این نوشته نه خطابه است نه نظریه نه بیانهتنها نوشته ایست از زبان یک زن! زنی که منم و بسیار لحظهها بوده که از زن بودن پشیمان و غمگین شدهام چه اینکه این غمگینی و پشیمانی در مرزهایی تحت حاکمیت حکومت اسلامی ایران بر من و ما تحمیل شد. در حکومتی که نیمی از جمعیتش تنها به دلیل زن بودن ناقصالعقل محسوب میشوند و ذاتاً و طبیعتاً عامل و باعث فتنه و فساد و به گناه افتادن. این بار سنگین بیعدالتی که از جانب رجال (مردان) سیاسی ـ مذهبی نصیب زنان شده دردناک است اما زخم وقتی کاریتر است که زنانی را میبینی که نهتنها پذیرا و حامی این سرکوبها و تحقیرها هستند که خود مبلغ و پیش برندهی آناند. عدهای در این میانه که بازار کشمکش و جدال جهانی برای مبارزه در راستای حقوق زنان را داغدیدهاند برای بینصیب نماندن از آن به صرافت به دست آوردن نام و نان گاهی به میخ میزنند و گاهی به نعل گاه دروغ میگویند و گاه مزورانه سکوت میکنند.
مسیح علینژاد نمونهی خوب این مدعاست. من هیچگاه برای نقد او نه به نام حقیقیاش نه به خانوادهی مذهبیاش و نه به زندگی شخصیاش حمله نکردم نوک پیکان نقد من در چیزی است که او در داشتنش اختیار و حق انتخاب داشته و آن موضع سیاسی فرصتطلبانهاش است. مسیح علینژاد بارها خود را نمایندهی زنان سرزمینش خوانده اما واقعیت اینجاست که او در بهترین حالت میتواند نمایندهی زنان مو فرفری در مجلهی ووگ باشد. او با این عنوان سازیها دفترودستک و بروبیایی هم راه انداخته و با هوچی گری کاسبی شهرت کرده مثلاً در اوج اعتراضات مردمی سال ۸۸ و کشته شدن زندهیاد ندا آقا سلطان با دروغ خواندن رابطهی ندا و نامزدش کاسپین ماکان خود را خبرنگاری موشکاف و زیرک جلوه داد و دامنهی شهرتش را گسترد درصورتیکه پس از برملا شدن دروغش تنها سکوت کرد و کاسبکارانه سیل اتهامات جدیدی علیه فعالیتهای روشنگرانهی ماکان به راه انداخت. او نهتنها هیچگاه نمایندهی زنی چون من نبوده بلکه از نگاه راقم او دلخوشکنک های یواشکیاش تنها مایهی ثبات و بقای حکومتی است که جز تحقیر و سرکوب نصیبی برای زنان نداشته. او همیشه از مواضع آشکاری در حمایت از حکومت اسلامی و نمایندههایش داشته و همیشه از حامیان جناح موسوم به اصلاحطلب ازجمله محمد خاتمی و میرحسین موسوی و مهدی کروبی بوده و در راستای این حمایت نیز بارها در انتخابات حکومتی رأی داده.
بانو علینژاد اخیراً در نشست (زنان در جهان) در تگزاس آمریکا مدعی شده که مدت ۱۳ روز در سال ۷۵ بازداشت بوده علت بازداشت را هم پخش کردن جزوههایی علیه قانون حجاب اجباری عنوان کرده است درصورتیکه پیشتر دلیل بازداشتشان را توهین بیان کرده بود. این ادعا در حالی از سوی علینژاد مطرحشده که وی پس از خروجش از ایران تا مدتها دست از حجاب اسلامی برنداشت وقتی در تلویزیونها مصاحبه میکرد هنوز با موهای پوشیده زیر روسری ظاهر میشد در سیر پیشرفتش حجاب مرسومش تبدیل به مخفی کردن موها زیر کلاه شد و نقدها را هم اینگونه پاسخ میداد که مادرم و هم دهاتیها در روستا فکر بد میکنند! چه شجاعتی! چه مبارزی! حالا همین بانوی شجاع در سال ۷۵ علیه حجاب اجباری جزوه پخش میکرده! البته مثال دروغگو کم حافظ است برای مسیح علینژاد کاربرد ندارد چراکه او باهوشتر از این حرفهاست که تاریخ انقضای خودش را نداند. او خوب میداند که تنها در حال مصرف شدن است. فقط میخواهد کمی بیشتر بماند! پیشتر هم دروغهایی گفته بود که پس از رسوایی تنها با سکوتی مزورانه از آنها عبور کرد. از مواضع نامتعادل و بیخردانهی سیاسی گرفته تا استفادهی از اشکهای زنانه برای لایک بیشتر.
یک روز گریبانچاک میکند مقابل کاسپین ماکان که به اسراییل سفر کرد روز دیگر از اسراییل با گردنی برافراشته جایزهی حقوق بشری میگیرد. یک روز از ترس مادر و پدر و دروهمسایه در خارج از ایران روسری سر میکند یک روز خود را نمایندهی آزادیهای یواشکی زنان در دنیا میداند. حالا هم که مانند بسیاری از اساتیدش در حال خاطره سازی و سابقه سازی است شاید که از این سفره نصیبی ببرد. واقعیت این است که وجود و حضور علینژادها در رابطهی مستقیم باوجود و بقای حکومت اسلامی است. وقتی حکومت اسلامی نباشد علینژادها ها هم نخواهند بود پس به هوشمندانهترین شکل ممکن پیگیر بقای یکدیگرند! تعریف آزادی برای مسیح علینژاد در محدودترین و حداقلترین شکل آنهم نامفهوم است او در مقام کسی که مدعی تأثیرگذاری است بهجای پیکار برای حقوق ازدسترفته و طبیعی زنان و مردان و روشنگری علیه حکومتی که بنیادش بر اساس نابرابری و جنایت و زنستیزی است با یواشکی کردن مبارزه تنها باعث لوث شدن مفهوم آزادی شد. آزادیای که با انقلاب حاصل از بیخردی مردمانی با شاکلهی فکری و سیاسی شبیه مسیح علینژاد از دست رفت و حالا همین علینژادها یواشکی و کورمالکورمال به دنبال ذرهای از آناند. به تعبیر عدهای “انقلاب کردند که کارهایی را که قبل از انقلاب آزادانه انجام میدادند حالا یواشکی انجام دهند” و کلی هم ذوق کنند که دارند مبارزه میکنند! وقتی او دم از اصلاح حکومتی میزند که منبر حاکمیتش را روی گورستانی از زنان و مردان آزادیخواه بناکرده این یعنی میل به بقای آن حکومت. اگر این حکومتی که اوراق تاریخش جز جنایت و خیانت به خود ندیده قانون حجاب اجباری را لغو کند برای علینژادها تبدیل به حکومت ایدئال خواهد شد و خونهای ریخته شده هم به مصلحت فراموش میشوند و لبخند رضایت همروی صورت رزا لوکزامبورگیشان نقش میبندد و گمان میکنند تاریخ مبارزهی زنان چقدر مدیونشان خواهد بود. حکومت اسلامی هم تبدیل به حکومتی نایس و پیشرو میشود که حق طبیعی زنان را بهشان پس داده و هیچکس هم به یاد نخواهد آورد که روزی خیابان امیرآباد از خون دختری سرخ شد که دغدغهاش آزادی یواشکی نبود
نوشته ى بسيار خوب و مستدلى ست. دست مريزاد به نويسنده
نظرات بسته است