” تلنگر ” بخش بیست و نهم ، زمان نابودی همه دین های دروغین فرا رسیده است!

0
261

موضوع دین هم، مانند دیگر موردهای درج شده در دفتر تاریخ این جهان، از شروع آفرینش هستی تا کنون، از آن دسته از پدیده هائی بوده است؛ که به وجود آمدن اش، جز از خامی و جهالت و نادانی و بی خردی بشر سرچشمه نگرفته و نمی گیرد. به وجود آورندگان همه ادیان، به ویژه آنهائی که در اصطلاح ” ادیان الهی ” نام داده شده اند؛ در بیشتر موارد مردمان روزگاران خویش را(چه بسا آیندگان زمان خودشان را نیز)، چنان نادان و ابله پنداشته بوده اند؛ که در همان کتاب های آسمانی که از جانب پروردگار یکتا به آنها داده شده است!!!! دروغ های بزرگی را به مردم زمان خویش گفته و برای ایشان نوشته اند؛ که گوئی در باره آنها(مردم)، فقط به یک صفت شان آشنائی و آگاهی دارند. و آن هم چیزی نبوده، مگر بلاهت پیشگی مردم از نظر آن دروغگویان یاوه سرا، که مردمان این دنیا را، با بیان چنین خزئبلاتی، تا ابد در کام نهنگ های گرسنه اقیانوس نابخردی و فریب خوردن های پشت سر هم، آنچنان غرقه نموده اند؛ که کم ترین امیدی به رهائی شان از این دام پراز نیرنگ و افسون وجود نخواهد داشت!

در گذشته نه چندان دور(از سال 1352 تا 1373 خورشیدی)، هر از چند گاهی از سوی مدیریت دپارتمان روانشناسی دانشگاه محل تدریسم، به عنوان استاد راهنمای دانشجویانی، که مشغول نوشتن تزشان(پایان نامه تحصیلی دانشگاهی شان) بودند انتخاب می شدم. به همین جهت همه تحقیقاتی را که آنها، برای نگارش تز خویش انجام می دادند را مطالعه می کردم. یکی از آن دانشجویان، موضوع و عنوان پایان نامه اش، در رابطه با تفاوت ادیان الهی با یکدیگر بود. به همین منظور آن فرد ناگزیر بود؛ که آنچه از کتاب های مرتبط با ادیان الهی می شناخت. به ویژه کتاب های آسمانی در دسترس را مطالعه نموده و فیش برداری بکند. راهنمائی کردن وی برای درست انجام شدن کار او، تا حدود زیادی برای خود من نیز سودبخش و قابل یادگیری جلوه می نمود. زیرا در این رهگذر، بیش از پیش به واهی بودن مسأله ای به نام ” دین ” ، آن هم از نوع الهی آن پی بردم؛ و دانستم که بشریت در طول تاریخ، با چه فریبکاران اهریمن تباری به نام پیامبر و رسول سر و کار داشته است. و چگونه مردم نادان، فریب فرمایشات شیطانی آنان را می خورده اند؟!

فراموش نکنیم که تمامی کتاب های آسمانی(غیر از اوستای زرتشت راستگو و نیکوسرشت)، که به پندار نگارنده این نوشتار، ایشان نه پیامبر و نه رسول بوده، بلکه فقط انسان خردمند و آگاهی بوده، که دانش های فکری خودش را، به مردمان زمان خویش می آموخته، و آنها را به سوی یک رستگاری کامل در این دنیا رهنمون می گشته است. اما دیگر کتاب های آسمانی، البته غیر از ” صحف( به ضم ص و ح و سکون ف) نوح و همچنین صحف ابراهیم، و زبور داوود ” که اثری از آثارشان باقی نمانده است. انجیل مسیح و قرآن محمد، دقیقا از روی تورات موسی کپی شده اند؛ و نویسندگان این کتاب ها، که آنها را به معجزات این پیامبران نیز لقب داده اند؛ نوشته شان را از روی کتاب آسمانی!! موسی کلیم الله(هم صحبت خدا) نوشته و به پیروان خویش ارائه کرده اند!

در تورات سن اولین پیامبر آدم(آدم که یک واژه عربی و به معنای ادامه دار نسل بشر می باشد؛ در حقیقت از گروه همان انسان های نخستین نیز هست؛ بیست و هفت هزار سال نوشته است!! و پسر بزرگ او ” قابیل ” که برادر کوچک ترش ” هابیل ” را کشت؛ و اولین قاتل و مقتول گیتی را به جهان تحویل داد؛ او هم چهارده هزار سال عمر کرده است!

می گویند: ” دروغ هرچه بزرگ تر، پذیرفتن اش نزد مردم حتمی تر” ، شاید به خاطر بزرگی این رقم های باور نکردنی، می خواسته اند به مورد طول عمر آدمی در آن زمان های بسیار دور، که دنیا در آرامشی بیش از این زمان قرار داشته اشاره بکنند. اما آنچه که مسلم است، دانش بشری این را نمی پذیرد. زیرا به نظر دانشمندان زیست شناسی، سن یک فرد به دلایل علمی، هرگز نمی تواند بیش از صد و بیست سال بشود. احتمالا این امر از آن باب از طرف دانشمندان بیان می شود؛ که عمر نسبی همه اجزای بدن آدمی، چه ظاهری و چه درونی، چه استخوان و چه پوست و گوشت وی، چه اندام های قابل مشاهده و چه بخش های داخل بدن او، هیچگاه بیش از صد و بیست سال دوام نمی آورند و فعال نخواهند بود. اگر هم به طول اتفاقی، استثنائی در این رابطه وجود داشته باشد؛ متعلق به کسانی است، که پیوسته توازن مصرف نمودن موادی مثل چربی و قند و نشاسته در خوراک شان را، همیشه رعایت می کنند؛ و این روش را در سیستم بدن خویش به طور جدی حفظ می کرده و می کنند. در غیر این صورت، یک قلب آدمیزاد، بیش از صد و بیست سال نمی تواند تپش های مستمر خودش را داشته باشد. همینطور سایر اندام تشکیل دهنده وجود یک آدم، پس چه شده که عمر آدم و پسر او، چنین رقم های بالائی را نشان می دهند؟ جز این نبوده و نیست، که تبهکاران آن زمان هائی، که منافعی در رابطه با آفریدن دین داشته اند؛ به ساختن چنین موارد نادرستی اقدام کرده بوده اند!

پس چگونه انسان حاضر در این برهه زمانی، بپذیرد که آدم و پسر قاتل او، بیست و هفت هزار و چهارده هزارسال در این دنیا زندگی کرده اند؟ مگر قلب آن دو را از آهن و فولاد ساخته بوده اند؟ اگر هم چنین می بود، با ابتلای به ” زنگ زدگی ” فلزات، چنین امری هرگز میسر نبود و نمی شد. بنا بر این، تنها موردی که در این باره می توان بیان کرد؛ جز فریبکاری و دروغپردازی آن پیامبران و رسولان، دلیل دیگری جهت بیان یک مورد ناشدنی و غیر علمی وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت!

به دیگران کاری نداشته باشید. شما خودتان چه می اندیشید؟ آیا باید اجازه داد، که این چرخه دروغپردازی و فریبکاری، همچنان در میان تمام مردمی که به دینی متدین هستند؛ وجود داشته باشد و به هر سمت و سوئی بچرخد؟ یا آنکه همه کسانی، که دیدگاه شان در باره ادیان الهی، و زیر مجموعه های آنها، مانند مذاهبی که در این دین های ساخته شده به دست بشر موجود می باشند؛ با مطالب مطرح شده در این نوشتار مطابقت دارند؟ همه روزه خود را موظف بدانند؛ که ره گم کردگان دیار راستی و صداقت را، با نواختن ” تلنگر ” های آگاهی دهنده خود، از رؤیاهای شیطانی خارج سازند؛ و در این راستا، با بیان نمودن برهان کافی از دروغ هائی به این آشکاری، به آنانی که در نهایت بی خردی، همچنان با چنین اوهام و مسایل غیر حقیقی دست به گریبان می باشند؛ درس گرایش به واقعیت های موجود در پیرامون خودشان را بیآموزند. تا شاید در این رهگذر بتوانیم؛ چشمان مردمان ره گم کرده را، به روشنائی عقل و خرد بگشائیم؛ و در این رابطه، گیتی آغشته به پلیدی دروغ بستن به آفریدگار یگانه را، از آلودگی به هر چه که نه خدائی است و نه انسانی رهائی ببخشیم!

” چو می بینی که نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینی گناه است” !

محترم مومنی

مقاله قبلینامه محمود صادقی به فرمانده کل سپاه
مقاله بعدیحمایت رسمی احمدی نژاد از بقایی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.