وقتی آفتاب عشق در مشهد می درخشد؛ ایران رنگ تاریکی را فراموش می کند! محترم مومنی روحی

0
189

همه روزه خورشید از جهت شرق طلوع می کند؛ اما خورشیدی که امروز پنج شنبه هفتم دیماه ۱۳۹۶ خورشیدی برابر با بیست و هشتم دسامبر ۲۰۱۷ میلادی در شرق ایران در شهر مشهد درخشید. یک طلوع جاودانه و بدون غروب را به همراه دارد؛ که تاریخ ایرانزمین و مردم دلاور میهن مان، هرگز تابش این آفتاب استثنائی و پر عظمت را به وادی فراموشی نخواهند سپرد!
با تقدیم یک دستمریزاد بلندبالا به گستردگی ایران اهورائی، بر مردم خطه زرخیز خراسان، به ویژه ساکنان شهر مشهد، که زیر سلطه نواده ی ملعون هارون الرشید(شیخ احمد علم الهدی)، جان و مال و ناموس شان در خطر دائمی قرار دارد. از همت قهرمانانه این ابرزنان و ابرمردان رشید ایرانی سپاسگزاری می کنیم؛ که باری دیگر به جهانیان نشان دادند. هیچ قدرتی هرچند پر زور، نمی تواند دهان ایرانیان حق طلب و آزادیخواه را تا به ابد بسته و خاموش نگه بدارد. حتی اگر تمامی نیروهای نظامی و انتظامی و بقیه مزدوران شان را هم، در وجب به وجب ایران بگمارند؛ این ملت پر شهامت و بی باک، با تمامی قد به پا می ایستد؛ تا خود و هم میهنان خویش را، از یوغ استبداد مشتی تازی تبار اهریمن نژاد برهاند. و از هیچ توپ و تانک و ارابه زرهی ایشان، کوچک ترین واهمه ای هم نداشته باشد!
« سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد»
اکنون که ملت شجاع ایران، به ماهیت جام جم درون وجود خودشان پی برده اند؛ و به درستی می دانند که در درون خویشتن خویش، در حد کمال و شکست ناپذیری، قدرتی که آنها را از جور و ستم دشمنان داخلی ایشان برهاند؛ را درون وجود خودشان خواهند یافت. از آن غفلت نکرده اند؛ و در کمال رسائی و هوشیاری، جهت نجات دادن خود و سرزمین شان به پا خاسته اند. به درستی می دانند که چه باید بکنند؟!
و این همان نکته پر اهمیتی است؛ که در طول سی و هشت سال و اندی گذشته، پیوسته توسط دوستداران ایشان و علاقمندان به آزادی سرزمین مقدس ایرانزمین، بارها به آنان یادآور می شدند؛ که به پا خیزید و حق تان را از کسانی که آن را ضایع نموده اند بگیرید. آنهائی که در طریق انسانیت گام بر می دارند هیچگاه حق دیگران را به دارندگان آن هدیه نمی کنند. چه رسد به مشتی آخوند بدکنش و بدسگال و دزد و جنایتکار، که همه تلاش شان چاپیدن و به یغما بردن حقوق مادی و معنوی ایرانیان است!
از اینرو، اکنون که به پا خاسته اید؛ اجازه ندهید هیچ فضای هرچند کوچکی از ناامیدی، در جائی از مغزتان، و در گوشه ای از قلب تان به وجود بیاید؛ و اندیشه آزادیخواهی و حق طلبی شما را، به ناامیدی و دلسردی متمایل نماید. زیرا اهورای ایرانزمین پشتیبان ایرانیان آریائی و میهن پرست است!
پیوسته بر این پندار باشید و بمانید؛ که اهورای تان، یاور همیشگی شما، و نگاهبان آگاه و بیدار این مملکت باستانی و خوشنام هست و خواهد بود. اگر انگیزه به پا خیزی را در دلهای پاک و میهن پرست شما به وجود آورده است؟ اگر شما را بدون واهمه از تمامی موجودیت پلید رژیم ملاهای جانی و تبهکار، به خیابان های شهرهای میهن تان راهی نموده، تا حق خویش را از این نامردمان بازستانید؟ اگر به دل های عاشق شما، که در التهاب آزاد سازی مام وطن و خانه پدری تان از دست اشغالگران تازی، نور امید و همت مبارزه را تابانیده است؟ هم او حامی و پشتیبان شما، در لحظه به لحظه ی تلاش های میهن پرستانه تان می باشد!
شعارهای دلیرانه و میهن پرستانه تان، تا به گوش فلک هم رسیده است. چه رسد به گوش جانیان حاکم بر ایران، که اگر تاکنون تردیدی به سرنگونی حاکمیت اهریمنی شان داشته اند؟ اکنون با درخشش آفتاب حضور شما در شهرهای تان به خوبی فهمیده اند؛ که اینبار همگی شان بایستی جام زهر پایان یافتن حکومت چپاولگرشان را، یکباره و با هم بنوشند. چه بخواهند و چه نخواهند؟ مردم ایران بر آنند، که هرچه زودتر کام شیطانی این نامردمان را، با نوشاندن جام زهری به وسعت سرنگونی رژیم منحط و ضد ایرانی ایشان، سرانجام خود و میهن بزرگ خویش را، از سیطره آنها برهانند. زودا که خبر گریختن دانه درشت های حکومت، و نیز خبر سکته کردن مهره های آلوده دامان و جنایتکار جمهوری تروریست پرور اسلامی، صفحات اول رسانه های گفتاری و شنیداری جهان را به خودشان اختصاص بدهند. اما شما مردم سلحشور ایرانی، به شنیدن این خبرها قانع نشوید. بلکه خودتان کاملا آگاه و هوشیارانه، تمام گریزگاه های کشور را در کنترل خویش داشته باشید. تا که حتی پرنده ای از بیت منحوس رهبری هم نتواند؛ که از آسمان ایران به سوی مکان دیگری بگریزد. چه رسد به خود ساکنان ددمنش آن خانه اهریمن، که چه بسا از تونل زیر زمینی حسینیه جماران، که برای فرار ننگ آفرین خامنه ای ملعون و خانواده قدرت پرست وی در نظر گرفته شده است. بخواهند که از این راه جان شان را نجات بدهند؟!
در همه جای ایران که ملت شجاع آن به پا می خیزند؛ می بایست که نبض مکان های مهم در دست آزادیخواهان قرار بگیرد. یکی از این حشره ها را نیز آزاد نگذارید. شما میلیون ها ایرانی پاک نهاد و نیکوسرشتی هستید؛ که با آرمانی بسیار بزرگ و ارزنده ای به پا خاسته اید. آنها نیز اشغالگران موذی و بی آبرو و بی تمدن و ددمنش و سفاکی می باشند؛ که برای حضور دائمی خود در ایران نقشه ها داشته اند. اکنون که همه آمال آنان را زیر و رو نموده و خواب های طلائی شان را پریشان و مخدوش کرده اید. دیگر به خانه های انسان پرور خود برنگردید؛ تا که همگی شان را تحویل عزرائیل بدهید؛ و گورستان بدنامان تاریخ در ایران را، برای همگی شان آماده سازید. خدا با شماست چون که حق با شماست!
محترم مومنی

مقاله قبلیطور تفاوت قد رابرت دنیرو و آل پاچینو بیشتر شد
مقاله بعدیواکنش سناتور آمریکایی به تجمع‌های اعتراضی در ایران: باید از معترضان حمایت کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.