنوز هیچ کشوری نتوانسته، که با میانجیگری بین فلسطینی ها و مردمان ساکن کشور نوبنیاد اسرائیل، میان ایشان صلح و دوستی را برقرار کند!

کشورهای قدرتمند جهان نیز، به دلیل فروش سلاح های جنگی ساخته شده در کشورشان به دیگران، موافقت چندانی برای خاتمه یافتن این جنگ هفتاد ساله از خود نشان نداده و نمی دهند. بلکه با دیدگاه زیانبار و غیر انسانی خود( فروختن اسلحه به هر دو گروه ) ، جلوی پایان گرفتن این آدمکشی های علنی را بسته اند!

همانطوری که می دانیم؛ دولتمردان ایالات متحده آمریکا، به بعضی از ممالک دنیا کمک های بلا عوض مالی می کند. در این رابطه نیز، از یک طرف به دولت های این دو حکومت در حالت جنگ ( اسرائیل و فلسطین ) کمک های مادی می نمایند؛ و از سوئی دیگر، همان بولهای اهدا شده را، با فروش سلاح های جنگی خود به ایشان از جیب شان در می آورند!

تقاضای بی شرمانه آنها از پادشاه نیک سرشت ایران، این بود که به خاطر مسلمان بودن و داشتن چنین وجه اشتراکی با فلسطینیان، در موقعیت های مناسب سلاح های جنگی را به دست فلسطینی ها برساند. اما آن پادشاه بشردوست و انسان محور، هرگز زیر بار پذیرفتن خواسته آنها نرفت؛ و هیچیک از پیشنهادهای ضد انسانی ایشان را نپذیرفت. به همین علت نیز، همان قدرت های بزرگ دنیا، که در راس شان آمریکای سلطه طلب قرار داشت و دارد. بر آن شدند که شاهنشاه آریامهر را، از اریکه قدرت در منطقه پائین بکشند؛ و با جایگزین نمودن مشتی آخوند فناتیک و واپسگرا و بی اعتبار و بی هویت و ضد ایرانی و پول دوست ، در حاکمیت کهندیار ایرانزمین، این کار را( رساندن اسلحه های جنگی به دست الفتح و حماس) به وسیله این اشغالگران سرزمین باستانی ما به انجام برسانند. که هم اکنون همین مورد را(خواسته خودشان از جمهوری اسلامی را)، اسباب و گزکی برای مخالفت با دست نشاندگان قدرت پرست خویش نموده اند. و به ایشان که شاگردان خودشان می باشند. برای رساندن سلاح به فلسطینی ها ایراد می گیرند!

البته تا موقعی که ملاهای حاکم بر ایران، فقط فرمان ارباب را انجام می دادند؛ و جز خواسته آنها کار دیگری نمی کردند. هیچکدام شان کم ترین ایرادی نداشتند. اما به مجرد آنکه سران زیاده طلب حکومت جانی پرور اسلامی، اقدام به اتمی شدن نمودند. تا که با دسترسی به سلاح های هسته ای بتوانند؛ هم در منطقه اولین قدرت به حساب بیایند؛ و هم برای رقبای خود در این بخش از جهان خطری پر قدرت قلمداد بشوند. ارباب شان بر آن شد؛ که به خاطر عهد شکنی نوکر خود در منطقه، و نیز به دلیل یاری رساندن به متحدان خود، یا آنها را مطابق میل و اراده خودش به راه بیاورد؛ و یا با تحریک نمودن رقیب های جمهوری اسلامی در منطقه(عربستان سعود و اسرائیل )، ضمن ایجاد دشمنی بین ایشان، آنها را به جان همدیگر بیندازد؛ و خود را به سودهایی که می خواهد برساند!

بعد از مدتی که به حکومت و دولت ملاهای اشغالگر در ایران، جهت دور نگاه داشتن ایشان از فعالیت های هسته ای، اولتیماتوم های سختگیرانه ای را می دادند و به جائی نرسیدند. با صدور قطعنامه های حاوی تحریم های بسیار مشکل و جدی برای رژیم آخوندی، چون که به هیچ کجا نرسیدند. در این رابطه اقدام به برپائی مذاکرات هسته ای میان خودشان با حکومت آخوندی نمودند. تا آنها را برای توقف کردن با فعالیت های هسته ای خویش متقاعد سازند. از آنجائی که روی آخوندها زیادتر از آنی بود که به تصور دولتمردان سرزمین های مذاکره کننده بیاید. شروع کردند به تهدید نمودن آنها در ارتباط با ادامه فعالیت های هسته ای ایشان!

هنوز مذاکرات به جائی نرسیده بود؛ که چند کشور درون خاورمیانه، که از همسایگان مملکت ما نیز می باشند. برای داشتن نیروگاه های اتمی در سرزمین شان، از آمریکا و سازمان ملل متحد درخواست موافقت برای برپایی نیروگاه هسته ای در کشورشان را نمودند. از همان موقع هم، مساله متوقف ساختن جمهوری اسلامی با فعالیت اتمی شان، دیگر یک خواسته از سوی قدرت های بزرگ در دنیا نبود. بلکه دلیل روشنی برای جلوگیری نمودن از دسترسی کشورهای منطقه به سلاح های هسته ای نیز بود. که خطر بزرگی را برای ساکنان این بخش از دنیا به وجود خواهد آورد. از اینرو و به همین خاطر، در نظر دارند که مساله برنامه جامع اقدام مشترک( برجام ) را، که نتیجه سیزده سال تمام مذاکره میان جمهوری اسلامی با ۱+۵ بوده را منحل کنند؛ و آن را از اعتبار خارج سازند. استناد اصلی شان هم، عدم متعهد بودن آخوندها به تعهدی که با گروه مزبور داشته اند است. ولی در اصل می خواهند؛ به هیچ کدام از کشورهای منطقه اجازه اتمی شدن را ندهند. و با الگو گرفتن از ماجراهائی که رژیم آخوندها برای شان به وجود آورده اند؛ به این مشکل بین المللی پایان بدهند. البته اگر اهداف دیگری را در سر نداشته باشند؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیشاهکار جدید کی روش؛ تهدید بازیکنان سیرالئون: پول ندهید از ایران نمی‌رویم!
مقاله بعدیپیام نوروزی شاهزاده رضا پهلوی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.