باقی ماندن و پایداری هر حکومتی در هر سرزمینی، از هر نوع حاکمیتی هم که باشد؛ در درجه نخست حضور و پشتیبانی مردم آن دیار، از رژیم حاضر در کشورشان است. در بین تمام دولت های موجود در جهان، هم دول خوب و موجه وجود دارند؛ و هم بد و غیر قابل تحمل، گونه دیگری از دولت هائی که در دنیا هستند؛ آنهائی می باشند که نه کاملا خوب و نه صد در صد بد و غیر قابل تحمل اند. روشن است که دولتمردان خوب و مسؤل در هر مملکتی که باشند؛ از پایگاه های مردمی و پشتیبانی های ملت برخوردار می شوند. چرا که همه تلاش چنین دولت هائی، ایجاد امکانات رفاهی بیشتر برای مردم کشورشان، و بالا بردن سطح بی نیازی های ایشان در هر زمینه ای به ممالک دیگر دنیا است. ملت های چنین سرزمین هائی، کم و کسری ندارند تا در مقابل مدیران سیاسی کشورشان بایستند؛ و برای براندازی آنها قیام نمایند!
اما بر سر قدرت باقی ماندن حکومت های بد، که ظاهرا نباید هیچ پایگاه مردمی هم داشته باشند؛ چگونه تحقق می یابند؟ چنین حاکمیت هائی که ذات حکومت شان، با تارهای استبداد و خودکامگی بافته شده است؛ با در دست گرفتن ابزار دیکتاتوری علیه مردم سرزمین مورد مدیریت شان، تمامی روزنه های تنفس مردم در جامعه را، در حد امکان خویش و تا جائی که میسر باشد؛ به گونه ای مسدود می نمایند؛ که ملت فقط زنده بمانند، و نسبت به کنش های ضد مردمی رژیم مستقر در میهن شان، شهامت ابراز کردن کوچک ترین اعتراض و ایراد گیری نسبت به کارهای جنایتکارانه و غیر منطقی ایشان را نداشته باشند!
در انواع حکومت های از نوع بالا، تفاوت های قابل توجهی به چشم می خورند؛ کشورهائی هستند که حاکمیت آن بر هیچ ضلع و زاویه ای از یک دین و مذهب رسمی و غیر رسمی قائم نیستند. عکس این قضیه نیز صادق است، ممالکی هم در گیتی وجود دارند؛ که مدیریت آنها با رژیم هائی است؛ که گرایش های دینی اربابان حکومت در آن مملکت، تأثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر چگونگی زندگی مردم آن سرزمین، و نحوه تعامل سیاست های خارجی ایشان با دیگران را دارند. اینها جهت ماندگاری حکومت شان(در هر شکلی که باشد)، غیر از ” حضور مردم ” ، به محور ” اعتماد به دین ” که باز هم مردم در آن نقش زیادی دارند نیز نیازمندند. حاکمان سرزمین های دین محور، کاملا به وابستگی دو مورد بالا به همدیگر آگاهند. چون خودشان ابداع کننده این ارتباط تنگاتنگ، میان مردم آن سرزمین، و نوع دیانتی که حکومت کشور بر آنان تحمیل می کند بوده و هستند. بر این اساس به هر طریق ممکن، می کوشند که این رابطه میان دو محور بالا هیچگاه خدشه دار نشود؛ بلکه روز به روز بر استحکام آن نیز افزوده گردد!
بارزترین نمونه های چنین حاکمیت هائی در گیتی، دولتمردان خبیث کشورهای اسلامی در سراسر جهان، به ویژه در عربستان سعودی و دیار آخوند زده خودمان هستند. سرزمین هائی که از قطع کردن انگشتان دست و پای مجرمان گرفته تا بقیه اندام بدن ایشان، از سنگسار نمودن محکومان گرفته تا اعدام های با اشکال گوناگون، از بریدن زبان و درآوردن چشم محکومان، تا قصاص اسیدپاش(فردی که اسید پاشی کرده با پاشیدن اسید قصاص شود)؛ اینها همه از اشتراکاتی هستند که این دو حکومت برخاسته از دامان اسلام ناب محمدی، مجریان دائمی چنین تبهکاری های ضد بشری، به عنوان ایجاد عدالت در جامعه هستند!
سوء استفاده از حربه دین توسط حاکمان دینی، در کشورهائی رایج تر است؛ که محتوای مغز بیشتر شهروندان آن سرزمین، از همه چیز انباشته است. مگر اندکی خرد و تعقل در باره آنچه که بر سرشان آورده می شود. عاملان یک حاکمیت برخاسته از دامان دروغی آشکار به عنوان ” دین ” ، به درستی می دانند که برای ایجاد وحشت در میان مردم، و حکم راندن بر چنین ملتی، هیچ روش و طریقی مانند: ” به بهشت رفتن نیکوکاران” ، و ” راهی جهنم شدن بدکاران ” وجود ندارد. به همین خاطر از صبحگاه تا شامگاه هر روز، هر چه که خطاب به مردم آنجا می گویند؛ چگونگی یافتن راه های رسیدن به بهشت موعود(که هیچ دلیل علمی بر صحت آن موجود نیست) ، و نیز پیدا کردن طرقی جهت دوری جستن ایشان از سوزانده شدن درون شعله های همیشه پرشرر هیزم های دوزخ است(که این هم جائی در هیچ ادله ی علمی ندارد)!
می دانم و به خوبی واقفم، که بیان همه این موارد، برای کسانی که حتی هنگام تماشای گذر دادن ” امامزاده سیار” از مقابل چشم شان، هم اشک می ریزند و هم پول شان را درون ضریح ” امامزاده بیژن ” می اندازند! کوفتن آب در هاون است. ولی همواره بر این پندارم، که اگر از میان مخاطبین دیدگاه های من، حتی فقط درصد بسیار اندکی هم وادار به انیشیدن در باره موضوع مطرح شده بشوند. من وظیفه انسانی خودم را، در حد بضاعت آگاهی های همه جانبه ام به درستی انجام داده، و به هدفی که در صدد پیگیری نمودن آن می باشم رسیده ام. زیرا: ” من این دو حرف نوشتم، چنان که غیر ندانست*** تو هم به رسم امانت، چنان بخوان که تو دانی” !
محترم مومنی