فراخوان حمایت از زنان؛ حقوق زنان – تکلیف مردان

0
600

یکی از واقعیت های تاریخ سرزمین ما که نسل های آیندۀ ایران باید بدانند، این است که پیش از برپائی حکومت جمهوری اسلامی در ایران، بانوان میهن ما، با تلاش های پیگیر و دراز مدت خود و کمک بخشی از مردان فرهیختۀ میهنمان، قسمت عمده ای از حقوق طبیعی و مدنی خود را به دست آورده و از حق و حقوقی برخوردار بودند که زنان هیچ یک از دیگر کشورهای مسلمان برخوردار نبودند. و جالب است بدانیم که زنان بسیاری از کشورهای غربی نیز چنان حقوقی را هنوز کسب نکرده بودند.

گردانندگان تاریک اندیش جمهوری اسلامی ایران، پس از استقرار حکومت خود، در نخستین گام، در صدد بر آمدند زنان را از حقوق به دست آوردۀ خویش، محروم کنند. در مقابل زنان هم نخستین کسانی بودند که علیه حکومت واپسگرای اسلامی، به پا خاستند تا از حق و حقوق خود دفاع کنند.

قبل از استقرار حکومت اسلامی در ایران، گروهی از بانوان، حتی برخی از آنها که تحصیلات دانشگاهی هم داشتند و هیزم به تنور برپائی حکومت اسلامی می ریختند، اطلاعات چندانی از احکام شریعت اسلام، به خصوص احکامی که در بارۀ زنان صادر شده بود، نداشتند.

بعد از به ثمر رسیدن انقلاب بود که بانوان که با فریبکاری به خیابان کشیده شده بودند، ناگهان با شعارهائی نظیر« یا روسری! یا توسری!»، رو به رو و متوجه شدند که با چه نوع حکومتی، با چه نوع قوانینی و با چه نوع حکومت مدارانی سر و کار دارند. آنجا بود که پشیمان از کردۀ خویش، به اعتراض پرداختند، و دلیرانه علیه قوانین قرون وسطائی جمهوری اسلامی، سر به شورش برداشتند، و از حق نگذریم سرفراز آمدند.

 اما!… دریغ که مردان، در این نبرد سرنوشت ساز، میان تحجر و تجدد با سکوت و بی تفاوتی اجازه دادند که جنبش بی نظیر زنان سرکوب گردد.

هم اینک بیش از سه دهه از نخستین حضور بانوان ایرانی در میدان مقاومت در مقابل واپسگرائی های حکومت دینی می گذرد و بانوان ما، همچنان به مبارزات خود ادامه می دهند و حکومت جمهوری اسلامی هم بر حفظ قوانین شریعت سماجت نشان می دهد.

 در این کشاکش، بخش عمده ای از زنان و مردان ایران از یک نکته غافلند، و آن اینکه تا حکومت دینی پا برجاست، حقوقی بیشتر از آنچه شریعت اسلام برای بانوان در نظر گرفته است، به آنها داده نخواهد شد. از اینرو، لازم است که گامهای دیگری برداریم. و یکی از این گامها، این است که خود مردان داوطلبانه بخشی از حقوق زنان را که واگذاری آنها نیازی به کسب مجوز از حکومت ندارد، به بانوان واگذار کنند. زیرا بخش عمده ای از حقوق زنان که در اختیار مردان است، ربطی به دین و مذهب ندارد و به راحتی می توان به بانوان واگذار کرد، بی آنکه حکومت قادر به ممانعت از آن باشد.

از سوی دیگر، همگان می دانند که بسیاری از مردان ایرانی به دلایل گوناگون خود را متعهد و پای بند نمی بینند که حقوق زنان را رعایت کنند. بخشی از مردان نیز تنها هنرشان این است که بانوان را به مبارزه فرا خوانند و سر بزنگاه آنها را در صحنه تنها بگذارند. در این میان حکومت مداران هم می گویند: شما به حکومت اسلامی رأی داده اید و به عنوان یک مسلمان موظف هستید که در برابر احکام و قوانین الهی آن، تسلیم باشید. اگر قرار بود خداوندگار، بندگان خود را آزاد بیافریند، میان زنان و مردان، بردگان و آزادگان، کافران و مسلمانان، تفاوتی نباشد و همۀ آنها از حقوق مساوی برخوردار باشند، بی شک این مسائل را در « قرآن» می گنجاند. وقتی چنین مسائلی در کتاب خدا درج نشده، بندگان نباید برای پروردگار و پیغمبر و فقهای دین خود، تعیین تکلیف کنند. تازه این در صورتی است که «قرآن» در بارۀ موضوعی سکوت کرده باشد، در حالی که می دانیم در این مورد خاص، دستورات مبسوطی در « قرآن» آمده است.

در بارۀ آزادی هم، دین مداران حاکم می گویند: مقام و منزلت انسان مسلمان در سرتاسر قرآن با کلمۀ « بنده» مشخص شده. معنی بنده هم در همۀ زبان ها و همۀ جوامع، روشن است. اگر قرار براین بود که انسان آزاد باشد و حق و حقوقی برای او، به عنوان یک موجود آزاد در نظر گرفته شود، لازمه اش این می بود که کلمۀ بنده در موردش به کار نرود. حال آنکه می بینیم نه تنها همۀ انسان های مسلمان، بلکه خود پیغمبر اسلام هم « عبده و رسوله» است، یعنی ناشر شریعت اسلام نیز جایگاهش بندگی الهی است.

بنابراین، ما نمی توانیم هم مسلمان باشیم، هم حکومت اسلامی را با رأی خود پذیرفته باشیم، و هم به فکر آزادی، دمکراسی، حقوق بشر، برابری زن و مرد و غیره باشیم! آنهایی که از آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و غیره در دین اسلام صحبت می کنند، فریبکارانی اند که قصدشان ریاکاری است و می خواهند از نا آگاهی مردم، برای پیش برد اهدافشان بهره ور شوند، وگرنه خودشان بهتر از هر کس می دانند که آزادی و دمکراسی و برابری زن و مرد و این قبیل مطالب در حوزۀ هیچ یک از ادیان و مذاهب جایی ندارد، چه رسد به دین اسلام که پیروانش آن را گل سر سبد ادیان قلمداد می کنند.

در بارۀ حقوق زنان هم خدا حرفش را به صراحت زده و تکلیف آنان را روشن کرده است. بخشی از این حقوق به شرح زیر است:

– مرد حق دارد چهار زن عقدی و به هر تعداد که می خواهد و می تواند زن صیغه ای داشته باشد. در همخوابی با کنیزان نیز هیچ نوع محدودیتی برای مردان قائل نشده و اجازه داده است تا برحسب توانائی مالی، هر تعداد کنیزی را که مایل باشند، بخرند و از آنها بهرۀ جنسی و جسمی ببرند ( تأئید و تأکید برده داری در اسلام).

– زن نصف مرد ارث می برد.

– شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است.

– با فوت شوهر نگهداری فرزندان صغیر به مادر نمی رسد، بلکه به پدر بزرگ و جد کودک و در نبود آنها، به عموهایش می رسد. در این مورد خاص، نگاه کنید به سرگذشت خود پیغمبر اسلام؛ او با وجود داشتن مادر، تحت سرپرستی پدر بزرگ خود عبدالمطلب در آمد و پس از مرگ او نیز به بزرگترین عمویش ابوطالب سپرده شد.

– دارایی شوهر پس از فوت به فرزندان و در نبودنشان به پدر بزرگ و جد و عموها و عمو زداگان و عمه و خاله و دائی می رسد. و در هر حالت سهم زن از دارایی شوهر، بسیار اندک است.

– زن نمی تواند قیم فرزندان و دارایی آنها باشد.

– زن بدون اجازۀ شوهر نمی تواند از خانه خارج بشود.

– زن بدون اجازۀ شوهر حق سفر ندارد.

– زن عملاً کارش پخت و پز، شستشو، نگهداری فرزندان و همخوابی با مردان است.

با این احکام دقیق و روشن و قاطع، چگونه می توان از یک حکومت دینی خواست که برابری حقوق زنان و مردان را رعایت کند؟ چنین درخواستی از یک حکومت دینی نشان دهندۀ ناآگاهی از ماهیت دین است. دین قواعدی دارد که بر مبنای آن عمل می کنند. اگر فکر کنیم که می شود، حکومت دینی داشت و احکام و قوانین آن را رعایت نکرد، اشتباه محض است.

بنابراین، اگر می خواهیم از قید و بند احکام و قوانین دینی که به بشریت تحمیل شده، رها شویم، بایستی دین را از حیطۀ زندگی اجتماعی، آموزشی، سیاسی و بخصوص مملکت داری کنار بگذاریم و خود را از قید و بندهای آن آزاد سازیم. در آن صورت است که می توانیم به عنوان یک انسان آزاد، آزادانه با قوانین مدنی زندگی کنیم و از حریم بندگی خدای آسمان نشین و نمایندگان زمینی او رهائی یابیم.

همۀ ما به خوبی می دانیم که مردمان کشورهای پیشرفتۀ غربی، وقتی به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر دست پیدا کردند که توانستند به سلطۀ هزار و صد سالۀ کلیسا پایان دهند. اگر ما هم می خواهیم، مانند آنان، آزاد باشیم و با قوانین مدنی مدرن و پیشرفتۀ امروزه زندگی کنیم، می بایستی که از شر قوانین هزار و چهار صد سال اسلام، رها شویم، زیرا با بودن حکومت هائی که برمبنای احکام به اصطلاح الهی اداره می شوند، آرزوی آزادی و دمکراسی و حقوق مساوی انسانها، بویژه زنان، بیهوده و دست نیافتنی است.

با این حال، در زمینه احقاق حقوق زنان که در واقع مادران، خواهران، همسران و دختران ما می باشند، شاید بهترین راه این باشد که اکنون که حکومت دینی بر سرزمین ما مسلط است، مردان ایرانی، همراه با بانوان، بی آنکه اعتنائی به احکام و قوانین اسلام و حکومت باطل و جابر ولی فقیه داشته باشند، به ارادۀ خویش در مواردی که مربوط به خود آنهاست، قدم پیش بگذارند و با صرف نظر کردن از آن بخش از حقوقی که احکام اسلام نا عادلانه به مردان داده، به نفع زنان، بکوشند و دیگران را نیز به این کار تشویق کنند.

فراموش نکنیم که اگر ما مردان به یاری بانوانمان بر نخیزیم، آنها به تنهائی به حق و حقوق خود نخواهند رسید. مهمتر از همه، دین و حکومت اصراری ندارند که کسی یک زن داشته باشد یا چهار زن!، هر پدری حق دارد که با وصیت نامه میراث خود را به تساوی میان دختر و پسرش تقسیم کند! و دین و حکومت هیچ مردی را به فشار نمی گذارد که کسی در امر تحصیل میان فرزندان خود تفاوت قائل شود! و …..

ما در دوران ۱۴۰۰ سال پیش اعراب حجاز زندگی نمی کنیم که بخواهیم قوانین برآمده از آداب و رسوم و سنت های اعراب آن دوران را، به خواست خود، در مورد مادران و خواهران و همسران و دخترانمان به کار بریم.

بنابراین، بیائید، بجای آنکه حق و حقوق زنان را، از دولت بر آمده از یک انقلاب کور و ساخته وپرداختۀ بیگانگان درخواست کنیم، خود ما حق و حقوق بانوان کشورمان را رعایت کنیم.

 در دین اسلام، حقوق زنان، همان است که در جمهوری اسلامی ایران، برای آنان در نظر گرفته شده. تا روزی که این نظام پابرجاست، توقع رعایت حقوق زنان از چنین حکومتی بی جاست. بکوشیم مظالم این حکومت واپسگرا را از سر مردمان، بویژه بانوانمان کم کنیم.

به عنوان مرد ایرانی، به اصولی که در زیر می آید، پایبند باشیم و به اتفاق هم به یاری بانوان میهنمان بشتابیم.

اگر من و تو و او چنین اصولی را رعایت کنیم، بی شک می توانیم حتی پیش از سقوط حکومت جهل و جنون آخوندی، در حد توان و امکانات خود، حق و حقوق بانوانمان را به آنها بازگردانیم.

آنچه به عنوان پیش زمینۀ اصول کلی برابری حقوق زن و مرد، به نظر نگارنده رسیده است، به شرح زیر در معرض مطالعه و داوری می گذارم، با این امید که اهل نظر و صاحبان اندیشه، آن را تصحیح و تکمیل و تنظیم کنند و در به کار بردنش بکوشند.

1-    هر مرد ایرانی متعهد شود که بیش از یک همسر اختیار نکند.

2-    هر دختر ایرانی متعهد شود که با هیچ مردی که همسر دارد ازدواج نکند.

3- هر زن و مرد ایرانی، طی وصیت نامه ای ثروت خود را، به دو بخش تقسیم کند: یک بخش آن را به همسر خود واگذارد و بخش دیگر را میان فرزندانش قسمت کند.

4- پدران و مادران، پیش از مرگ، طی وصیت نامه ای، دارائی خود را به طور مساوی میان دختران و پسران خود تقسیم کنند.

5- خانواده ها بپذیرند که در غیاب یا در فوت مرد ایرانی، همسرش عهده دار نگهداری و تعلیم و تربیت کودکان و قیم دارایی فرزندان خردسالشان باشند.

6- همسر مرد ایرانی تمام آزادیها و امتیازاتی را که یک مرد در زندگی مشترک با همسرش دارد، داشته باشد، چه در پوشاک، چه در تحصیل، چه در انتخاب شغل و چه در سفر کردن و نظایر آن.

7- در یک خانواده ایرانی به همان میزان که برای تحصیل پسران توجه می شود، برای تحصیل دختران نیز توجه مبذول گردد.

همانطور که ملاحظه می شود، آنچه به عنوان بخش عمدۀ اصول برابری حقوق زن و مرد در یک جامعه متمدن و مترقی محسوب می شود، اصولی است که اساس آن بایستی در درون خانواده ها پایه ریزی گردد. به عبارت دیگر خود خانواده ها، یعنی پدران و مادران هستند که می توانند این اصول را رعایت و به فرزندانشان منتقل کنند. اگر این اصول رعایت گردد، بخش بزرگی از حقوق زنان رعایت شده است. و آنچه باقی می ماند، مربوط به حقوق اجتماعی و عمومی بانوان است که می بایستی برای احقاق آنها کوشش به عمل آید.

برای اینکه ما مردان در زمینه احقاق حقوق زنان قدم مثبتی برداریم، لازم است در زمینه هایی که شرح داده شد وظایف خود را انجام دهیم و به بانوان خود نشان دهیم تا چه میزان در جهت دستیابی به خواسته های آنها آمادگی داریم.

          صاحب این قلم امید دارد که صاحبنظران و کسانی که در اینگونه مسائل تحصیل و تحقیق کرده اند، قدم پیش بگذارند و این پیشنهاد را به صورتی که قابل اجرا باشد، تغییر، تصحیح، تکمیل و تنظیم کنند و به همۀ ایرانیان در درون و برون مرزها پیشنهاد و توصیه نمایند. به زبان دیگر بدینوسیله به حمایت و پشنیبانی بانوانی که با دلسوزی تمام به حال و روز مملکت و مردم ایران، در سخت ترین شرایط، پیشگام مبارزات آزادیخواهی و برابری طلبی انسانی هستند، برخیزند و نشان دهند که برای مادران، خواهران، همسران و دختران خود ارزش قائل هستند و با آنها همراه و همگام و همآوازند تا به پیروزی برسند.

پاریس – هوشنگ معین زاده

فروردین ماه 1395 خورشیدی

مقاله قبلییالثارات؛ رامبد جوان مجری‌ به سبک خواجه‌های‌حرم‌سرا
مقاله بعدیمحمدعلی عمویی: آخرین بار که آقای طالقانی را دیدم، او را خیلی بی‌کس یافتم
هوشنگ معین زاده
نام من هوشنگ و نام خانوادگی ام معین زاده است. تولد و نوباوگی - در 19آذر ماه سال 1316 در شهر تبریز پا به این جهان گذاشتم و مانند همه نوزادان بعد از لحظاتی چشمان حیرت زده ام را با ترس و لرزبه این دنیای وانفسا گشودم. از آمدنم راضی بودم یا نه، نمی دانم، اما مادرم می گفت به جای اینکه مانند همه نوزادان گریه کنم، جیغ می کشیدم و با جیغ و دادم گوش همه را برده بودم، انگار که از زاده شدنت راضی نبودی. کی می داند، شاید به این علت جیغ و داد می زدم که بر خلاف میل و خواسته ام مرا به دنیا آورده بودند. آیا در جایی که بودم احساس راحتی و امنیت بیشتر می کردم؟ آیا از اینکه مرا جا به جا کرده بودند نا راضی بودم؟ هیچ کس پاسخ این پرسش ها را ندارد، حتی خود آدم. اگر بخواهم روشنترنحوه آمدنم را بیان کنم، باید بگویم که آمدن من بر خلاف همه مردم، بخصوص کسانی که می گویند، در زمان تولد می خندیدند و یا تکبیر می گفتند و به وحدانیت خدا گواهی می دادند و حتی مانند آنهایی که به صورت طبیعی گریه می کردند، نبود، من فقط جیغ می کشیدم و فریاد سر می دادم. امیدوارم که خوانندگان نپندارند که منظورم از مطرح کردن جیغ و داد کشیدنم در زمان تولد، خود بزرگ جلوه دادن یا آنرا به حساب معجزه ی تولد یافتن خود گذاشتن باشد،.نه! خود من فکر می کنم دلیل جیغ زدنم ممکن است در اثر بد خلقی و عصبانیت مامایی باشد که مرا به دنیا می آورد. به این گونه که احتمالاٌ آن زن بد کردار بخاطرناراحتی از مادرم، بی آنکه کسی متوجه باشد بشگونی از من گرفته بود یا اینکه بعد اززاده شدنم که مطابق معمول باید به پشت نوزاد کف دست بزنند که به نفس کشیدن بیفتند، مامای بد جنس این کف دستی را کمی محکمتراز حد معمول زده بود و یا هر کاردیگری که مرا واداربه جیغ و داد زدن کرده بود. بگذریم ازاین زاده شدن و این جیغ کشیدن کذایی که بالاخره هم نفهمیدم سبب آن چه بود. کودکی : کودکی من مانند کودکی همه کودکان بود. به روایت کسانی که مرا در آن عهد و ایام دیده بودند، هیچ نوع عمل یا حرکت غیر عادی از من سر نزده بود. به عبارت دیگر در تمام طول ایام کودکی، نه معجزه ای از من دیده شد، نه کراماتی به ظهور رسید و نه کار خارق العاده ای سر زد. خود من هم تا مدت ها از این بابت نه گله ای داشتم و نه شکایتی می کردم. اما وقتی که بزرگتر شدم و شنیدم، بعضی از بزرگان جهان از همان دوران کودکی کارهای عجیب و غریبی کرده بودند، شروع کردم به غصه خوردن و از اینکه من هم مانند آنها تا به دنیا آمدم، نگفته ام «لا اله الی الله» یا « الله و اکبر» و یا مانند عیسی زبان نگشوده و سخن های بزرگانه به لفظ شریف نیاورده ام، غمگین بودم و به کودکیم که نمی توانم بدان بنازم و ببالم تاسف می خوردم و به خود می گفتم : کاش من هم کاری کرده بودم که کودکان دیگر قادر به انجامش نبودند. یادم هست بعد از خواندن قصه زاد روز پیغمبر اسلام و معجزاتی که می گویند در آن روز بزرگ رخ داده است، مانند شکستن سقف کاخ کسرا، خاموش شدن آتش آتشکده فارس، شروع به جستجو و تحقیق کردم. با انجمن های زردشتی و با پژوهشگرانی که در باره این آئین تحقیق کرده اند به مکاتبه پرداختم و پرسشم هم این بود که آیا در ساعت هشت و بیست و سه دقیقه بامداد روز 19 آذر ماه 1316 آتش هیچ آتشکده ای خاموش شده بود یا نه؟ که البته با بی مهری تمام هیچ یک از آنها پاسخی به پرسش من ندادند. زمانی هم در گاهنامه های کشورهای مختلف به دنبال فرو ریختن سقف قصرهای سلاطین و یا خراب شدن گنبد مساجد و کلیساها و کنیسه ها و غیره می گشتم که در این جستجوها هم چیزی به دستم نیفتاد که بتوانم آنرا به عنوان معجزه روز تولد خود بشمار آورم. وفتی این حسرت به دل مانده ام را برای یکی از دوستان پیر خود بازگو کردم، پیر مرد فرزانه با توپ و تشر به من گفت : - مرد حسابی نوزاد که حرف نمی زند! نوزاد که نمی تواند دستش را پشت گوشش بگذارد و اذان بگوید! نوزادان حتی پدر و مادرشان را که در کنارشان حضور دارند نمی شناسند، چطور می توانند خدایی که حضور ندارد و همیشه هم غایب است بشناسند و به وحدانیت او شهادت بدهند! این دوست پیر آنقدر در باره ناتوانی نوزادان بنی آدم برای من موعظه کرد که از پندار ساده لوحانه خود سخت شرمنده و ناچار شدم حرف و حدیث هایی که در باره معجزات زمان زاده شدن بعضی ها، بخصوص پیغمبران و امامان عزیز می زنند همه را منکر شوم و گناهی دیگر بر جمع گناهان بی حد و حصر خود بیافزایم . با این همه ناچارم اعتراف کنم که مدت ها از اینکه زایش من بدون هیچ حادثه و اتفاقی رخ داده است، به شدت غمگین بودم و به خود می گفتم کاش یا به دنیا نیامده بودم! یا در وقتی زاده می شدم که یک اتفاق عظیم و جلیلی رخ داده بود که بتوان آنرا به عنوان معجزه زاد روز تولدم قلمداد کنم و از این بابت پیش این و آن پزی بدهم! اما افسوس که چنین نشد ..... جوانی و تحصیلات : تحصیلات ابتدای خود را در تهران دبستان ترقی و تحصیلات متوسطه ام را در دبیرستانهای اقبال و سعید تهران و دبیرستان فرخی آبادان به پایان رساندم و در سال 1336 دیپلم ریاضی خود را از دبیرستان فرخی آبادان گرفتم. سال 1337 وارد دانشکده افسری و در سال 1340 به درجه ستوان دومی نائل و خدمت نظامی خود را آغاز کردم. دوران خدمت افسری: خدمت افسری خود را درنیروی دریایی شاهنشاهی شروع و در طول سالهایی که دراین نیرو بودم در پادگان ها و سمت های مختلف انجام وظیفه کردم ،دو سالی نیز به عنوان سرپرست دانش آموزان نیروی دریایی به ترکیه رفتم که ضمن سرپرستی دانش آموزان دوره ناوبری را در نیروی دریایی ترکیه گذراندم. پس از بازگشت از ترکیه شش ماه به ماموریت کشوراردون هاشمی و پس از آن به مدت چهار سال در کشور لبنان انجام وظیفه کردم.. دوران خدمت غیر نظامی : در سال 1355 بنا به درخواست سازمان بنادر برای تصدی پست مدیر عاملی کشتی رانی اروند رود که قرار بود با همکاری ایران و عراق تشکیل گردد، ازارتش به وزارت راه منتقل و به سمت مشاور مدیر عامل سازمان بنادر منصوب شدم. با روی کار آمدن دولت شریف امامی بنا به درخواست وزیر مشاور در امور اجرایی و پیگیری نخست وزیر به نخست وزیری منتقل و در پست مدیر کل امور اجرایی و پیگیری نخست وزیر مشغول انجام وظیفه شدم. در همین سمت با آخرین نخست وزیران ایران، ارتشبد ازهاری و شاهپور بختیار نیز همکاری کردم که با سقوط دولت شاهپور بختیار به خدمت من نیز پایان داده شد. سه ماه بعد از انقلاب من هم در پی تعقیب های مکررمامورین جمهوری اسلامی که مدام در پی من بودند و مرا نمی یافتند، ناچار شدم از راه کوه به ترکیه بگریزم و از آنجا به پاریس بیایم . اکنون هم دوران هجرت خود را در این کشور ادامه می دهم تا کی باشد که هجرت من نیز مانند هجرت پیشینیان به پایان برسد یا اینکه عمری را که با جیغ زدن آغاز کرده ام با جیغ زدن هایی که در سر پیری شروع نموده ام به پایان برسد......