دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
ما در خاورمیانه قرن هاست كه به بيماري ام اس اجتماعي مبتلا هستيم؛ چه از منظر علايم باليني بيماري، چه ابتلاي عضو بيمار و چه نحوه شناسايي و حمله عضوي از يك سيستم ارگانيك به اعضاي ديگر بدن خود. در بيماري ام اس، سيستم مركزي ارگانيك بدن آلوده در مراكز فرماندهي آن، يعني مغز و نخاع، نخست آلوده و بيمار مي شود. در ام اس اجتماعي نيز نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي يك كشور، اول جايي است كه به بيماري دچار مي شوند. در بيماري ام اس، سلسله اعصاب و سيستم دفاعي بدن به دستور مراكز آلوده و بيمار مغز و نخاع، اعضايي از بدن را به عنوان عضوي خارجي كه وارد بدن و سيستم ارگانيك شده، شناسايي مي كند و از اين روي به سيستم دفاعي بدن دستور حمله صادر مي كند. اتفاقاً دقيقاً سيستم هاي امنيتي و اطلاعاتي كشورهاي خاورميانه نيز اقوام و اديان مختلف جامعه شان را به عنوان عضوي از جامعه نمي شناسد، بلكه تحت عنوان عضوي خارجي كه قصد آسيب رساندن به كل سيستم ارگانيك بدن را دارند، شناسايي كرده و سپس به سياستمداران معرفي مي كنند تا دستور حمله و حذف و نابودي تكثر اديان و اقوام را دريافت كنند؛ در اين طرز تلقي، چون هماهنگي ارگانيك فهميده نمي شود، هماهنگي مكانيكي تنها صورت حفظ كليت جامعه و نظام پنداشته مي شود، از اين روي قابل درك نيست كه هر عضوي از جامعه –يعني اقوام و اديان مختلف يك كشور- مي توانند در عين تعلق به كل سيستم ارگانيك، هر يك نقش مجزا و مفيدشان را در يك نظام و كشور بازي كنند –نياز نيست سني چون شيعه و مسيحي، زرتشتي و كليمي، بهايي (اين كه بهايي يك دين است يا نه، خود بهاييان بايد تعيين كنند، نه حكومت و ديگران) و غيره رفتار كند و نمايندگان كرد و لر و ترك و عرب (اين كه اقوامي خود را عبر يا ترك معرفي كنند، به آن ها مربوط است و ديگران اقوام نمي توانند تعيين كنند كه آنان آذري هستند يا آريايي هستند!؟) ديگران، از طرف حكومت تعيين شوند- بدون اين كه به يكپارچگي و يكرنگي تقليل يابند و اين سطح از هماهنگي و انسجام – يعني هماهنگي در سيستم هاي مكانيكي- در سيستم هاي عقب مانده تر ديكتاتوري موجود است و جوامع باز و پيشرفته، هرگز حاضر نيستند، به قيمت يكرنگي و يكپارچگي، هماهنگي و انسجام ارگانيك خود را قرباني كنند؛ به همين خاطر به تكثر و تنوع اديان و اقوام به خاطر خودشان هم كه شده ادامه مي دهند تا نظام ارگانيك شان توان آزادي و پيشرفت مداوم را داشته باشند. عوارض باليني ام اس نيز همچون آسيب هاي اجتماعي و فرهنگي ام اس جامعه ماست. ضعف عضلاني، احساس كرختگي و بي حالي و عدم توان كنترل بدن؛ يعني درست همچون ام اس اجتماعي جوامع خاورميانه: ضعف و ناتواني جامعه مدني، ناتواني و بي حالي مردم و حتي نخبگان در حل مشكلات جامعه و خروج جامعه از هماهنگي ارگانيك و سقوط در هماهنگي و يكپارچگي مكانيكي و افتادن جامعه و كشور در ورطه چند اطلاعاتي و امنيتي بي سواد و بيمار كه فجايع كشتار و زنداني و سر به نيست كردن و خفه نمودن شهروندان اش، حكايت از حتي بدتر شدن از علايم بيماري ام اس –با تعريف پزشكي- يعني ناتواني در كنترل و دفع مواد زائد و سموم بدن دارد!؟
هر كس با هر دين و آئيني و از هر قوم و نژادي، نه بر سر منبرها و گفتار و ادعاهاي دروغين در جلوي ميكروفن ها و دوربين هاي رسانه ها، بلكه در عمل و طي آزادي بخشي به جريان هاي خودجوش مردمي از اقوام و اديان مختلف كه خود، خواسته خويشتن را كه بخشي از خواسته هاي كل جامعه است –نه خواسته عضوي خارجي- بايد طرح و تعقيب كنند و مي بايست بدان ها حقانيت و مقبوليت بخشيد و اعضاي بيمار امنيتي و اطلاعاتي را شناسايي و اصلاح كرد، نه اقوام و ادياني كه سابقه ديرينه در اين سرزمين دارند و تازه اگر خارجي نيز باشند، خارجي بودن جرم نيست –از تفكرات جاهليت است- و هر انساني چه خارجي و چه داخلي حق اظهارنظر و تعقيب خواسته هايش را دارد و حكومت محق مي بايست براي حقوق شان در عمل احترام قائل شود و اجازه پيشبرد عملي خواسته هايشان فراهم آورد، و گرنه حكومتي جاهلي است و اگر با توسل به دين، اديان و اقوام ديگر را محدود كند، حكومت طاغوتي است و اگر در لفظ مشروعيت بخشد و در عمل عكس آن عمل كند، حكومتي شيادانه خواهد بود.