یک بام و دو هوای خامنه ای جهت ترغیب مردم برای شرکت ایشان در انتخابات!

0
223

درون ادبیات غنی کهندیار ایرانزمین، تا بخواهید تمثیل های آموزنده ای وجود دارند. بعضی از این ضرب المثل ها، به راحتی قابل درک و فهم می باشند؛ اما در میان آنها، مثال هائی هم هستند؛ که ناگزیریم دست کم برای نسل جوان کشور توضیح بدهیم. از آنجائی که مانند همیشه، چشم امید مردمان آرزومند ایرانی، به شهروندان جوان میهن شان است. بایستی که سرمایه گذاری های معنوی و روشنگرانه را، هر چه بیشتر برای جوان های کشورمان هزینه بکنیم؛ و در حد امکان، بینش اجتماعی ایشان نسبت به مام میهن شان، و شرایط عمومی هم میهنان آنها، که در اسارت حکومت جنایتکاری مانند جمهوری پلید اسلامی قرار دارند؛ را افزایش داد.

در عنوان این نوشتار، به ضرب المثل ” یک بام و دو هوا ” اشاره شده است. طبیعی است که همگان از مفهوم تحت اللفظی این عبارت سر در نیاورند(مخصوصا جوانان کشور) ، ولی چرا این چند واژه معمولی، در قالب یک تمثیل به کار برده شده است؟ پاسخ به پرسش مربوطه، نیاز به تعریف کردن ماجرائی دارد؛ که پایه قرار داده شدن این عبارت، در قالب یک ضرب المثل پارسی بوده است. به ویژه برای نسل جوان مملکت، که با توجه به سیستم جدید آموزش و پرورش در کشور اشغال شده ایشان، آنچه که این ” نسل سوخته ” در کتاب های درسی خویش آموخته است؛ متن هائی هستند که در همه شان، تنها موردی که به هیچوجه مورد توجه قرار نگرفته شده است؛ داده های فرهنگ اصیل پارسی در میهن شان می باشد. بخصوص در ارتباط با زبان و ادبیات پارسی، که به جای آن تا توانسته اند؛ در ارتباط با نکات مرتبط با اسلام، آنهم در قالب ادبیات عربی و تازی به کار رفته است!

بر این اساس، لازم می دانم، که ابتدا وجه تسمیه به وجود آمدن ضرب المثل ” یک بام و دو هوا ” را، برای نسل جوان کشورمان توضیح بدهم. تا آنانی که در این باره کمتر می دانند آگاه تر گردند. یکی از دسیسه هائی که جهت تحقیر نمودن زنان ایرانی، در مبانی دین اسلام و کتاب های مربوط به آن آمده است. چنین پراکنده بودند، مربوط می شد به زنان ایرانی، که با فرستادن دختران و پسران خویش به خانه بخت، به لقب ” مادرزن یا مادر شوهر ” ارتقاء مقام می یافتند؛ به جای آنکه وجاهت اخلاقی شان گسترده تر بشود؛ با رواج یافتن هرچه بیشتر یک امر نادرست(بد بودن مادرزن و مادر شوهر، با عروس و دامادشان) بود و هست؛ که به این نحو به مردم بقبولانند؛ که زن ایرانی، هیچگاه نمی تواند منطقی بی اندیشند و به آن عمل بکنند!

در این مورد طنز کوتاهی بدین مضمون ساخته بودند: ” در یکی از شب های بسیار دم کرده و گرم تابستانی، خانمی که دختر و پسرش با همسران خودشان در خانه پدر و مادرشان میهمان بودند؛ هنگام خواب از شدت گرما، تصمیم می گیرند که به پشت بام خانه پدری شان بروند؛ و بر روی بام خانه بخوابند. در نیمه های شب، مادرشان که جهت سرکشی کردن به وضعیت مهمان هایش به روی پشت بام رفته بود. با مشاهده کردن وضعیت خوابیدن آن چهار تن، به دخترش می گوید: ” ننه بچسب به شوهرت که سردش نشه” سپس کمی آن سوتر، به عروس اش که همسر خویش را در آغوش گرفته بود گفت: ” دختر جون، ننه یک ذره بکش عقب تر، بچه م از گرما خفه شد. ” از آن پس، کاربرد تمثیل بالا، به وسیله مردم، به گونه زیر به کار گرفته می شود: ” قربون برم خدا رو، یک بام و دو هوا رو ” !

از بدو روی کار آمدن و ظهور دین اسلام، همواره زنان مسلمان می بایست که جهت بسیاری از کارها، از پدر یا شوهرشان مجوز کتبی داشته باشند. اما اخیرا،(در چند روز گذشته) توسط رهبری دوراندیش! انقلاب اسلامی در ایران، معجزه ای رخ داده، که به دلیل آن دختران و زنان مسلمان ایرانی، اگر بخواهند کاری را انجام بدهند؛ با توجه به تصمیم مقام معظم! رهبری در مورد آن امر بخصوص(شرکت کردن آنها در انتخابات پیش رو)، می توانند بدون داشتن مجوز از طرف پدران و همسران خودشان، به آن بپردازند و دستور رهبر را به انجام برسانند!

این اعجاز غیر قابل اغماض، در ارتباط با رأی دادن مردم ایران در مراسم برگزاری انتخابات دو مجلس، روز جمعه هفتم اسپند سال جاری است. رهبر خودکامه انقلاب اسلامی در ایران، به سبب آنکه زنان ایرانی نتوانند با ارائه نمودن دلیل عدم داشتن مجوز از پدران و همسران خودشان برای شرکت در انتخابات، از آن طفره بروند. و در این ارتباط بازار حوزه های رأی گیری را کساد نمایند؛ با ارائه فتوای رهبرانه خودش، به مردان و زنان مسلمان ایرانی فهماند؛ که انقلاب اسلامی ایشان، از خود اسلام و دستورات آن، اگر بالاتر نباشد؛ پائین تر هم نیست!

محترم مومنی

مقاله قبلیسفیر جمهوری اسلامی: ایران به خانواده هر شهید فلسطینی 7 هزار دلار کمک می کند
مقاله بعدینامه علی مطهری به رئیس ستاد انتخاباتی کشور درباره مسئله مورد اشارۀ سایت میدان ۷۲
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.