گفتید جمهوریت؟ کدام جمهوریت؟ علی شاکری زند

0
256

سر ز حیرت به درِ میکده ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
حافظ
معنای انتخاباتی بدون جمهوریت و بدون انتخاب یا یک معضل کلانِ عقلی

«… آخرین مناظرۀ نامزدهای ریاست جمهوری با طرح مسئلۀ قاچاق کالا شروع شد(…)
« حسن روحانی بسیار محتاطانه و سرسری پاسخ داد و گفت که برای مبارزه با قاچاق کالا باید به ریشه‌های عمیق اقتصادی آن پرداخت.
مصطفی میرسلیم وزیر سابق ارشاد خطاب به جهانگیری گفت: “شما خودتان در دولت چگونه با قاچاق مبارزه می‌کنید؟ جنابعالی تا حالا خواب بوده‌اید و حواستان نبوده است و حالا فهمیده‌اید و می‌خواهید از آن جلوگیری کنید؟”
و بالاخره مصطفی هاشمی طبا گفت: “روزنامه‌های ما نوشته اند که از ١١۴ اسکله رسمی، قاچاق وارد کشور می‌شود. در هیچ جای دنیا قابل درک نیست که چگونه عناصر و افرادی می توانند از اسکله‌های رسمی قاچاق وارد کشور کنند”.
بعد از بحث قاچاق کالا، موضوعات گسترده و پیچیدۀ دیگری مثل مشکلات نظام بانکی ایران، تولید اشتغال و کشاورزی، با کلی‌گویی و انتقادهای گنگ متقابل از سر گذرانده شد.
در این مناظره نیز با این که همۀ نامزدها تأکید داشتند که “باید برنامۀ نامزدها کاملاً روشن باشد” اما در عمل، دامنۀ بحث به حمله به دیگری وهمچنین عباراتی از قبیل “باید کشاورزی‌مان را مدرن و احیا کنیم و در جهت اصلاح سرزمین ایران حرکت کنیم” محدود باقی ماند.» [ت. ا.]
رادیو فرانسه

مدعیان جمهوی خواهی و همراهی آنان با ولایت فقیه!
بعضی کسانی که از ادعای جمهوری خواهی یک جو پایین نمی آیند و به همین دلیل رژیم مشروطه را نیز با حاکمیت ملی آن بنام دشمنی با سلطنت فدا کردند، با ولایت فقیه بسیار ساده کنار آمده اند و می آیند؛ این افراد که به کودن بودن هم شناخته نشده اند، پس از سی و هشت سال همچنان نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند و به مردم بگویند که در این رژیم از آن جمهوری که آنان در عنوان خود یدک می کشند کمترین اثر و نشانی نیست؛ نمی خواهند ببینند و شرافتمندانه بگویند هنگامی که در گفتار مخالفان «جمهوری» اسلامی سخن از تحریم «انتخابات» در این نظام به میان می آید موضوع تنها به نحوه ی غیر دموکراتیک این به اصطلاح انتخابات محدود نمی شود، و مشکل آنان هم در این نیست؛ بحث عمده بر سر این هم نیست که مثلاً بخش مهمی از جمعیت کشور: زنان، نیروهای دگراندیش، سکولار و مدرن جامعه «از گردونه انتخابات حذف شده اند»؛ بحث اصلی و تعیین کننده بر سر جمهوری نبودن خود «جمهوری» اسلامی است، یعنی رژیمی که در آن:

۱ـ حکومت و قدرت حکومت از اراده ی ملت ناشی نمی شود؛
۲ ـ همه ی اختیارات مهم و تعیین کننده در دست مقام واحد مستقل و مادام العمری است که هر چه کرد، مانند همه ی جنایاتی که تا کنون مرتکب شده است، هرگز در برابر هیچ مرجعی پاسخگوی آن نیست؛
۳ـ جز ملتزمان به اصول ضد دموکراتیک رژیم، از جمله خصوصیاتی چون خصوصیت بالا و تسلیم به اطاعت از قدرت، آنهم در خصوصی ترین امور زندگی خود، احدی حق تشکل آزاد، تجمع آزاد، انتشارات آزاد و بیان آزاد عقاید خود را ندارد؛
۴ـ مردم که اعضاءِ یک امت دینی محسوب می شوند، در صورت تخطی از اجبارهای نهاده شده از سوی رژیم از هیچیک از ضمانت های قضایی شهروندان یک رژیم دموکراتیک مبتنی بر حاکمیت ملی برخوردار نیستند؛
و اگر دست از پا خطا کردند، یا حتی بی دلیل و به بهانه های واهی، باید در انتظار حمله ی غافلگیرانه ی مأموران بی سروپای قدرت به خانه هایشان، جلب خشونت آمیز به بازداشتگاه، زندان، شکنجه، نمایش مسخره آمیزی بنام محاکمه و زندان های دراز مدت یا اعدام باشند. و اگر فی المثل صنف زحمتکش و دلسوز و محروم معلمان کشور که صندوق ذخیره های آنان نیز به سرقت رفته، برای کسب حقوق صنفی دست به تجمع و نمایش مسالمت آمیز زدند، بجای کمترین توجه به خواست های برحق آنان نمایندگانشان روانه ی زندان شوند !

در چنین رژیمی حتی اگر انتخابات استصوابی هم نبود، و حتی اگر هر شهروندی حق آزادانه ی نامزد شدن برای انتخابات را هم داشت، و بالا تر از آن، حتی اگر هم هر کس بختی برای انتخاب شدن داشت، باز مانند همه ی رییس جمهوران گذشته و حال آن در برابر ولی فقیهِ همه کاره ی آن هیچکاره می بود؛ یا مانند خانم خالقی، منتخب اصفهان «انتخابش» به یک اشاره ملغی می شد، یا مانند مهدی کروبی، زمانی که رییس مجلس اسلامی شان بود، باید بحث درباره ی لایحه ی مطبوعات دولت را به اطاعت از «حکم حکومتی» رهبر متوقف می کرد و خفقان می گرفت.
برخی از این سابقاً انقلابیون، که در امر معاش سرآمد دیگران اند اما در این مورد خاص همه ی هوش و تیزبینی آنها به فلجی حیرت آور دچار می شود، تا آنجا پیش می روند که حتی بگویند: انتخابات ریاست جمهوری ـ که بالاتر گفتیم ریاست بر یک جمهوری نیست! ـ در شکل دادن به مدیریت کشور در برخی زمینه ها که با زندگی روزمره ی مردم مرتبط است، نقشی مؤثر دارد. پس چنین دولتی چرا سبب دلگرمی نباشد؟!
البته که این دست از خواستاران «جمهوری» باید هم با مشاهده ی عضویت یکی از چهار عضو «هیأت مرگ» در دولت «اعتدالیون» مورد نظر خود، برای خالی نماندن عریضه، به این بسنده کنند که برکناری او از وزارت «دادگستری» را به قهرمان اعتدال و امید توصیه نمایند اما، اگر هم او و نظایر او همچنان در این دولت ماندند، اینان نیز، که خود را پیشاپیش خلع سلاح کرده اند، باز هم چاره ی دیگری ندارند جز آن که هوادار آن دولت بمانند !
فروش جنس قلب به نام جمهوریت
شگفت انگیزتر از این نمی شود که این واژه ی جمهوریت که در دست این رژیم جنایت و نکبت به صورت یک جنس تقلبی فروخته شده و ناچار چنین خوار و لگدمال شده نه فقط از طرف قدرت حاکم همچون وسیله ای برای فریب مردم بکار می رود، که بعضی از به اصطلاح مخالفان آن نیز همچنان با استفاده ی قلب از آن به فهم غلط از آن کمک می کنند.
این مخالفان دو دل و دوپهلو چنان از جمهوریت و پیشرفت آن در دوران «روحانی ـ پورمحمدی» سخن می گویند که گویی در این سی و هشت سال این ملت حتی یک دقیقه، یا یک ثانیه، در این کشور بلازده چیزی را که کمترین شباهتی به جمهوریت داشته باشد لمس کرده است.
معلوم نیست اینان «جمهوریت» را در کدامیک از تجلیات این رژیم یافته اند؛ در رژیمی که زنگار سیاه جهل و حرص و فساد سراپای مس ولایت فقیه آن را خورده، و در همه ی وجود آن یک ارزن طلای جمهوریت یافت نمی شود، کسانی که به دنبال این طلا می گردند اگر کیمیاگر نباشند آب در هاون می کوبند؛ آنان گمراهانی هستند که تنها به گمراهی خود رضایت نداده، با غروری کودکانه به گمراه کردن مردم نیز اصرار دارند !
دوران پیشرفت کدام جمهوریت ؟
معلوم نیست اگر این دوران ـ دولت روحانی ـ دورانِ پیشرفت جمهوریت بوده است حضراتی که روزی از مواهب آن بهره مند بوده اند ـ و بعضی از آنان هنوز هم هستند ـ و امروز هم برای امضاء و جمع امضاء به طرفداری از آن و رأی به مظهر «جمهوریت» اش چنین چابک اند چرا خود هنوز در شهر های امن جمهوری ها و سلطنت های پارلمانی غرب پناهنده مانده اند و نرفته اند در کنار آن ملت اسیر شریک دردهای او شوند و با او در کرمان و بلوچستان قحطی زده ی تیره روز و در روستاهای بی آب و علف آن در حوزه های انتخابات همراه با آن مردم مستمند رأی دهند.
مگر این مَثَل یک مَثَل ایرانی ناب نیست که می گوید: «مرگ خوب است؛ اما برای همسایه!» این دست «مخالفان» رژیم، «اصلاحات» را سودمند می دانند، اما نه برای خود، بل فقط برای مردم اسیر کشور که از حقوق و امتیازات پناهندگی آنان در دموکراسی های غربی محروم اند. ترجمه ی دقیق سخن آنان این است: حال که مانند ما به دموکراسی های خارجی پناه نیاورده اید به خود رژیم پناه برید تا شاید از حاصل غارت های نجومی سران آن تکه نان خشکی هم نصیب شما شود!
این به اصطلاح انتخابات، در این رژیم، هربار رأی دوباره ای است در تأیید و تحکیم عدم جمهوریت این «جمهوری اسلامی» و بیعت مجددی با ولی فقیه آن.
و آیا کسانی را که پس از به در بردن گلیم خود از آب به نام «مخالف رژیم» مردم تیره روز را به این کار تشویق می کنند می توان چیز دیگری جز «اسب تروا»ی همان رژیم در میان اپوزیسیون دانست؟ همه ی حکومت ها در سرزمین دشمن ستون پنجمی دارند؛ و ستون پنجم حکومت های جبار بجای کار در صفوف دشمن خارجی بیشتر در میان مردم بیچاره عمل می کند؛ یعنی در صفوف مخالفان خود. آیا بر کسانی که هربار پای « نه گفتن» به این رژیم به میان می آید مردم را، بجای «نه گفتن»، به گفتنِ آری تشویق می کنند، جز ستون پنجم رژیم نام دیگری می توان نهاد؟
کار ایجاد چنین شبهه هایی در اذهان مردم بی غرض حتی به جایی می کشد که بعضی مشکلات خاتمی و روحانی با خامنه ای را به حساب درگیری جنبش «جمهوریخواهانه ی» رژیم با «جناح ولایت فقیهی» آن بنامند! یا حتی ادعا کنند اگر«اکثر کسانی که تحریم می کنند یا شرکت نمی کنند نیروهای راستین جمهوری و دموکراسی هستند»، در این لحظه نبود رأی این نیروها در انتخابات به زیان آن سمتگیری است که خود برای آن تلاش میکنند و می تواند مهم باشد که کدام جناح از «خودی‌های انقلاب اسلامی»(؟!) در انتخابات پیروز میشود(!)
جبران گناهان گذشته بجای تکرار آنها
آیا درست تر نیست که کسانی که نسل خود یا پدرانشان در به کرسی نشاندن این رژیم فلاکت و نکبت دست داشته اند یا خود روزگاری بر کرسی های گوناگون مقامات اهدائی اش تکیه زده اند، ولو این که بعداً بیرون انداخته شده باشند، امروز دیگر بجای تکرار همان گناهان، بقیت عمر را به جبران آنها و آگاه ساختن جامعه از حقوق واقعی خود صرف کنند نه آنکه باز هم به رونق همان بساط دروغ و فریب بکوشند.
در کشوری که جز در چند هفته ای از زمستان ۵۷، دوره ی کوتاهی که با برداشته شدن سانسور مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، برقراری مجدد همه ی آزادی های قانونی در دولت بختیار، مردم برای نخستین بار پس از ۲۵ سال بوی آزادی را استشمام کردند و آن را بهار آزادی نامیدند، و با پایان آن دولت، که اعدام های بی حساب و بی رویه، با جولان های امثال خلخالی و هادی غفاری، شروع شد، ملت بار دیگر به یخبندان سرکوب ـ یا بهتر بگوییم، این بار به جهنم خودکامگی توتالیتر دینی ـ وارد شد، تا کنون دیگر از آزادی خبری نبوده، آیا شایسته تر و آبرومندانه تر آن نیست که کسانی که از دور یا از نزدیک به وقوع این وضع کمک رسانده اند و بعد خود به غرب گریخته اند، اگر از همت و شجاعت درگیری با دیو توتالیتاریسم برخوردار نیستند، دست کم در مبارزه ی ملت آیه ی یأس نخوانند و با پند و اندرزهای کوته نظرانه ی خود دل مردم را خالی نکنند تا شاید در سایه ی ایستادگی و همت دیگران چه بسا که خود آنان نیز روزی از نعمت بیمانند آزادی بدست آمده بهره مند شوند؟
عده ای هم، گویا از داخل کشور، و با عنوان: «گروه خرداد؛ گروه هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) ـ داخل کشور»، با ادله ای در خور افراد مبتدی و به نثری بسیار ابتدایی، می خواهند استدلال کنند که آنچه نبودن آن انگیزه ی تحریم انتخابات است ـ یعنی دموکراسی ـ خود می تواند با شرکت در انتخابات بدست آید و به پشتوانه ی این ادعا می نویسند:
«تجربه سالهای گذشته نشان می‌دهد که هر بار مردم در انتخابات حضور گسترده و پرشور داشته‌اند، توانسته‌اند به بخشی از مطالبات خود دست پیدا كنند»
اما اینان نیز نه می گویند این «بخش از آن مطالباتِ بدست آمده» کدام است، نه اینکه پشتوانه ی این ادعایشان چیست.
و بالأخره صدای «تدبیر و عقلانیت»
و بالأخره نوبت می رسد به شاه بیت غزل، به صدای «تدبیر و عقلانیت»، برای نجات کشور…
راستی «نجات کشور» از کدام خطر، از کدام دام اسارت؟
باید پرسید، راستی، کسانی که مردم را برای نجات کشور به یاری «تدبیر و عقلانیت» دعوت می کنند ـ البته تدبیر و عقلانیتی که خود از نمایندگان آن هستند ـ ، تا کار به خطر نابودی کشور که :
«کمتر زمانی تا این اندازه با … تهدیدهای در هم آغشته و آینده ای با بیم و امید در هم تنیده مواجه بوده است»،
تهدیدهایی که آن را:
«تا آستانه ی پرتگاه فروپاشی جلو برده اند!»
نکشد، و
«خطرات سنگینی را که می تواند از ناحیه بیگانگان و استبداد داخلی متوجه کشورمان شود»
رفع کند، روزی که باید از افتادن در این دام پرهیز می شد، روزی که باید از دادن قدرت به بنیانگذار این «استبداد داخلی» و سردسته ی مستبد و خودبین این برباددهندگان کشور خودداری می شد، چه می گفتند و چه می کردند؟ آن روز این «تدبیر و عقلانیت» آنان کجا رفته بود؛ یا اگر بود جز منافع حقیر شخصی: سر و دست شکستن برای اشغال کرسی های وزارت و وکالت اسلامی، کدام هدفی را دنبال می کرد؟ و اگر آن روز چنین نتیجه ی شومی ببار آورد، چه ضمانتی بر «عقلانی بودن» این «تدبیر» امروز آنان و اینکه با قبول آن باز هم همان فاجعه تکرار نخواهد شد وجود دارد؟
دریغ از یک جو احساس ندامت و ابراز شرمساری! و زنها از اینهمه ادعای «تدبیر» و احساس طلبکاری!
«ولی فقیه» و «مخالفان» او، هر دو خواستار رأی دادن مردم !
حال این پرسش نیز پیش می آید: آیا این که هم «ولی فقیه» و هم مدعیان مخالفت با او هر دو در تشویق مردم به اینکه بطور انبوه در صفوف انتخابات حضور یابند تنها نتیجه ی خطای باصره ی ماست؟ ما اشتباه می کنیم؟ آنها هر دو، با اینکه گویا هدف های متضادی را دنبال می کنند، برای تحقق آن دو هدف مخالف هم راه واحد و یکسانی را به مردم توصیه نمی کنند؟ اشتباه از ماست یا از یکی از آن دو؟
اگر ما در این پرسش اشتباه نمی کنیم پس آیا نباید یکی از آن دو در اشتباه باشد. یا اینکه همدست باشند و ادعای مخالفت آن با هم ساختگی باشد.
اما با اندکی دقت می بینیم که پاسخ به این پرسش عجیب چندان هم دشوار نیست. کسانی که به نام مخالفت با ولی فقیه مانند خود او شرکت در انتخابات را با همان پافشاری او توصیه می کنند بر دو دسته اند.
یک دسته به دروغ با او اظهار مخالفت می کنند. در مورد آنان مسئله ای نیست.
اما گروه دوم چه می شود؟ در گروه دوم نمی توان انکار کرد که بسیاری واقعاً با آن شخص و رهبری او مخالفند. این مورد را چگونه باید پاسخ گفت؟
اما آخر آنان با اساس این رژیم مخالف نیستند.
برای مخالفت با شرکت در انتخابات، یا تحریم آن، که هدفی بالاتر از برد این جناح یا باخت آن یک را دنبال می کند، باید با کل این رژیم یعنی اصول آن، مشروعیت دینی یا الهی آن، و محجوریت ملت در آن، مخالف بود، نه تنها با رهبر آن یا با فلان جناح از حاکمان آن. و این در هواداران شرکت در انتخابات وجود ندارد.
هواداران شرکت در انتخابات، اعم از پیروان و پشتیبانان رهبر و جناح او یا مخالفان آنها، هر دو خواستار دوام و بقای رژیم موجودند. تا زمانی هم که شرکت در «انتخابات» در چنین رژیمی را پذیرا باشند، حتی اگر دم از جمهوری خواهی بزنند، و هرقدر هم بر این ادعای خود اصرار ورزند، یا معنای جمهوری را نمی دانند، یا صاف و ساده به خود و به مردم دروغ می گویند.
پس با پشتیبانی «رهبر» و مخالفان او، هر دو، از شرکت در انتخابات نیز مشکلی پیش نمی آید. هر یک از آن دو در چرتکه های خود آراء شرکت کنندگان را برای مقصودی می خواهد؛ یکی برای کشیدن آن به رخ ملت و ناظران خارجی و یکی برای زدن آن به سر جناح هار آدمکشان حرفه ای؛ و هر دو برای حفظ جمهوری اسلامی و دوام عمر آن !
و آیا هیچ ضرورتی هست که از یکی دیگر از صداهای رژیم نیز، راه توده، این بقیه الجیش ایرانیِ یادگارهای عتیق استالینیسم, که در این آواز جمعی شرکت کرده، در همان گوشه ی مخالف، و دو پرده هم بالاتر از دیگران، با دست اندازی ضدتاریخی به مفاهیم ملی و ضدملی و ارجاع تقلبی و نابجا به نهضت ملی، می خواند، نامی برده شود ؟ آیا کافی نیست بگوییم اینان از صد سال پیش به اینگونه «انتخابات» ها و به آرائی بالای ۹۰ % که تحت رهبری «حزب بزرگ برادر» مرسوم بوده، چنان عادت داشته اند که شرکت در این نمایش های خفت بار برایشان تازگی ندارد؟
و ای کاش بسی بیشتر بودند ایرانیانی چون آن هموطن روشن بین که درباره ی اینگونه رأی دادن می نویسند:
«بایسته است که برای رای و عقیده و اندیشۀ خویش حداقلی از احترام را قائل باشیم (هر چقدر هم که این نظام رای و اندیشه و عقیدۀ ما را به پشیزی هم نگیرد)، ولی لااقل خود ما با نظام حاکم در توهین و تحقیر رای خویش هم‌صدا نشویم»، چنان که هم ایشان باز اضافه می کنند: «در این نظام، رای و عقیده و اندیشۀ مردم کمترین اهمیتی ندارد (این مطلب را چندین بار خود این آقایان به تکرار گفته‌اند) چیزی که مهم است رای مردم نیست، بلکه رای دادن مردم است! شرکت در رای‌گیری است که برای نظام، نه مهم بلکه حیاتی است. در دنیای امروز، هر رژیمی لازم دارد که به افکار عمومی نشان دهد که مشروعیت مردمی را در آن کشور داراست.» و در پاسخ کسانی که برای منع تحریم انتخابات مردم را از «خطر سوریه ای شدن ایران» می ترسانند، بر اساس یادآوری هایی از تحریکات هرروزه و هرساله ی این رژیم در دنیا و منطقه و ادله ای متین می نویسد به عکس: «هر یک روزی که نظام ولایت مطلقه استمرار داشته باشد، یک روز به مبتلا شدن به سرنوشت سوریه نزدیک میشویم. از خود بپرسیم که اگر دکتر مصدق، این نخبۀ مغز متفکر که از زندگان این سرزمین است، بطور فیزیکی هم زنده بود، آیا اصلا امکانی متصور بود که برود و در هرگونه “انتخابات” در این نظام شرکت کند، و یا اینکه او هم در پیشبرد جنبش خودجوش فعال تحریم انتخابات، مشارکت می‌کرد؟»۱[ت. ا.]
پس حال زمان آن است که بار دیگر از خود بپرسیم:
آیا سرزمینی که تمدن جیرفت آن مخترع نخستین خط دنیا بوده، حکومت های چندهزارساله ی آنشانِ آن اگر نه به حتم کهن ترین تجربه ی کشورداری جهان، بطور مسلم از کهن ترین نمونه های این ابداع بزرگ تمدنی بوده، و ملتی که بیش از دوهزاروپانصد سال پیش، و بر پایه های آن تجربه های حکومتی، نخستین حکومت سرتاسری را در جهان بنیاد کرده، زبان آن یکی از کهن ترین، غنی ترین و نیرومندترین زبان های جهان و یکی از چند زبان کلاسیک بشریت است، و دانشمندانی چون خوارزمی، بیرونی، رازی، عمر خیام، پور سینا، و نصیرالدین توسی، فراهیدی و سیبویه ـ نخستین تنظیم کنندگان خط و تدوین کنندگان صرف و نحو عربی ـ و اندیشمندان و بزرگانی چون فردوسی، ناصر خسرو، مولانا، سعدی و حافظ را به جهان داده، با از سر گذراندن پنج یورش عظیم وحشیانه و ده ها یورش کوچک تر توانسته به مدت نزدیک به سی قرن به موجودیت و هویت خود دوام و قوام بخشد، سزاوار آن این آدمکشان است، و مستحق این تبلیغگران دلسوز و مدبّر نظام آنها ؟
یا این ملت هنوز هم شایستگی آن را دارد که با اقتدا به مصدق، آن نماینده ی بزرگ فرهنگ انسانی ما و وارث آزاده و نمونه ی کشورداری خردمندانه ی این مرز و بوم، بساط ولایت جهال و خفت و خواری اطاعت از نادانی قلدر را درهم نوردد، خود را از هرگونه قیمومت داخلی ـ و خارجی ـ آزاد کند، بر سرنوشت خود حاکم گردد، و چنان که آن ایرانی واقعی، آن سیاستمدار بی غرض و مرض همواره در سخنان خود خطاب به ما می گفت کاری کند که نام و مقامی را که در تاریخ تمدن انسانی داشته بازیابد؟
جدی گرفتن بازی حقیر انتخاباتِ بدون جمهوری شایسته ی چنین ملتی نیست؛ نفی همه ی این حقایق و پشت کردن به این آرمان بزرگ است و بس.
به عکس، گسترش تحریم انتخابات کمکی بزرگ و بیمانند به زائل ساختن مشروعیت کاذب از این رژیم ضد ایرانی و ضدآزادی و متزلزل کردن اعتماد حاکمان به نظام مضحک خویش است، اگرچه هنوز نه همه ی کار و نه پایان کار؛ اما کار مشترک همگانی و بدون خشونت از هم اینجا آغاز می شود.

پاریس، شنبه ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶
۱۳ میِ

مقاله قبلیکشف شهر مردگان در مرکز مصر
مقاله بعدیسند ۲۰۳۰ یونسکو چیست و چرا با آن مخالفت می شود؟
پوریا نژادویسی
فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد برنامه برنامه سازی تلویزیون از دانشکده صدا و سیما. کارمند سابق معاونت سیاسی سازمان صدا و سیما ( اداره کلّ اخبار و اطلاعات ) تهیه کننده و کارگردان برنامه‌هایی‌ چون : دختران فراری پارک ملت- مجموعه عاشوراییان- ماجرای ورود گوشت‌های آلوده به کشور- هویت- رنگ و نقش- سیمای خانواده؛ قسمت خانواده و جوان- سازنده اولین فیلم آموزشی در خصوص نحوه چگونگی‌ رأی گیری برای ستاد انتخابات وزارت کشور- فیلم مستند دیدار سفیر کشور ژاپن در ایران از شهر همدان- مجری و خبرنگار مراکز ؛ تهران ؛ کیش ؛ همدان ؛ فارس- مسول پوشش خبری زلزله بم در سال۱۳۸۲- سر تیم خبری جلسات هیات دولت- سر تیم خبری جلسات بیت رهبری- سر تیم خبری سفرهای هیات دولت- عضو تیم خبری سفرهای رهبری- یکی‌ از عکاسان پروژه محرمانه قرار گاه سازندگی خاتم الانبیا در سایت ( قرب نوح )- همکار در برنامه‌های مختلف با عناوین دیگر چون : مشاور ؛ یکی‌ از کارگردانان هنری ؛مشاور مجری طرح ؛ نماینده حراست ؛ ناظر کیفی و پخش و ... **- عضو شورای عالی‌ تحقیق و مبارزه با مواد مخدر در وزارت کشور - عضو هسته مرکزی گزینش کلّ کشور - دبیر کنگره وزرای شهید هیات دولت در ریاست جمهوری - نماینده بنیاد شهید در ستاد کلّ نیروهای مسلح ( سماجا ) ديگر مسئوليت های پوريا نژاد ويسی از اين قرار است: - همکاری با نشريه گل آقا - همکاری کوتاه مدت با روزنامه کيهان در سال ۱۳۷۸ - تهيه کننده ی برنامه پرسش و پاسخ با دختران فراری پارک ملت، که از بخش خبری شبکه دوم تلويزيون جمهوری اسلامی پخش شد - سازنده ی اولين فيلم آموزشی انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا - دبير کنگره ی وزراء شهيد هيئت دولت - عضويت در گروه تحقيق مبارزه با مواد مخدر استاندری همدان - نماينده ی فرماندار همدان در اولين دوره ی انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا در سال ۱۳۷۷ - سازنده ی فيلم مستند آشورا برای معاونت سياسی استانداری همدان - تهيه کننده و مجری برنامه ی خبری با عنوان "دانشجويان انقلاب چرا؟" برای بنياد حفظ آثار ارزشهای دفاع مقدس - مجری صدا و سيمای استان همدان، تهران و کيش در سال های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۲ - مسئول پيگيری جلسه ی سخنرانی حسين لقمانيان در همدان - يکی از همکاران مطبوعاتی در رابطه با سفر خامنه ای به همدان - مدير بازرگانی روزنامه ی اعتماد در همدان و ...