به آسانی تاکردن یک جعبه مقوائی!

0
274

جعبه در لغت به معنای یک شیأ کوچک، متوسط یا بزرگ از جنس چوب، فلز، پلاستیک و یا مقوا است؛ که بتوان درون آن را از اشیای دیگر پر کرد؛ و در صورت لزوم از جائی به جای دیگر منتقل نمود؛ یا در مکانی امن، دور از دسترس دیگران قرار داد. گاهی یک جعبه آنقدر کوچک است، که فقط برای جای دادن زینت آلات ریز و کم حجم، و یا داروهای جامد به کار می رود؛ زمانی هم آنقدر بزرگ و در بیشتر مواقع از جنس فلز است؛ که می تواند یک محموله چند تنی را هم در خودش جای بدهد. که با وسایل حمل و نقل سنگین به جاهای دورتر برده شود!

 در گذشته نه چندان دور حدود شصت سال پیش، پدر بزرگم یک جعبه ی کوچک بسیار زیبای خاتم کاری داشت؛ که وسایل قیمتی خودش مانند پول و انگشتر عقیق و جاعینکی چرمین کار دست، و چیزهای گرانبهای دیگری که داشت را در آن می گذاشت. اما نام آن جعبه نبود، بلکه آن را ( ” مجری ” به کسر حرف ج و سکون سه حرف بقیه آن) می نامیدند. به جعبه های چوبی که آنها نیز در اندازه های مختلف ساخته می شدند صندوق می گفتند. صندوق در گذشته چندین نقش متفاوت داشت. نوع با روکش مخملی آن، که با قفل های از جنس برنز بودند؛ به جای کمد های لباس، که پنجاه شصت دهه از عمرشان می گذرد؛ در خانه های ثروتمندان جامعه، مورد استفاده آنان قرار می گرفت. و نوع معمولی و بدون روکش آن هم، در خانه های مردمان عادی و کم درآمد اجتماع، نقش کمد لباس را داشتند. اما خانم های با سلیقه ایرانی آن روزگاران، با پهن کردن یک تکه پارچه دستبافت مربع بر روی صندوق های چوبین خودشان، که ” ترمه ” زیباترین و گرانبهاترین شان بود؛ تلاش می کردند که زشتی شکل ظاهری صندوق خانه شان را، از چشم کسانی که به خانه شان رفت و آمد داشتند مخفی کنند!

اما اکنون و در این دوره و زمانه، جعبه های دیگری نیز ساخته شده و به کار برده می شوند؛ که با چشمان غیر مسلح نمی توان آنها را دید. اما اگر روش نگه کردن چشم های مان را، به سلاح خواص تعقل و دانائی درون مغزمان پیوند بزنیم؛ به راحتی می توانیم آنها را، با هر شکل و اندازه و محتوا و حجمی که دارند؛ به آشکارا ببینیم و به آسانی حدس بزنیم؛ که درون این جعبه های نامرئی چه چیزهائی انباشته شده اند؛ و متعلق به چه کسانی هستند؟!

یکی از انواع چنین جعبه های مورد نظر، که شکل ظاهری اش قابل دیدن نیست؛ اما موجودیت منفورش کاملا قابل تشخیص می باشد. جعبه مقوائی زشت و کثیر الاضلاع حکومت پلید اسلامی در ایران است؛ که محتوای درون آن، یعنی موجوداتی که حتی ارزش پوشالی نامیده شدن را هم ندارند؛ تلاش مذبوحانه می کنند، تا با پهن کردن قدرت نمائی تمسخر آمیزشان بر روی این جعبه مقوائی و درون تهی، آن را وجیه و گرانبها و ارزشمند و قابل استفاده جلوه بدهند. و جس مقوائی و محتوای پوشالی آن را، از دید دیگران مخفی نمایند؛ تا بتوانند با به کار بردن ثروت انبوه سرزمینی که اشغال کرده اند؛ و خرج نمودن آن ثروت مفت و آسان به چنگ آورده برای بیگانگان در سایر نقاط جهان، هم به یارگیری سیاسی توفیق بیابند؛ و هم تشخص ظاهری و بدون باطنی را، برای خودکامگی های خویش و حکومت غیر قانونی شان رقم بزنند و به وجود بیاورند!

این جعبه مقوائی کثیرالاضلاع بی مقدار، زائده های بیرون آمده از هر ضلع منحوس خودش را، با نام های مختلف در سراسر دنیا روانه نموده، تا با انجام دادن عملیات تروریستی جنایتکارانه، جان و هستی و مال و زندگانی مردم گیتی را به خطر بیندازند. تا که با ایجاد وحشت میان ساکنان این کره خاکی بتوانند؛ اهداف و ایده های غیر انسانی اما اسلامی خودشان را، در همه جای جهان پیاده کنند. شاید که در این رهگذر ، امپراطوری منفور و ضد بشری و قاتل پرور اسلامی شان را، به سراسر دنیا بکشانند؛ و اقتدار اهریمنی و پوشالی شان را، در همه عالم وسیله ای برای سرکوب مردمان بی گناه مورد استفاده قرار بدهند!

برای آنهائی که در بازار سیاست، به این ستمگران جلاد قدرت بخشیده اند؛ تا در حق مردمان سراسر گیتی چنین ظلم های ناروائی را عملی نمایند. تباه نمودن هستی این جانوران ددمنش و وحشی صفت زیاده طلب و دیوانه نه هیچ کاری دارد؛ و نه هیزینه مالی و جانی چندانی. پس چرا باید همه روزه، در برخی از سرزمین های جهان، شاهد کشتار بی گناهان به دست این جنایتکاران باشیم؟!

 نزدیک به سیزده ماه از عملیات تروریستی داعشی ها، در بلژیک و فرانسه و انگلیس و آلمان، و اکنون در اسپانیا و استرالیا و فنلاند می گذرد. در عراق و سوریه و افغانستان هم، که از هفت سال پیش تا کنون، شروع به کشتن مردم بی پناه کرده بودند. تا چند روز و هفته و ماه و سال و مدت دیگر، باید صبر کرد و شاهد چنین کشتارهای وحشیانه بود؟ آنهائی که فضا پیماهای بسیار پیشرفته خود را، به آسمان بی کران اعزام می کنند؛ و توان تشخیص و به ثبت رساندن و تصویر برداری از آنچه که درون سیارات دیگر موجود هستند را دارند. چگونه است که نمی توانند این قوم پلید و جنایتکار و دشمن بشریت، را که خودشان به وجود آورنده هسته ی مرکزی آنها(جمهوری تروریست و جانی پرور اسلامی)، و زائده های وحشی تر از اینها(القاعده و الشباب و بوکوحرام و داعش و طالبان) می باشند. که در مجموع شاید به دو میلیون نفر هم نرسند؛ را نمی توانند مانند حباب های روی امواج آبهای خروشان، با به وزش در آوردن طوفانی سهمگین از قدرت خود و همدستان شان، بترکانند و از هستی ساقط نمایند؟!

بدیهی است که اگر بخواهند، اگر با مصلحت های سیاسی شان متمایز نباشد؛ اگر منافع کشورگشائی و سودجوئی های شان را به خطر نیندازد. با گسیل داشتن و اعزام نمودن درصد کوچکی از امکانات نیروی انسانی و امکانات تکنولوژی خویش، این نابکاران جنایتکار و قدرت پرست و متجاوز را، به آسانی تا کردن یک جعبه ی مقوائی، در هم بپیچانند و نابود گردانند!

دیوانه ابلیس تباری از همین وحشی های جانی، در هفته جاری در کشور اسپانیا، یک تن را کشت و تعدادی دیگر را مجروح نمود. پلیس اسپانیا بعد از تحقیق و تفحص در این باره، وی را یک جوان مراکشی تبار نامید. امروز مراکشی های ساکن این کشور، از شرم شان در همان خیابانی که این واقعه شوم روی داده است؛ تظاهرات نمودند و فریاد آسا گفتند: ” ما مسلمان هستیم، ما تروریست نیستیم. ” ؛ جای تأسف است که راه پیمایان تظاهر کننده نمی دانند؛ که همین استدلال(ما مسلمان هستیم، ما تروریست نیستیم) نه آنکه اشتباه محض است. بلکه اسلام ناب محمدی ایشان، مساوی است با انجام دادن عملیات تروریستی و پروراندن چنین قاتلان سفاکی، که تاریخ تا کنون نمونه اش را نداشته است!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیرضا شهابی در اعتراض به وضعیت پرونده‌اش در زندان رجایی شهر اعتصاب غذا کرده است
مقاله بعدیجری لوئیس از زندگی تا مرگ
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.