مسأله شناخت امر بسیار مهمی است؛ که در تمامی زمینه های زندگی یک فرد، نقش بی اندازه مفید و مهمی را ایفا می کند. همین که نام بزرگ ترین شخصیت تاریخ میهن مان، کوروش بزرگ هخامنشی را به درستی بدانیم، به تنهائی کافی نیست. برای هر چه بهتر و بیشتر شناختن کسی، مخصوصا شخصیت بی همانندی مانند کوروش بزرگ شایسته است؛ که در باره او و خاندان، محل تولد، رشد و آموزش و پرورش و تربیت وی نیز، در اندازه توان و سواد کلاسیک یا امروزی خویش تلاش نمائیم. می گویند: ” سخن کز دل بر آید، می نشیند لاجرم بر دل “، افرادی که عاشق کوروش و بزرگی و عظمت تاریخی آن پادشاه بی بدیل می باشند؛ چنانچه جهت بیشتر شناختن وی کم ترین زحمتی به خود ندهند. بدان معنا خواهد بود، که سخن شان از دل ایشان بر نمی آید؛ تا که لاجرم بر دل دیگران هم بنشیند. از اینرو، چون نمی خواهم که مانند دیگران، فقط نام بزرگواری مانند آن شاهنشاه بی همتای ایرانی ” لق لق ” زبانم باشد. پژوهش مختصری را که در دوران جوانی نموده بودم. در چند بخش برای شما عزیزان می نگارم. تا که در این رهگذر، هم خدمتی به هم میهنان عزیزم کرده باشم؛ و هم ، ” رطب خورده ای نباشم، که منع رطب خوردن می کند “!
هنگامی که با کوشش فراوان، در حال نوشتن پایان نامه تحصیلی ام بودم؛ ناچار به کتابخانه های بزرگ مراجعه می کردم. تا بتوانم در ارتباط با موضوع پایان نامه خودم(چگونه شخصیت فرزندان تان را پرورش دهید؟) به پژوهش بپردازم. توصیه استاد روش تحقیق مان این بود: ” هرگاه که به اندازه یک گونی، از تحقیقات خود فیش برداری کردید؛ آنوقت بدانید که کار را به درستی انجام داده اید. ” ؛ به همین خاطر نیز، اموراتم با یک یا ده کتاب نمی گذشت؛ و نمی توانستم نتیجه لازم را به دست بیاورم. در این پژوهش، مدت چهار ماه تمام، بیست ساعت از شبانه روز، شصت کتاب را بازبینی بازخوانی کردم؛ تا بتوانم نتیجه لازم را به دست بیاورم!
هنگام پژوهش در کتابخانه ” انجمن مرکزی اولیاء و مربیان “، که سازمانی وابسته به وزارت آموزش و پرورش بود. کتاب یازده جلدی ” تاریخ تمدن ” اثر فیلسوف و شرق شناس مشهور آمریکائی ” ویل دورانت = ویلیام جمیز دورانت ” را دیدم. نوزده مترجم مبرز و کاردان ایرانی، ترجمه بسیار عالی این اثر بی نظیر را انجام داده بودند. یکباره فراموش کردم که برای چه امری به آنجا آمده ام؛ وقتی که مشاهده کردم، سه ساعت تمام می گذرد، که مشغول مطالعه قسمت هائی از آن مجموعه بسیار عالی بوده ام. شعار همیشگی خودم را به یاد آوردم ” خوب و استراحت به اندازه، خوراک و تفریح به اندازه، کار بی اندازه” !!
روزی که نسخه اول تحقیقم در مورد کتاب پایان نامه ام را، به استاد روش تحقیق ارائه می دادم؛ ماجرای غرق شدنم در کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را برای او بازگو نمودم. به حالت تشویق به من نگریست، در حالی که کیف دستی اش را باز می کرد؛ از درون آن یک جزوه نسبتا ضخیم را نشانم داد و پرسید: ” اگر می خواهی تاریخ تمدن ایران، به ویژه بخش هخامنشیان را بدانی؟ این جزوه نزد تو امانت باشد. دو هفته دیگر این را به من باز گردان ” ؛ آنقدر از کار او تعجب کردم که حساب نداشت. چون که او یک آخوند بدون عبا و عمامه بود! که ظاهر ریشو و یقه آخوندی اش، و نحوه حرف زدن و تدریس و مماشات با همکاران اش، چنان غلیظ تر از یک آیت الله یا حجت الاسلام یا ثقۀ الاسلام بود. که هیچگاه نمی توانستم باور کنم؛ که او هم به تاریخ ایران و تمدن مردمان آن علاقمند باشد. اما گاهی موضوعاتی پیش می آیند؛ که همه پیشداوری های اشتباه ما را خنثی می نمایند!
آیا می دانید، کوروشی که شما برای بزرگداشت وی به پاسارگاد می روید؛ کوروش دوم نام دارد؟ غربی ها او را ” کورش بزرگ، کورس دوم و سیروس بزرگ می نامند. در پندار همگان چه ایرانی و چه غیر ایرانی، کوروش بنیانگزار و نخستین پادشاه شاهنشاهی هخامنشی بوده، که مدت سی سال، میان سال های 529 تا 559 پیش از میلاد، در بخش بسیار وسیعی در آسیا حکومت می کرده است. اما خودش در سنگ نبشته ” استوانه کوروش ” ، که به خط میخی نوشته شده و در شهر ” بابل ” کشف گشته است؛ به این مورد که او کوروش دوم می باشد اشاره کرده است. وی در استوانه کوروش نوشته است: ” فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ آنشان، نواده کوروش، شاه بزرگ آنشان، نواده ” چیش پیش” ، شاه بزرگ آنشان، از خانواده ای که همیشه پادشاه بوده اند هستم. “!
” آنشان ” (با آنشان چین اشتباه نشود) ، کجاست؟
” آنشان ” یا ” آنزان ” نام ناحیه بسیار بزرگی در ایلام ایران باستان بوده است. به گفته تاریخ نگاران، بخش های خیلی وسیع سرزمین” آنشان ” در فارس و خوزستان بوده اند. اما میان سال های 770 تا 1100 پیش از میلاد، پارسیان عیلامیی آنشان را وادار به مهاجرت به سوی سرزمین شوش کرده اند. در سال 558 پیش از میلاد، پادشاهی کوروش بزرگ(کوروش دوم) در سرزمین آنشان فارس و خوزستان آغاز شد. وی پایتخت هخامنشیان را در آن سال به شوش منتقل کرد!
در کتاب های تاریخ در دوران دبستان خوانده بودیم؛ که ایرانیان عهد باستان، ” پارت ها ” ، ” پارس ها ” و ” مادها ” بوده اند. لازم به بیان است، که شاهنشاهی بزرگ هخامنشی را پارس ها تشکیل داده بودند. از آنجائی که ایران آن دوران بسیار بسیار گسترده بوده است. هر یک از اقوام پارت و پارس و ماد، که هر سه شان از نژاد اصیل آریائی بوده اند. در سرزمینی که حضور داشته اند؛ پادشاهی بزرگ خویش را تشکیل داده بودند. این سخن بدان معناست، که زیر و بم زندگی ایرانیان، و تار و پود زندگانی ایشان، در هر زمانی که بوده و هستند و خواهند بود. چه دشمنان قسم خورده این سرزمین اهورائی و ملت آریائی آن بخواهند و چه نه؟ آمیزه ای از نهاد پادشاهی است. که این بدون آن هیچ است؛ و آن نیز بدون این مفهوم خود را نداشته و ندارد و نخواهد داشت!
محترم مومنی