روانشناسی خرد در جمهوری اسلامی و پیروان بی خرد آن!

0
179

درک ماهیت علوم روانشناسی در تمامی مباحث و اصول آن، موردی است که نزد همگان میسر نیست. همانطوری که بیماری های روانی نیز با چشم سر قابل تشخیص نیستند؛ ویژگی های کاری، و روش های متخصصان امور گوناگون روانشناسی، به سبب وسعت انواع مشکلات روانی نزد مردم جهان، همینطور نگرش و تجربیات روانشناسان مختلف در زمینه های متعدد کاری ایشان، موضوعاتی هستند؛ که  چون مردم عادی جامعه آنها را درک نمی کنند؛ روش های مورد نظر نزد ایشان سلیقه ای تلقی می گردند. یعنی افرادی که با مشکلات تشخیص بیماری روانی، و نیز نوع مداوای چنین بیماری هائی هیچگونه آشنائی ندارند؛ می پندارند که چنین فعالیت هائی توسط همه روانشناسان به یک شکل به انجام می رسند. حال آنکه به هیچوجه چنین نیست، و سلیقه و این حرفها در مورد تشخیص و مداوای بیماری یک فرد مبتلا به یکی از انواع مختلف اینگونه آلام اجتماعی، به ویژه در مورد مداوای بالینی بیماران، هیچ ربطی به نوع سلیقه و خواسته و نظر روانشناس ندارد. بلکه همانطوری که اصولی نزد  دانشمندان و متخصصان بیماری های جسمی مد نظر ایشان است. در ارتباط با مسائل و مشکلات روانی مردم نیز، پایه و اساس بر مبنای اصول یکسانی است که دانشمندان علوم روانشناسی بنیان آنها را گذاشته اند. تنها تفاوت شان با معالجه بیمارانی که مشکلات جسمی دارند؛ این است که اطباء متخصص در امور جسم، ناگزیرند، که جهت معالجه بیمار شان، یا از یک نوع دارو که نزد همگی شان مطرح است استفاده کنند. و یا دست کم داروئی را برگزینند که فرمول های آن با داروهائی که همکاران شان به کار می برند همسان باشند. ولی در امور معالجه بیماران روانی، دوانشناس ناگزیر است که ضمن تجربیات  شخصی خودش، به شرایط زندگی فرد در گذشته و حال او توجه زیادی داشته باشد؛ تا بتواند بیماری وی را درست تشخیص داده و به مداوای او بپردازد!

نزدیک به سی و هشت است، که عده ای روانی بی خرد و ناشایست، اداره مملکت باستانی ما را بر عهده گرفته اند. در کمال تأسف، در همان سه دهه و اندی پیش، مردم ایران بخصوص آنانی که در نهایت جهالت و نادانی به خیابان های میهن مان ریختند؛ آنقدر بی خردی ورزیدند، که نفهمیدند که را و چه را در کشور خودشان حاکم می گردانند؟ چنانکه هم اکنون نیز بعد از گذشتن اینهمه سال، هنوز هستند بسیارانی از ایرانیان گمراه و نادان، که باز هم به ماهیت پوچ آخوندهای حکومتی و همدستان آنها پی نبرده اند؛ و نمی توانند لحظاتی ناچیز از وقت خودشان را، به تجزیه و تحلیل مسائلی بگذرانند، که ایشان را ناگزیر ساختند، که به پذیرش جمهوری ننگین اسلامی، و حاکمیت مخوف آخوند در سرزمین آرام و بدون مشکل خودشان برخیزند!

همان موقعی که آخوند بی خردی مانند خمینی کودن و انتقامجو، که در نخستین روز ورود ننگ آفرین خودش، در محوطه گورستان بهشت زهرا اراجیفی را عنوان کرد و گفت، که … دلخوش به این نباشید که  شما را دارای خانه می کنیم، آب و برق و اتوبوس را مجانی می کنیم…. ! و جملات بی خردانه دیگری از این دست، اگر نه همه مردم، بلکه آنانی که کوس روشنفکری و آگاهی و دانائی خویش را دمادم به صدا در می آوردند؛ می بایستی به خوبی درک می نمودند، که چنین سخنان ابلهانه ای را فقط یک نادان مطرح می کند. و آنها اگر از خردمندی بهره مند بودند؛ و اگر دل شان برای ایران و ایرانی می تپید؟ نمی بایستی که به خفت حضور آخوند آنهم در پایگاه حاکمیت کشور و اداره کننده مملکت را می پذیرفتند!

اگر بر این عقیده هستید که از مردم معمولی جامعه آن روز نباید چنین انتظاری را می داشتیم؛ خدمت تان عرض می کنم، آن دسته از اساتید دانشگاه، کارمندان عالیرتبه ادارات و مؤسسات دولتی، حتی صاحبان شرکت ها و مؤسسات بخش های خصوصی، چمتم با شتاب کراوات های شان را از گردن خود باز کردند؛ و با همان سرعت غیر قابل تصور، چنان در مدارس قیام، علوی و در قم نیز، پیرامون خمینی بی خرد را گرفتند؛ که گوئی آنچه از یاوه هائی که از دهان کثیف آن مرد سخیف و نادان بر می آمد؛ درّ و جواهرات گرانبهائی بودند، که در هیچ نقطه این گیتی پهناور وجود نداشت!

آیا به یاد می آورید، که  این قوم جنایتکار و نابخرد، و پیروان نادان ایشان، در حالی که بر روی بام های دو مدرسه نامبرده مشغول کشتار سربازان دلاور و یاوران بی بدیل و میهن پرست پادشاه بزرگ میهن مان بودند؛ جلسات ننگ آور مجلس مؤسسان را تشکیل دادند؛ و با معرفی شورای انقلاب فرهنگی به ریاست فردی به نام شریعمتداری، داغ ننگ آفرین دیگری را هم، بر پیشانی مردم ایران، بخصوص همان روشنفکرانی که خودشان اسباب حضور آخوند در کشور را فراهم نمودند نشاندند. که تا ابد لکه ی شرم آور آن بر پیشانی شان قابل مشاهده خواهد بود!

در زبان شیوای پارسی مان داریم: ” جلوی ضرر را از هر کجا که بگیرید منفعت است” کاری به سی و هشت سال ننگ زندگی کردن زر سلطه ی مشتی نادان بی خرد نداشته باشیم؛ از هم اکنون دریابیم که فقط ابلهان در چنین حکومتی تاب می آورند؛ و شانه های مردانه و زنانه خودشان را، زیر بار چنین خفت شرم آوری آزار می رسانند. سی و هفت سال و اندی از فریب خوردگی همگی مان می گذرد؛ آیا حالا که بیشتر با ماهیت بی مقدار و بی فرهنگ و بی خرد و بدون اصالت آنان آشنا شده ایم؛ باید همچنان پیه این نادانی ها را بر وجود خودمان بمالیم و همینطوری که مشغول سکوت بی جای مان هستیم؛ به آن ادامه بدهیم؟ ننگ تان و ننگ مان باد، اگر که پاسخ این پرسش منطقی آری باشد!!

” دوشینه به کوی می فروشان

پیمانه ی می به زر خریدم

اکنو ز خمار سر گرانم

زر دادم و درد سر خریدم” !

محترم  مومنی

مقاله قبلیاعتراض امامی‌کاشانی و نمایندگان خامنه ای به زندگی بهائیان در ایران و دیدار فائزه رفسنجانی با آنان
مقاله بعدینقد ورایتی بر «فروشنده» شهاب حسینی شوالیه‌ای مقابل دوربین
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.