آنچه میخوانید مقالهای است از یرواند آبراهامیان، استاد تاریخ کالج باروک نیویورک که در مجله مطالعات خاورمیانه (Middle East Studies) منتشر شده و به بررسی حزب توده ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان میپردازد. سعی بر آن داریم تا هر هفته چند قسمت از این مقاله را در خبرنامه ملی ایرانیان منتشر نمائیم.
***
ایران پدیدهٔ نادر داشتن همزمان دو حزب کمونیست طرفدار شوروی را تجربه کرده: حزب توده ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان.
حزب توده را حلقهای از روشنفکران جوان مارکسیست کمی بعد از حملهٔ سال ۱۳۲۰ انگلستان و شوروی به ایران در تهران راه انداختند. حزب ظرف دو سال بدل شد به نهضتی ملی با حامیانی بسیار میان روشنفکران و طبقهٔ کارگر. تا پیش از سرکوب سال ۱۳۳۲، حزب نیرویی مهم باقی ماند.
فرقهٔ دموکرات را گروهی از کمونیستهای کهنهکار به سرکردگی جعفر پیشهوری در تابستان ۱۳۲۴ در تبریز پایه گذاشتند. شاخهٔ محلی حزب توده را جذب خودش کرد، در سرتاسر آذربایجان ایران گسترده شد و با کمک ارتش شوروی که نگذاشت نیروهای ایرانی وارد استان بشوند، از طریق کودتایی محلی به قدرت رسید. تا آذرماه ۱۳۲۵ هم که نظامیان ایران دوباره منطقه را تصرف کردند، در قدرت ماند.
فرقهٔ دموکرات و حزب توده تا چهارده سال بعدتر همچنان به منزلهٔ دو سازمان مجزا از همدیگر فعالیت میکردند، تا مردادماه ۱۳۳۹ که اعضای اولی رأی به ادغام در دومی دادند، به این خاطر که «در چنین شرایطی، وجود دو حزب طبقهٔ کارگر در یک کشور کثیرالمله مانند ایران، دو حزبی که مارکسیسم – لنینیسم ایدئولوژی مشترک آنها است و اصول سازمانی واحدی دارند و هدف دور و نزدیک آنها یکسان است، هیچگونه توجیهی نمیتوانست داشته باشد.»(۱)
اغلب تحلیلگران به وجود همزمان این دو حزب بیاعتنا مانده و آن را صرفا یکی از ترفندهای استالین برای گسترش نفوذ شوروی در خاورمیانه خواندهاند. گونتر نولا و هانس یورگن وییه در کتابشان با نام «جبههٔ جنوبی روسیه» معتقدند پیدا شدن سروکلهٔ فرقهٔ دموکرات و گم و گور شدن حزب توده در آذربایجان «به دستور» شوروی بوده.(۲) دونالد ویلبر در پژوهشش دربارهٔ ایران مدرن ادعا کرده رهبران حزب توده نه روشنفکران کمیتهٔ مرکزی آن بلکه «کمونیستهایی حرفهای» چون پیشهوری بودهاند که خودش داشتن هرگونه ارتباطی را با این حزب رد میکرده؛ و اینکه با نزدیک شدن پایان جنگ، روسها «ناگهان» فرقهٔ دموکرات را «جایگزین» حزب توده در آذربایجان کردند تا «جاپا»یشان را در ایران ابدی کنند.(۳) جورج لنزوفسکی در کتابش با نام «روسیه و غرب در ایران» نوشته حزب توده «تجسد حزب کمونیست قدیمی» دههٔ ۱۳۱۰ ایران بود، حزبی که دیدگاههایش را روزنامهٔ جعفر پیشهوری به نام «آژیر» بیان میکرد و شهریورماه ۱۳۲۴ هم در آذربایجان اسم تازهای «روی خودش گذاشت و مشهور شد به حزب دموکرات».(۴) و اگین گروزکلو در کتاب «دیباچهای بر ایران» که درست بعد جنگ دوم جهانی نوشته شده، پیشهوری را تا حد «رهبر» هم فرقهٔ دموکرات و هم حزب توده در آذربایجان بالا برده است.(۵)
این نویسندگان همگی در توضیح وجود دو حزب کمونیست در یک کشور، تمرکزشان را گذاشتهاند روی نه شرایط داخلی ایران بلکه بستر جهانی وقایع، اما تأکید این مقاله بر دومی خواهد بود. این مقاله مشخصا تلاش خواهد داشت آن شرایط را به واسطهٔ بررسی پسزمینهٔ اجتماعی و سیاسی رهبران این دو حزب، بازگویی اهداف و آرمانهای متضادشان و تشریح تضادها و تعارضهایی در اندیشهٔ اشتراکی توضیح بدهد که جامعهٔ ایران و جنبش کمونیستی آن زمان ایران را شاخه شاخه کرده بود.(۶)
تضادها و تعارضها در اندیشهٔ اشتراکی
ایران جامعهای است از اقلیتها (نگاه کنید به جدول شمارهٔ یک). بزرگترین گروه، ایرانیهای فارسیزبان، فقط ۴۵ درصد جمعیت را در بر میگیرند و کانون سکونتشان در استانها و شهرهای مرکزی ایران است. دومین گروه بزرگ، ترکها، ۲۶ درصد دیگر از جامعه را تشکیل میدهند و خودشان تقسیم میشوند به آذریها که کوچنشین نیستند و اکثریت وسیع را در آذربایجان و اقلیتی چشمگیر را در شهرهای شمال ایران دارند، و ترکمنها، قشقاییها، شاهسونها و افشارها که ایلاند و موجودیتی ملموس و محسوس را در شمال کشور و همچنین در استان جنوبی فارس شکل میدهند. باقی جمعیت ایران را گروههای زبانی کوچکتری چون عربها، کردها، بلوچها، ارمنیها و آسوریها، و اقلیتهای زبانی در حاشیهتری چون گلیکیها، مازندرانیها، لرها و بختیاریها تشکیل دادهاند با لهجهها و گویشهای ایرانی مختلفی غیرقابل فهم برای فارسیزبانها.
بیشتر تاریخ ایران شامل نبردهای میان این جوامع بوده؛ ایل علیه ایل، فرقه علیه فرقه، منطقه علیه منطقه، و چنان که ادوارد براون، تاریخنگار ادبیات ایران شرح داده، «قوم علیه قوم».(۷) شاهان قدیم سلسلههای مختلف فقط به واسطهٔ پذیرش این تنوع اشتراکی و تحمل این کیشها و آئینهای نامتعارف ــ که همگیشان فکر میکردند حق الهی حکومت کردن برای خوشان است ــ میتوانستند از این نبردها جان به در ببرند و گروههایی بسیار را در گسترهٔ یک امپراتوری واحد و برای مدت زمانی طولانی با همدیگر متحد کنند. حاکمان ایران خودمختاری منطقهای این گروهها را تا زمانی که قبول داشتند مشروعیتشان را از پادشاه میگیرند، تحمل میکردند. آنها با ایلات و بسیاری گروههای مذهبی، تا زمانی که مالیاتشان را میپرداختند، به منزلهٔ موجودیتهایی مستقل و خودمختار برخورد میکردند و مهمتر از همه این حقیقت مسلم و ابدی بود که حیات آدمی از خداوند است.
جدول شمارهٔ یک: تفکیک زبانی جمعیت ایران
(درصد از کل جمعیت)
فارسها…………………………………………………………. ۴۵%
اقلیتهای زبانی (%)
تُرکهای آذری……………………………………………………. ۱۹
تُرکهای ترکمن، قشقایی، شاهسون و افشار…………………… ۷
کُردها……………………………………………………………… ۷
عربها……………………………………………………………. ۳
بلوچها…………………………………………………………….. ۲
ارمنیها و آسوریها…………………………………………….. ۱
بقیه………………………………………………………………. ۲
اقلیتهای زبانیِ درحاشیه (%)
مازندرانیها و گیلکیها………………………………………… ۸
بختیاریها و لُرها………………………………………………… ۶
[منابع: آمار دقیقی از تفکیک زبانی جمعیت ایران در دست نیست. تخمینهای ارائه شده از این منابع به دست آمدهاند:
American University, The U.S. Army Area Handbook for Iran (Washington, D.C., GPO, I963); S. Aliyev, ‘The Problem of Nationalities in Contemporary Iran’, the English summary of the Russian text is in The Central Asian Review, vol. xvI (I966), pp. 62-70; S. I. Bruk, ‘The Ethnic Composition of Iran’, the English summary of the Russian text is in The Central Asian Review, vol. viii (1960), pp. 417-20.]
پینوشتها:
۱- هـ. فروردین، «استوار باد وحدت رهبری و سازمانی حزب طبقهٔ کارگر ایران»، مردم، دورهٔ ششم (تیرماه ۱۳۴۴)، ص. ۱.
2- G. Nollau and H. Wiehe, Russia’s Southern Flank (New York, Praeger, I963), p. 28.
3- D. Wilber, Contemporary Iran (New York, Praeger, I963), pp. 139-40.
4- G. Lenczowski, Russia and the West in Iran, 1918-49 (New York, Cornell University Press, I949), pp. 223-5 and 287.
5- E. Groseclose, Introduction to Iran (New York, Oxford University Press, 1947), P. 233.
۶- در این مقاله واژهٔ «طبقه» برای توصیف قشرهایی همتراز در جامعه به کار رفته متشکل از افرادی که نوع ارتباط مشترکشان با شیوههای تولید و حکومت به همدیگر پیوندشان داده است. اصطلاح «اشتراکی» برای مشخص کردن ارکانی در جامعه استفاده شده که پیوندهای زبانی، مذهبی، منطقهای، قومی و عشیرهای آنها را بر میسازند. برای بحثی مفصل و پر جزئیات دربارهٔ این مضامین، نگاه کنید به:
J. C. Hurewitz, Middle East Politics: The Military Dimension (New York, Praeger, 1969).
7- E. G. Browne, A Year Amongst the Persians (London, Adam and Charles Black, 1959), pp. 109-10:
«کل تاریخ ایران از زمان جنگهای افسانهای شاهان کیانی و افراسیاب تا زمان حال، قصهٔ نبرد میان اقوام ترک… و پارسها است. جدایی این دو از همدیگر حتی امروز هم کاملا مشخص است و بیزاری کهنشان از همدیگر هنوز هم وجود دارد.»
وام گرفته از تاریخ ایرانی