پیروزی ما در سوریه چگونه حاصل شد؟ شطرنجی چندوجهی برای نجات یک ملت، در دوزخ سوریه

0
244

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

کردهای سوریه جشن نه فقط پیروزی بر داعش که دولت منتخب محلی شان –کنفدراسیون شمال سوریه- را به همراه سایر اقوام و اقلیت های شمال سوریه بر پا می کنند؛ که از اصلی ترین دلایلش نیز این است که نسبت به توصیه ها، گزینشی عمل نکردند و مهمتر از آن، “خواسته خود را به سایر اقوام و اقلیت ها تحمیل نکردند، چه رسد به ملت خود”.

در حالی که همه چیز در دوزخ سوریه از دست رفته نشان می داد و به جز نابودی تروریست های مختلف در گرداب سوریه (غالباً توسط یکدیگر)، در بقیه زمینه ها شرایط بحرانی و وضعیت مردم سوریه فاجعه آمیز شده بود، تغییرات حاصله با یک شطرنج حساب شده چندوجهی و”دیدی جدید توسط سایر بازیگران”، کلید زده شد.

از همه خطرناک تر، مدت مدیدی بود که تغییر وضعیت به شکل ناامید کننده به سوی بدتر شدن نشان می داد و حتی چشم انداز آینده نیز بدتر بود. چون در حالی که جنگ داخلی سوریه مدام بر ویرانی و کشتارهای غیرقابل تصور روزانه می افزود، حمایت غرب از گروه های اسلام گرایی بود که یک حکومتی دینی دیگر را جار می زدند و وحشتناک تر این که با تغییراتی که در دولت ترکیه و بازی های رندانه میت صورت گرفته بود، نیروهای داعش و القاعده دست برتر را یافته بودند و تغییر زاویه داده بودند به سوی نیروهای کردی که آینده نشان داد جزو معدود جنبش های غیردینی و برابری خواه و آزادی خواه خاورمیانه امروز هستند که با دور نگه داشتن مردم شان از جنگ توانسته بودند، منطقه شان را از ویرانی و مردم شان را از کشتار دور نگه دارند. به علاوه، با حمله داعش به کوبانی، البته با تحریک میت-باند اردوغان، وضعیتی جدید پیش آمد و کشیده شدن مردم آن مناطق به جنگ، تنها گرفتاری بود که برای فاجعه تمام عیار سوریه کم داشتیم.

نخست توصیه به دولت وقت آمریکا –پرزیدنت اوباما- داده شد تا بدانند نیروهایی را که از طریق ترکیه بدان ها کمک می رساند، یا سر از داعش و القاعده در می آورد یا به تقویت گروه های تندرو منتهی می گردد و در مقابل، نیروهای کرد شمال سوریه قابل اعتمادترین نیروهایی هستند که غرب برای ایستادن در مقابل داعش و تروریست ها می تواند به آن ها کمک کند که حکومتی بدون تبعیض و تا حدی زیادی دموکرات را مستقر سازند. خوشبختانه پرزیدنت اوباما به سرعت دستور این تغییر چرخش را داد و کوبانی را که تقریباً سقوط کرده توسط داعش بود، با حمایت گسترده هوایی و چریک های کرد، درست در آخرین لحظه نجات دهد و حمایت های هر چه بیشتر غرب از کردها شروع شد و منجر گردید که تروریست های مورد حمایت میت و در رأس شان داعش، به طوری بی سابقه شکست خوردند و گام به گام مناطق مورد تصرف شان را از دست دادند و موجب شد شمال سوریه علاوه بر این که از ویرانی و کشتار سایر مناطق سوریه در امان ماند، سیستمی شورایی و حکومتی محلی را “از پایین به بالا” تشکیل دهند –با هدایت برنامه ای که قبلاً رهبرشان اوجالان برای شان تدوین کرده بود- که بسیار موفق و فراتر از انتظار بوده است. با سفر مقاماتی از اروپا و آمریکا و مشاهده تحولات و پیشرفت ها از نزدیک و به شکلی میدانی، هم توسط مقامات نظامی و هم مقامات سیاسی و هم جوامع مدنی غربی، آنان بهترین گزینه معرفی شدند که باید کمک به آنان هر چه بیشتر تداوم یابد.

انتخاب توأم با شگفتی پرزیدنت ترامپ توسط مردم ایالات متحده آمریکا، که پیش از آن اشاراتی به سوریه و عدم مداخله در وقایع آنجا کرده بود، بیم آن را برای مبارزان سوری به وجود آورده بود، که در مقابل شبه نظامیان فرقه گرا و همین طور رژیم اسد تنها بمانند، اما پرزیدنت ترامپ با گزینش ژنرال های خبره و میدان دیده –در خاورمیانه- پیروزی های ما را در سوریه تداوم و قوت بخشید و پنتاگون طی هماهنگی بیشتر با روسیه به موفقیت هایی باز بیشتر در مبارزه با تروریست ها دست یافتند.

باید بیافزایم که در سوی دیگر بازی، چرخش بازی بازیگران در سوریه با چه محاسبات درست –روسیه و تا حدی اسد- و متقابلاً اشتباهاتی –از طرف رژیم ایران و شبه نظامیانش- همراه بود. نخست درکی درست از شرایط حاکم بر سوریه بود. در حالی که، استراتژیست های آمریکایی و وزارت امور خارجه آمریکا خواهان قطع یا کاهش نفوذ روسیه در مواجهه با اسد بود، ما توصیه کردیم که درست برعکس “باید نفوذ روسیه هم نسبت به حمایت از اسد و هم در شکست تروریست ها افزایش یابد” تا نفوذ مخرب و فرقه گرایان رژیم ایران کاهش یابد. این بدترین سناریو برای شبه نظامیان مورد حمایت رژیم ایران بود، که در حالی که با جان و مال و تسلیحات شان تروریست های داعش و النصره را شکست می دادند، پیروزی های شان را به “اتحاد لائیک و سکولار روسیه-اسد” واگذار می کردند. آن درست زمانی کلید زده شد که تروریست های النصره پیروزی هایی در سواحل مدیترانه ای سوریه بدست آورده بودند و با تکفیر علویان سوریه در جستجوی یک قتل عام دهشتناک مشابه شنگال بودند. توصیه جهت حضور و تأثیرگذاری و مسئولیتی بیشتر برای روسیه در صحنه گردانی سوریه پس از بررسی مقامات روس با استقبال شان مواجه شد. از آنجا بود که عقب نشینی تدریجی و سریع هم تروریست های القاعده و همین طور برخی از گروه های اسلام گرای تندرو شروع شد.

علاوه بر آن، وقتی گفتگوهای تقریباً بی نتیجه پیرامون دولتی که مورد توافق طرف های جنگ با یکدیگر در سوریه باشد، خود را عیان ساخت، پیشنهاد جهت توافق برای آتش بس در مناطق مختلف به شکل گام به گام، و متعاقب آن انواعی کمک رسانی به مردم و رفع محاصره غیرانسانی شهرها و مناطق مختلف درگیری، و سپس خدمات رسانی با مدیریت محلی، توسط طرفین پذیرفته و اعمال شد. آن موجب شد که مهمتر از همه، به قتل عام دمینووار مردم عادی و غیرنظامی پایان داده شود و امروز به برخی از تخلفات بسیار معدود و پراکنده تقلیل یابد. سپس مدیریت اداری بومی با کمک رسانی جهانی و به خصوص از طریق سازمان ملل و خدمات رسانی میدانی با کمک دولت های محلی مستقر پس از آتش بس در هر منطقه بدست آمد و بخش بزرگی از نیروهای جنگی از درگیری با یکدیگر خارج شدند و جنگ متمرکز و معطوف به داعش و القاعده شد. هماهنگی های قبلی بین نیروهای جنگی آمریکا و روسیه نیز موجب شده بود تا از خطر درگیری ابرقدرت ها با هم و جنگی منطقه ای و حتی جهانی اجتناب شود. آن عملاً موجب شد تا ارتش آزاد سوریه و گروه های میانه رو درست زمانی که کمک های تسلیحاتی متحدان پیشین شان قطع شده بود، مناطق در تصرف را از دست ندهند و تحت کنترل داشته باشد، در عین حالی که دولتی نظامی تشکیل نشود و دولتی با مردم محلی کارها را برعهده گیرند و مبارزان به ارتش های منظم یا نامنظم شان برای دفاع و مخاطرات آتی بدل شوند. البته تضمین های واقعی روسیه برای عدم شکست آتش بس توسط شبه نظامیان رژیم ایران -که بازی را به شدت به ضررشان می دیدند، بسیار کارا و موفق بود؛ به طوری که روسیه از دشمن مبارزان سوری به سرعت به متحد قابل اعتماد حکومت اسد که می توانند روی تضمین هایش حساب باز کنند، بدل شد (برخلاف ملاهای رژیم ایران که اهل دبه و دغل اند).

اما این چرخش روسیه و حتی تمایل بیشتر اسد به روسیه در مقابل رژیم ایران، با چند حرکت ملاها و سپاه قدس که آن روی دیگرشان را –که ما دیده بودیم و لااقل متحدانش هنوز ندیده بودند، شروع شد. در آتش بس حلب که سپاه قدس به شدت با آن مخالف بود و با شبه نظامیانش در حوزه های میدانی مدام کارشکنی کرد تا شاید با بن بست روبرو شود؛ به طوری عصبانیت بالاترین مقامات روس را بدنبال داشت –که با عباراتی تند از خیره سری و سر عقل آوردنشان سخن گفتند- و همین طور توجه افسران سوری به این که نفوذ شبه نظامیان رژیم ایران دارد منجر به افزایش فرقه گرایی و از دست رفتن حاکمیت شان می گردد، و مهمتر از همه، چند ترور از افسران و مأموران امنیتی سوری که مخالف گسترش نفوذ شبه نظامیان مورد حمایت رژیم ایران بودند و توسط شبه نظامیان رژیم ایران به عنوان عملیات تروریستی مبارزان سوری وانمود و اعلام شد (در حالی که هیچ یک از رزمندگان و حتی داعش مسئولیت آن را نپذیرفتند)، طی بررسی های شان متوجه شدند که ملاهای مزور در ایران دارند، تنها با دشمنانشان نمی جنگند، بلکه برای تضعیف شان و تقویت چمبره نظامی-امنیتی و همین طور فرقه گرایان شان برای “جایگزینی دولتی دینی با شبه نظامیانی ایدئولوژیک به جای حاکمیت متحدان سکولارشان” فعالانه اقدام می کنند (درست همان کاری که با عبدالله صالح و حزب اش در یمن کردند و آنان کمی زیادی دیر فهمیده اند که راه برگشتی نیز ندارند). البته اسد با وجود این که بسیار در تنگنا بود، و به حمایت شبه نظامیان رژیم ایران برای نبرد با رزمندگان و همین طور داعش و القاعده نیاز داشت، یک حرکت ظریف استراتژیک انجام داد، و در هماهنگی با متحدان روس، بسط نفوذ روسیه در مناطق تحت کنترل را به جای نیروهای رژیم ایران جایگزین کرد و آنان را به سوی درگیری در سایر مناطق فرستاد و روسیه نیز به پشتیبانی هوایی شان بسنده کرد تا همچنان شبه نظامیان فرقه گرا با جان و ملاهای ایران با مال و سپاه قدس با تسلیحاتش به جنگ برای یک حاکمیت سکولار در سوریه ادامه دهند و مناطق بیشتری را از دست تروریست ها آزاد کنند. در نتیجه، نبرد به سوی بادیه السوریه کشیده شد. مناطقی خالی از سکنه یا با آبادی های بسیار کوچک که هرگز تلفات انسانی شهرها و روستاها را نداشت، اما دارای منابع نفت و گازی بود که همه را برای تسلط بر آن وسوسه و تهییج می کرد. این در حالی بود که قبلاً پیشنهاد به روسیه برای تسلط بر مناطقی ساحلی و شمال غربی و برخی مناطق مرکزی سوریه که اکثر اقلیت های سوریه که می توانستند قربانی توأمان تروریست ها و شبه نظامیان فرقه گرای وابسته به رژیم باشند، از آن مناطق بودند، با استقبال رهبران شان مواجه شد و آنان علاوه بر گسترش حضور نظامی، برای مناطق کاهش تنش و مناطق آتش بس، به جای حزب الله و شبه نظامیانی وابسته به ایران، واحدهای زبده روس را جایگزین کردند و از برخی متحدانشان در همسایگی –کشورهای آسیای میانه- دعوت کردند که برای امنیت مناطق مربوطه، نیروهایی محدود به سوریه بفرستند که با موافقت تعدادی از آنان نیز روبرو شدند. روسیه در عین حالی که سعی می کرد ارتباط اش را با کردهای سوری حفظ کند، کوشید آنان را از طریق گفتگوهای باواسطه خودش با رژیم اسد -و تا حدی به نفع حاکمیت اسد- به هم نزدیک سازد، و تا حدی نیز موفق شد.

از آن سوی، پیروزی های دُمینووار نیروهای ائتلاف که با کردها آغاز شده بود و با اقلیت ها و عرب های شمال و شمال شرقی گسترش یافته بود، از طبقه و رقه وارد مرحله ای جدید شد و تا مرزهای عراق و ضلع شرقی و شمال شرقی فرات کشیده شد (که دارای غنی ترین منابع نفت و گاز سوریه نیز هست)؛ به طوری که روسیه و آمریکا طی یک تقسیم کار، فرات را به عنوان مرز عملیات و مناطق تحت تسلط تعیین کردند؛ “البته بدون توافق ملاها و پاسداران ایران”. بازی لحظه به لحظه داشت برای آنان بدتر می شد و تا همین شش ماه پیش حتی در کابوس های شان نیز تصور چنین تغییری را نمی کردند.

روسیه دیر یا زود همچون مقامات آمریکا -با درکی درست از شرایط سوریه- متوجه می شود، (جدای از اظهارات رسمی اش) که یک سوریه یکپارچه نه تنها ممکن نیست، بلکه به ضرر خودش و به نفع رژیم ایران تمام می شود. چون حضور روسیه در سوریه نظامی است و نه امنیتی و با پایان جنگ اگر نیروهایش کاملاً از سوریه خارج نشوند، لااقل به شدت کاهش می یابند، در حالی که حضور رژیم ایران در سوریه هم امنیتی و هم نظامی-شبه نظامی است و با پایان جنگ، با پول های نفتی ایران است که سوریه باید دوباره ساخته شود و این بر نفوذ ملاهای ایران در سوریه ای که نهادهای امنیتی اش به شدت تضعیف شده می افزاید؛ چنان که با خرید ها و جابجایی های اجباری قومی و مذهبی نیز که تا همین لحظه در مناطق تحت تسلط شان در سوریه اعمال کرده بودند، عملاً “نقشه ای نیز که برای آینده سوریه” کشیده بودند، لو رفته بود.

مدتی است که پیشنهاد کمک های مدنی برای اداره دموکراتیک و آبادانی رقه و طبقه با حسن نیت دولت عملگرای پرزیدنت ترامپ همراه شد و اینک با جشن پیروزی آزادی رقه از دست داعش، همزمان طرح ها اجرایی و کارهای سازندگی و حتی برنامه های توسعه بلندمدت مناطق کنفدراسیون شمال سوریه را –با دعوت دولت آمریکا از سرمایه گذاری سعودی- کلید زدند.

و البته “بازی های پیروزمندانه در سوریه” هنوز تمام نشده و هر چه که می گذرد لذت بخش تر پیش می رود…