موضوع دین هم، مانند دیگر موردهای درج شده در دفتر تاریخ این جهان، از شروع آفرینش هستی تا کنون، از آن دسته از پدیده هائی بوده است؛ که به وجود آمدن اش، جز از خامی و جهالت و نادانی و بی خردی بشر سرچشمه نگرفته و نمی گیرد. به وجود آورندگان همه ادیان، به ویژه آنهائی که در اصطلاح ” ادیان الهی ” نام داده شده اند؛ در بیشتر موارد مردمان روزگاران خویش را(چه بسا آیندگان زمان خودشان را نیز)، چنان نادان و ابله پنداشته بوده اند؛ که در همان کتاب های آسمانی که از جانب پروردگار یکتا به آنها داده شده است!!!! دروغ های بزرگی را به مردم زمان خویش گفته و برای ایشان نوشته اند؛ که گوئی در باره آنها(مردم)، فقط به یک صفت شان آشنائی و آگاهی دارند. و آن هم چیزی نبوده، مگر بلاهت پیشگی مردم از نظر آن دروغگویان یاوه سرا، که مردمان این دنیا را، با بیان چنین خزئبلاتی، تا ابد در کام نهنگ های گرسنه اقیانوس نابخردی و فریب خوردن های پشت سر هم، آنچنان غرقه نموده اند؛ که کم ترین امیدی به رهائی شان از این دام پراز نیرنگ و افسون وجود نخواهد داشت!
در گذشته نه چندان دور(از سال 1352 تا 1373 خورشیدی)، هر از چند گاهی از سوی مدیریت دپارتمان روانشناسی دانشگاه محل تدریسم، به عنوان استاد راهنمای دانشجویانی، که مشغول نوشتن تزشان(پایان نامه تحصیلی دانشگاهی شان) بودند انتخاب می شدم. به همین جهت همه تحقیقاتی را که آنها، برای نگارش تز خویش انجام می دادند را مطالعه می کردم. یکی از آن دانشجویان، موضوع و عنوان پایان نامه اش، در رابطه با تفاوت ادیان الهی با یکدیگر بود. به همین منظور آن فرد ناگزیر بود؛ که آنچه از کتاب های مرتبط با ادیان الهی می شناخت. به ویژه کتاب های آسمانی در دسترس را مطالعه نموده و فیش برداری بکند. راهنمائی کردن وی برای درست انجام شدن کار او، تا حدود زیادی برای خود من نیز سودبخش و قابل یادگیری جلوه می نمود. زیرا در این رهگذر، بیش از پیش به واهی بودن مسأله ای به نام ” دین ” ، آن هم از نوع الهی آن پی بردم؛ و دانستم که بشریت در طول تاریخ، با چه فریبکاران اهریمن تباری به نام پیامبر و رسول سر و کار داشته است. و چگونه مردم نادان، فریب فرمایشات شیطانی آنان را می خورده اند؟!
فراموش نکنیم که تمامی کتاب های آسمانی(غیر از اوستای زرتشت راستگو و نیکوسرشت)، که به پندار نگارنده این نوشتار، ایشان نه پیامبر و نه رسول بوده، بلکه فقط انسان خردمند و آگاهی بوده، که دانش های فکری خودش را، به مردمان زمان خویش می آموخته، و آنها را به سوی یک رستگاری کامل در این دنیا رهنمون می گشته است. اما دیگر کتاب های آسمانی، البته غیر از ” صحف( به ضم ص و ح و سکون ف) نوح و همچنین صحف ابراهیم، و زبور داوود ” که اثری از آثارشان باقی نمانده است. انجیل مسیح و قرآن محمد، دقیقا از روی تورات موسی کپی شده اند؛ و نویسندگان این کتاب ها، که آنها را به معجزات این پیامبران نیز لقب داده اند؛ نوشته شان را از روی کتاب آسمانی!! موسی کلیم الله(هم صحبت خدا) نوشته و به پیروان خویش ارائه کرده اند!
در تورات سن اولین پیامبر آدم(آدم که یک واژه عربی و به معنای ادامه دار نسل بشر می باشد؛ در حقیقت از گروه همان انسان های نخستین نیز هست؛ بیست و هفت هزار سال نوشته است!! و پسر بزرگ او ” قابیل ” که برادر کوچک ترش ” هابیل ” را کشت؛ و اولین قاتل و مقتول گیتی را به جهان تحویل داد؛ او هم چهارده هزار سال عمر کرده است!
می گویند: ” دروغ هرچه بزرگ تر، پذیرفتن اش نزد مردم حتمی تر” ، شاید به خاطر بزرگی این رقم های باور نکردنی، می خواسته اند به مورد طول عمر آدمی در آن زمان های بسیار دور، که دنیا در آرامشی بیش از این زمان قرار داشته اشاره بکنند. اما آنچه که مسلم است، دانش بشری این را نمی پذیرد. زیرا به نظر دانشمندان زیست شناسی، سن یک فرد به دلایل علمی، هرگز نمی تواند بیش از صد و بیست سال بشود. احتمالا این امر از آن باب از طرف دانشمندان بیان می شود؛ که عمر نسبی همه اجزای بدن آدمی، چه ظاهری و چه درونی، چه استخوان و چه پوست و گوشت وی، چه اندام های قابل مشاهده و چه بخش های داخل بدن او، هیچگاه بیش از صد و بیست سال دوام نمی آورند و فعال نخواهند بود. اگر هم به طول اتفاقی، استثنائی در این رابطه وجود داشته باشد؛ متعلق به کسانی است، که پیوسته توازن مصرف نمودن موادی مثل چربی و قند و نشاسته در خوراک شان را، همیشه رعایت می کنند؛ و این روش را در سیستم بدن خویش به طور جدی حفظ می کرده و می کنند. در غیر این صورت، یک قلب آدمیزاد، بیش از صد و بیست سال نمی تواند تپش های مستمر خودش را داشته باشد. همینطور سایر اندام تشکیل دهنده وجود یک آدم، پس چه شده که عمر آدم و پسر او، چنین رقم های بالائی را نشان می دهند؟ جز این نبوده و نیست، که تبهکاران آن زمان هائی، که منافعی در رابطه با آفریدن دین داشته اند؛ به ساختن چنین موارد نادرستی اقدام کرده بوده اند!
پس چگونه انسان حاضر در این برهه زمانی، بپذیرد که آدم و پسر قاتل او، بیست و هفت هزار و چهارده هزارسال در این دنیا زندگی کرده اند؟ مگر قلب آن دو را از آهن و فولاد ساخته بوده اند؟ اگر هم چنین می بود، با ابتلای به ” زنگ زدگی ” فلزات، چنین امری هرگز میسر نبود و نمی شد. بنا بر این، تنها موردی که در این باره می توان بیان کرد؛ جز فریبکاری و دروغپردازی آن پیامبران و رسولان، دلیل دیگری جهت بیان یک مورد ناشدنی و غیر علمی وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت!
به دیگران کاری نداشته باشید. شما خودتان چه می اندیشید؟ آیا باید اجازه داد، که این چرخه دروغپردازی و فریبکاری، همچنان در میان تمام مردمی که به دینی متدین هستند؛ وجود داشته باشد و به هر سمت و سوئی بچرخد؟ یا آنکه همه کسانی، که دیدگاه شان در باره ادیان الهی، و زیر مجموعه های آنها، مانند مذاهبی که در این دین های ساخته شده به دست بشر موجود می باشند؛ با مطالب مطرح شده در این نوشتار مطابقت دارند؟ همه روزه خود را موظف بدانند؛ که ره گم کردگان دیار راستی و صداقت را، با نواختن ” تلنگر ” های آگاهی دهنده خود، از رؤیاهای شیطانی خارج سازند؛ و در این راستا، با بیان نمودن برهان کافی از دروغ هائی به این آشکاری، به آنانی که در نهایت بی خردی، همچنان با چنین اوهام و مسایل غیر حقیقی دست به گریبان می باشند؛ درس گرایش به واقعیت های موجود در پیرامون خودشان را بیآموزند. تا شاید در این رهگذر بتوانیم؛ چشمان مردمان ره گم کرده را، به روشنائی عقل و خرد بگشائیم؛ و در این رابطه، گیتی آغشته به پلیدی دروغ بستن به آفریدگار یگانه را، از آلودگی به هر چه که نه خدائی است و نه انسانی رهائی ببخشیم!
” چو می بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است” !
محترم مومنی