اگر صادقانه قضاوت کنیم؟ فقط درصد بسیار اندکی از ایرانیان، به اهمیت این روز بزرگ، که زاد روز یکی از میهن پرست ترین و نیکوسرشت ترین ایرانیان در کشور اهورائی ما بود؛ به اهمیت این رویداد فراموش ناشدنی در کشورمان اشراف یافته اند. و متأسفانه بقیه آنها، یا نمی توانستند این مهم را بفهمند؛ و یا در اثر سمپاشی های دشمنان آن رادمرد بی نظیر، از مسیر حق و حقیقت منحرف گشتند؛ و هنوز که هنوز است، با او و خاندان ایرانساز وی به دشمنی و بدگوئی با ایشان می پردازند. کاری که جز ارائه دادن نادانی های خودشان مفهوم دیگری ندارد. تا جائی که با همه تشریح شدن های مداوم، از خدمات رضا شاه بزرگ و فرزند خلف اش محمدرضا شاه پهلوی، که توسط راست اندیشان و درستکاران ایرانی به گوش ملت می رسد؛ آنها همچنان به بدگوئی های دروغین خویش مشغول می باشند!
آیا تا کنون به تغییرات بسیار بزرگ و باورنکردنی، که در طول شانزده سال پادشاهی رضاشاه بزرگ در میهن مان رخ داده اند؛ بدون دیدگاه دشمنانه اندیشیده اید؟ آیا همین حالا و در دورانی که همه کارهای مردم، با پیشرفته ترین امکانات تکنولوژی و الکترونیکی در مدت زمان اندکی به انجام می رسند؛ آنهمه تحولاتی که آن یگانه تاریخ ایرانزمین، که بدون هیچگونه امکاناتی، و تا حدود زیادی با دست خالی به انجام رساند؛ به آسانی شدنی هستند؟ بدیهی است که چنین نیست و چنین نیز نخواهد شد!
در کشوری که قدمت آن در میان بسیاری از ممالک جهان، بیش از آنها است؛ شاید در این رابطه، بتوان دیرینگی ایران را، فقط با سرزمین هائی مانند چین و مصر و یونان مقایسه نمود. که اگر از آنها کهن تر نباشد، به همان اندازه قدمت دارد. ولی تا حدود صد و اندی سال پیش، همین مملکت بسیار قدیمی و تاریخی و بزرگ و ثروتمند، به سبب حضور پادشاهان عیاش و نادان و بی سواد و هیچ نیآموخته، و غرق شده در خرافه های مذهبی بی پایه و اساس ایل قجرها، حتی یک جاده مناسب جهت رفت و آمد مسافران ایرانی، از یک سوی کشور به جاهای دیگر وجود نداشت!
هنگامی که رضاشاه بزرگ، که از دیدن آنهمه نابسامانی در مملکت وجود داشت در عذاب بود. و با مشاهده حیف و میل شدن دارائی های ملت ایران، که یا در حقّه ی وافورهای شاهان بی خرد قجری دود می شدند؛ و یا در سفرهائی که این عشرت طلبان به ممالک دیگر می کردند(جهت عیش و نوش و زنبارگی و امثال اینها)، که به این طریق مبالغ زیادی به کام خارجی های فرصت طلب وارد می گردید رضاشاه بزرگ، آن مرد میهن پرست و دوراندیش، نمی توانست تباه شدن بی جهت ثروت ملی ایرانیان را ببیند و دم نزند. از اینرو، همان کاری را کرد؛ که هرکس دیگری هم جای او بود و مانند وی فکر می نمود همان کار را انجام می داد!
به جنبه های تاریخی موضوع، و به آنچه که میان او و چندتن دیگری که در این مورد با هم مشاوره می کردند کاری نداریم. اما به آنچه که در میهن مان متغّیر شده و از کهنسالان ایرانی می شنویم؛ و آنچه که در خبرهای خواندنی و دیدنی و شنیداری و گفتاری، از آن زمان به یادگار مانده اند. به خوبی و به کمال می توان دریافت، که آن پادشاه دلسوز و میهن پرست، برای ایران و هم میهنان اش چه کرده، و این سرزمین باستانی را، از درون چه منجلاب هائی بیرون کشیده و به آن سر و سامان داده است!
کشوری که مدارس آن مکتب خانه ها بودند؛ سرزمینی که بانک نداشت، مملکتی که از نعمت دانشگاه، بیمارستان های مجهز، آب لوله کشی، اداره برق، کارخانه های تولید کننده وسایل مورد نیاز مردم، یک آرتش منظم و مدرن، یک فرودگاه بین المللی، اداره رادیو، سیستم مخابرات و پست و تلگراف، کشاورزی مدرن و مکانیزه، و بسیاری دیگر از نمونه هائی که همه بر آن آگاهی دارند بی بهره بود. اما در عوض در سراس کشور، آلودگی های بی شماری که ناشی از انواع بیماری های مسری پدید می آمدند بیداد می کرد. به وفور در میان مردم ایران دیده می شد. همه آن نداشته ها را، در طول مدت زمان همان شانزده سالی که پادشاه ایران بود به ملت تقدیم نمود. و آنچه که مردم از آنهمه آلودگی ها و بیماری های واگیردار داشتند و در اثر آن به مرگ زودرس می رسیدند؛ را از میان شان ریشه کن نمود و تندرستی های نسبی را به آنان ارمغان نمود!
به راستی آدم هائی که همه اینها را شنیده اند و می دانند؛ اما با اینهمه با کلمات ناهنجار و نادرست شان، می کوشند که از ابهّت مقام شایسته آن ایرانساز بی نظیربکاهند؛ ” عرض خود می برند و زحمت ما می دارند. ” زیرا اگر رضاشاه بزرگ مرد خردمندی نبود؟ اگر آن یگانه تاریخ ایران، کشوری نشسته در زمان عصر حجری قجری را به وادی مدرنیته نکشانده بود؟ پسر برومند و خردپیشه اش، اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی، که همه آنچه را که برای ایران و ایرانی نمود؛ از پدر بزرگوارش آموخته بود نیز انجام نمی داد. چرا که ” پسر کو ندارد نشان از پدر *** تو بیگانه خوان اش نخوان اش پسر” اما دیدیم و مطمئن هستیم؛ آنچه که ایران و ایرانی از آبرو و اعتبار و سرفرازی داشت؛ که همه شان به دست ملاهای بی خرد به پائین ترین درجه تنزل یافته اند. در اثر تلاش های بی وقفه و دلسوزی های مداوم آن پدر و پسر بی همتا برای کهندیار ایران به انجام رسیده بودند.
روح شان تا ابد شاد، نام فراموش ناشدنی و یاد همیشه در خاطر ماندنی شان، پیوسته در دل و بر زبان و در قلب همه ایرانیاران راستین جاوید و ماندگار خواهند بود.
محترم مومنی