اسنادی که نقش شوروی در ظهور و سقوط حکومت خودمختار آذربایجان را فاش میکند.
شورویها برای انجام پروژه خود در سال ۱۹۴۴ پیشهوری را به عنوان رهبر یک حکومت محلی برگزیدند و برای او شاخهای از حزب توده ترتیب دادند که حزب دموکراتیک آذربایجان نامیدهشد. حمایت شوروی از ایجاد این حزب و بعدها دولت، در چهارچوب یک پروژهٔ دقیق برنامهریزیشده از سوی شوروی برای اشغال و جدا کردن شمال غربی ایران و ضمیمه کردن آن به شوروی انجام شد.
عباس جوادی خود می نویسد؛
امروزه ۷۰ سال پس از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت یکساله سید جعفر پیشهوری در ۲۱ آذرماه ۱۳۲۴ در تبریز آیا با اطمینان میتوان گفت که فرقه و حکومت پیشهوری چگونه تأسیس یافت و شروع به کار کرد، چه شد که لحن این حکومت بعد از چند ماه به نسبت «آرامتر» گردید و بالاخره به دنبال عقبنشینی ارتش سرخ از شمال ایران، رهبران حکومت پیشهوری و فرقه هم به شوروی گریختند؟
جواب این سؤال تا ده – پانزده سال پیش اغلب با تفسیر و گمانهزنی همراه بود. اما امروزه با اطمینان میتوان گفت: بله میدانیم که چه شد و چگونه شد. صرفنظر از مجریان روی صحنه، این را هم میدانیم که مسئولان اصلی و پشت صحنه طراحی و مدیریت این جریان و تغییر سمت بعدی آن چه کسانی بودند؟
بیشک بدون درک اوضاع جنگ و اشغال صفحات شمالی ایران از سوی ارتش سرخ شوروی در زمان جنگ دوم جهانی، بررسی جریان پیشهوری در آذربایجان (و قاضی محمد در کردستان) چیزی جز گمراهی به بار نخواهد آورد. اما برای درک عینی و مستند چگونگی بر سر کار آمدن فرقه دموکرات و پس از یک سال عقبنشینی و شکست آن، سه سند فوقالعاده مهم روسی نقش کلیدی بازی میکنند: (۱) فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی یعنی رهبری عالی شوروی (ششم ژوئیه ۱۹۴۵)، (۲) دستور جلسه همان دفتر سیاسی از شش ماه بعد (۲۹ دسامبر ۱۹۴۵) و (۳) نامه تاریخی استالین به پیشهوری بعد از شکست فرقه و فرار رهبران آن به شوروی (هشتم مه ۱۹۴۶).
اینها اسنادی هستند که هر کدام داستان فراز و فرود یک جریان سیاسی و نظامی در آذربایجان و کردستان ایران را حکایت میکنند و نشان میدهند که این حرکت و حکومت اصولاً چگونه، با طرح، برنامهریزی، رهبری و پول کی به وجود آمد و بعد چرا و چگونه متلاشی شد؟
مشکل مورخین و سیاسیون ایرانی و حتی غربی تا فروپاشی شوروی این بود که در نهایت چارهای جز گمانهزنی نداشتند. البته به سختی میشد انکار کرد که فرقه دموکرات آذربایجان با تکیه بر ارتش اشغالگر شوروی و حمایت مالی و نظامی آنها تأسیس یافت و بر سر کار آمد و چیزی شبیه این در کردستان هم اتفاق افتاد. اما برای اثبات این ادعاها سند و دلیل «سیاهروی سفید» چندانی نبود. در این میان هر کس که طرفدار شوروی و استالین بود، گمانهزنیها، اطلاعات جسته و گریخته و خاطرات این و آن را در مورد نقش اصلی و تعیینکننده شوروی و استالین در این ماجرا تکذیب میکرد و به «مبارزه» مردم آذربایجان اشاره مینمود. از سوی دیگر طبیعتاً هر کس هم که مخالف پیشهوری و شوروی بود به شواهد و حوادث دیگری اشاره میکرد.
با فروپاشی حکومت و حزب کمونیست شوروی و علنی شدن بسیاری از اسناد سرّی این حزب و دولت، ورق برگشت و بسیاری از اسرار نهان گذشته فاش شد. در واقع این فرصتی بینظیر و گذرا بود که در زمان ریاست جمهوری سابق بوریس یلتسین به دست مورخین و پژوهشگران افتاده بود. دسترسی به اقلاً بعضی اسناد حزب کمونیست و حکومت شوروی سابق در این دوره تا حد زیادی میسر شده بود. اما این فرصت قرار بود بعد از چند سال باز از دست برود و آن دسترسی به اسناد «حساس» تاریخ نزدیک باز عموماً محدود گردد.
در همین فرصت، بعضی از این اسناد در کتابهای نوانتشار و مطبوعات دانشگاهی روسیه منتشر شد. در غرب، مهمترین مرکز پژوهشی که اکثر این آثار را به انگلیسی ترجمه کرده در اختیار عموم گذاشت، «مرکز مطالعات جنگ سرد موسسه وودرو ویلسون» آمریکا بود.
سه سند فوق هم جزو انبوه همین اسناد بودند که تا آن زمان «فوقالعاده سّری» محسوب میشدند. هنوز از ترجمه فارسی خبری نبود. من در دسامبر ۲۰۱۲ متن کامل سند «فوقالعاده سرّی» حزب کمونیست شوروی درباره ۲۱ آذر و یک رشته اسناد مرتبط دیگر را به فارسی ترجمه کرده در تارنمای «چشمانداز» گذاشتم.
این سند متن قرار دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین از تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ است که دستور میدهد در آذربایجان ایران «یک فرقه تجزیهطلب تأسیس شود.» فرمان مزبور حتی جزئیات برنامه و کار این «جنبش» را نیز معین کرده بود. چند ماه بعد از آن، در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشهوری در تبریز تشکیل «حکومت آذربایجان» را اعلان کرد. حوادث یک سال بعد را کم و بیش میدانیم.
در اینجا بد نیست به اطلاع کسانی که از ساختارهای اتحاد شوروی سابق خبر چندانی ندارند برسانیم که حزب کمونیست شوروی و به ویژه کمیته مرکزی آن و در صدر کمیته مرکزی «دفتر سیاسی» این کمیته، عالیترین مرجع رهبری نظام شوروی در تمام زمینههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی بود و هیچ تصمیم مهمی بدون تائید این ارگان رهبری حزبی گرفته و اجرا نمیشد. نیاز به توضیح نیست که بخصوص در زمان حاکمیت استالین، رهبری حزب، کمیته مرکزی و دفتر سیاسی اساساً به معنی رهبری مطلق و بلامنازع استالین بود.
یک سند دیگر که مربوط به شش ماه بعد میشود، عبارت از صورتجلسه همان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی (باز به رهبری استالین) از ۲۹ دسامبر ۱۹۴۵ است. این سند که به فرد رابط بین مسکو و فرقه دموکرات یعنی میرجعفر باقروف رئیس حزب کمونیست آذربایجان شوروی فرستاده میشود، دستور میدهد که دیگر «جنبشهای تجزیهطلبانه در شمال ایران صلاح نیست» و حالا باید «وظیفه اصلی فرقه دموکرات آذربایجان ایران، تأسیس خودمختاری ملی آذربایجان از طریق موسسههای خود مدیریتی دموکراتیک در چارچوب دولت ایران تعیین شود.» میدانیم که در این مدت مذاکرات ایران و شوروی بخصوص درباره امتیاز نفت شمال جدیتر شده بود. این سند را نیز به فارسی ترجمه کرده و در «چشمانداز» منتشر کردم.
سند سوم بعد از تخلیه ایران از سوی قوای شوروی و شکست متعاقب حکومت فرقه در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ است. این سند عبارت است از «نامه تاریخی استالین به پیشهوری» که رهبر شوروی در تاریخ هشتم مه ۱۹۴۶ نوشته و به باکو فرستاده بود. این نامه را هم به فارسی ترجمه کرده و منتشر نمودم. تاریخ این نامه زمانی است که پیشهوری همراه با بسیاری از دیگر رهبران فرقه به شوروی گریخته بود و در باکو زندگی میکرد، یعنی حدوداً یک سال قبل از یک تصادف ماشین در جمهوری آذربایجان که به مرگ او منتج شد و به نظر بعضیها حادثهای «برنامهریزی» شده بود.
در نامه فوق استالین مینویسد که پیشهوری در تحلیل وضع ایران و سیاست شوروی اشتباه میکند. او میافزاید که هنگام حضور قوای شوروی در ایران، فرقه قوی بود اما ارتش سرخ میبایست ایران را ترک میکرد. استالین در این نامه ضمناً تاکید میکند که شوروی باید در ایران در مقابل نیروهای طرفدار انگلیس از نخستوزیر قوام دفاع میکرد تا امتیازاتی از او میگرفت. او در پایان مینویسد که اگر اکنون بعد از شکست فرقه، پیشهوری این سیاست را قبول کند نام نیکی از خود بجا خواهد گذاشت. این نکته را استالین بهعنوان عکسالعمل به این «شنیدههای» خود ذکر میکرد که گویا پیشهوری اینجا و آنجا گفته است که شورویها ابتدا از او پشتیبانی نمودند اما بعد او را به حال خود رها کردند.
در این مقاله ابتدا متن سند نخست یعنی فرمان «دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی» از ششم ژوئیه ۱۹۴۵ را معرفی خواهیم کرد که یک نسخه آن حتی از سوی استالین امضاء هم شده است.
فرمان استالین
متن زیر اولین ترجمه فارسی سندی فوقالعاده مهم و تاریخی دربارهٔ جریان ۲۱ آذر و تشکیل حکومت یکساله پیشهوری در آذربایجان (۱۳۲۵–۱۳۲۴) است. این سند عبارت از فرمان فوقالعاده سرّی دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، میرجعفر باقروف با تیتر «دربارهٔ اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی» (۶ ژوئیه ۱۹۴۵) است.
این فرمان در دو نسخه اصلی تهیه و صادر شده است: یک نسخه («نسخه باکو») مستقیماً و فقط به میرجعفر باقروف دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان فرستاده شده است. صورت این نسخه که از سوی آقای جمیل حسنلی فتوکپی شده و در دسترس موسسه «وودرو ویلسون» قرار داده شده است این است: اصل روسی در این لینک و اصل روسی و ترجمه انگلیسی در این لینک. محل نگهداری کنونی این سند «آرشیو دولتی تاریخ احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی آذربایجان» در باکو
Azerbaijan State Archive of Political Parties and Social Movements، GAPPOD
و شماره و مشخصات این سند در آنجا این است:
GAPPOD AzR, f. 1, op. 89, d. 90, ll. 4-5
همین سند است که از سوی گاری گلدبرگ برای «مرکز مطالعات جنگ سرد مؤسسه وودرو ویلسون» (واشنگتن) به انگلیسی و توسط عباس جوادی (با کسب اجازه از «مرکز ویلسون») از انگلیسی (با مقایسه با روسی) به فارسی ترجمه شده است که ملاحظه میکنید.
نسخه اصلی دوم («نسخه مسکو» اصل روسی سند در این لینک) مخاطبین بیشتری دارد و در پایان، بعد از نام مخاطبین، با دستنوشته «ای. استالین» نوشته شده، یعنی ظاهراً خود استالین آن را امضاء کرده است. این نسخه به مولوتوف، بریا، باقروف فرستاده شده و صورت آن به بولگانین، میکویان، یودین، کروتیکوف و زوروف (همگی از اعضای کمیته مرکزی حزب) ارسال گشته است. این نامه در آرشیو حزب کمونیست در مسکو مانده و بعد از انقراض شوروی به «آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه» RGASPI شامل شده که همه اسناد حزب کمونیست و سازمان جوانان حزب کمونیست یعنی کمسومول را در بر میگیرد. مشخصات این سند در این مرکز چنین است:
RGASPI F. ۱۷، o. ۱۶۲، d. ۳۷، ۱. ۱۴۷-۱۴۸
بدنه اصلی هر دو سند یکی است اما متن مختصر پیش از تیتر و نامهای توزیع در دو سند تا حدی فرق دارند.
و اما ترجمه فارسی سند:
«دربارهٔ اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی»
فوقالعاده سرّی
به: رفیق باقروف
اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی۱. در نظر بگیرید که توصیه میشود به کارهای مقدماتی برای تشکیل یک ولایت («اوبلاست») خودمختار ملی آذربایجان در چارچوب دولت ایران شروع شود که صاحب اختیارات وسیع باشد. در عین حال در استانهای گیلان، مازندران، گرگان و خراسان هم یک جنبش تجزیهطلبانه سازماندهی شود.
۲. در آذربایجان جنوبی فرقهای دموکرات با نام «فرقه (حزب) دموکرات آذربایجان» با هدف رهبری جنبش تجزیهطلبانه ایجاد شود. ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی باید همزمان با تجدید سازماندهی شاخه آذربایجان حزب توده ایران باشد و طرفداران جنبش تجزیهطلبانه از تمام طبقات مردم را به آن جلب کند.
۳. فعالیت مناسب بین کُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جداییطلبانه و ایجاد یک ولایت خودمختار ملی کُرد انجام شود.
۴. در تبریز گروهی از کارگران مسئول برای رهبری جنبش تجزیهطلبانه را تشکیل داده به آنها وظیفه هماهنگ کردن («برقراری تماس») کارشان با سرکنسولگری اتحاد شوروی در تبریز را بدهید. سرپرستی عمومی این گروه به عهده باقروف و یعقوبوف است.
۵. طرحریزی کار مقدماتی در رابطه با برقراری انتخابات مجلس پانزدهم ایران در آذربایجان جنوبی و همچنین انتخاب نمایندگان طرفدار جنبش تجزیهطلبانه به کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) (باقروف و ابراهیموف) سپرده شود. کار مزبور تحت این شعارها انجام خواهد شد:
الف – تقسیم اراضی دولت و مالکان بزرگ به دهقانان و دادن وامهای درازمدت به دهقانان،
ب – از بین بردن بیکاری از طریق احیا و گسترش کار در مؤسسات و در عین حال از طریق ساختن راهها و دیگر کارهای اجتماعی،
ج – بهبود خدمات اجتماعی و تأمین آب از طریق لولهکشی،
د – بهبود بهداشت اجتماعی،
ه – استفاده حداقل ۵۰ درصد مالیات دولتی برای نیازهای محلی،
و – حقوق برابر برای اقلیتهای ملی و ایلات: افتتاح مدارس و نشر روزنامه و کتاب به زبانهای آذربایجانی، کُردی، ارمنی و آسوری، برگزاری جلسات دادگاه و مکاتبات رسمی در مؤسسههای محلی به زبانهای بومی، ایجاد یک مدیریت استانی از جمله ژاندارمری و پلیس که متشکل از افراد بومی محل باشد، تأسیس انجمنهای ولایتی، ایالتی و شهری (و) مؤسسات خودگردان محلی،
ز – بهبود چشمگیر روابط شوروی و ایران.۶. گروههایی را که با سلاحهای ساخت (کشورهای) بیگانه مسلح شدهاند سرکوب کنید. هدف از این کار آنست که مردم طرفدار شوروی (و) فعالین جنبش تجزیهطلبانه سازمانهای دموکراتیک و حزبی بتوانند از خود دفاع کنند. این کار به رفیق (نیکلای) بولگانین و رفیق باقروف سپرده شود.
۷. برای تقویت کار فرهنگی و تبلیغاتی یک انجمن روابط فرهنگی ایران و جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان راهاندازی شود.
۸. برای جلب تودههای وسیع به جنبش تجزیهطلبانه، ایجاد یک «انجمن دوستان آذربایجان شوروی» در تبریز با شعبههایی در تمام ایالات آذربایجان جنوبی و همچنین گیلان لازم شمرده میشود.
۹. کار چاپ یک مجله مصور در باکو برای پخش در ایران و همچنین سه روزنامه جدید در آذربایجان جنوبی به کمیته مرکزی حزب کمونیست (ب) آذربایجان سپرده شود.
۱۰. به اداره نشریات دولتی (تحت نظارت کمیساریای آموزش و پرورش اتحاد شوروی) (یودین) سپرده شود که سه دستگاه چاپ کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) آذربایجان برای تأمین نیازهای چاپی در اختیار فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی قرار گیرد.
۱۱. به کمیساریای خلق عائد به تجارت خارجی (رفیق میکویان) سپرده شود که برای چاپ مجله مصور در باکو و سه روزنامه جدید در آذربایجان جنوبی کاغذ مرغوب در اختیار بگذارد. تیراژ کل این مطبوعات نباید کمتر از ۳۰ هزار نسخه باشد.
۱۲. به کمیساریای امور داخله در جمهوری شوروی آذربایجان اجازه داده شود که تحت نظارت رفیق باقروف به افرادی که در چارچوب اجرای این اقدامات به ایران میروند و از ایران برمیگردند اجازهنامه لازم داده شود.
۱۳. جنبش تجزیهطلبانه آذربایجان جنوبی و همچنین برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم ایران (در آذربایجان جنوبی) از نظر مالی تأمین شود. در کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) آذربایجان بودجه مخصوصی عبارت از یک میلیون روبل ارز خارجی («برای تبدیل به تومان») اختصاص داده شود.
ششم ژوئیه ۱۹۴۵
دفتر سیاسی حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی
(امضاء)توضیح دربارهٔ تقویم:
ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۹۲۴) = صدور فرمان فوق
۱۲ شهریور ۱۳۲۴ = تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان
۲۱ آذر ۱۳۲۴ = اعلان خودمختاری آذربایجان و تشکیل حکومت «ملی» پیشهوری
۲۱ آذر ۱۳۲۵ = سقوط حکومت «ملی» پیشهورینامه استالین به پیشهوری
آنچه که خواهید خواند اولین و تنها ترجمه کامل و فارسی نامه تاریخی ژوزف استالین رهبر حزب کمونیست شوروی به سید جعفر پیشهوری رئیس فرقه دموکرات آذربایجان (ایران) است. پیشهوری برای مدت یک سال نخستوزیر حکومت این فرقه در تبریز بود که چهار سال بعد از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ، در ٢١ آذر سال ١٣٢۴ تأسیس و درست پس از یک سال با عقبنشینی قوای شوروی و بازگشت ارتش ایران به آذربایجان متلاشی شد.
اما پیش از پرداختن به نامه استالین، آشنا شدن با سندی دیگر به ما در درک همه این تحولات و حتی خود نامه استالین یاری خواهد کرد.
ابتدا: نامه پیشهوری به رهبری شوروی
درست در بحبوحه آخرین روزهای حکومت فرقه، پیشهوری و چند تن از رهبران دیگر فرقه دموکرات نامهای به «رهبری شوروی» مینویسند. این نامه که تاریخش ۱۷ آذر ۱٣۲۵ یعنی درست چهار روز پیش از ۲۱ آذر همان سال است، پیش از سقوط حکومت پیشهوری به آقای کراسنیخ سرکنسول اتحاد شوروی در تبریز تقدیم شده است تا به اطلاع «رهبری شوروی» رسانده شود. نامه که از سوی پیشهوری، پادگان، شبستری، دکتر جاوید و غلام دانشیان امضاء شده در واقع گلهای جدی و فوری اما محترمانه از «دوست بزرگمان اتحاد شوروی» است که از حکومت فرقه خواسته بود محدود شدن اختیارات خود در مقابل دولت مرکزی ایران را قبول کند و مقاومتی از خود نشان ندهد.(١)
از لحن نامه معلوم میشود که هنوز شورویها به رهبران فرقه دستور ندادهاند که از ایران خارج شوند اما رهبری فرقه با احساس خطری قریبالوقوع و با زبانی نشانگر استدعا، خواهان «کمکی مختصر» و از جمله اسلحه برای مقابله با حمله ارتش مرکزی است. بعضی فرازهای جالب از آن نامه: «ما هشت ماه تمام است که برخلاف احساسات مردم ما، بر خلاف آرزوها و تمایلات اعضا و فعالان فرقهمان؛ به خاطر پیشرفت امور و حل مسالمتآمیز اختلافات؛ با در نظرداشت سیاست جهانی دوست بزرگمان اتحاد شوروی و با توجه به میانجیگری دولت شوروی، کوشیدهایم سیمای قوام را دموکراتیک و مترقی جلوه دهیم و حتی در مواقعی برخلاف فکر و اعتقاد خویش از او تعریف و تمجید نیز نمودهایم. هدف این بوده است که کار از جانب ما مختل نشود. (…)
خلق آذربایجان، رهبر آن فرقه دموکرات و سران فرقه دو انتظار از دولت شوروی دارند:
اولاً مادام که مرزهایمان باز هستند و قدرت ملیمان پابرجاست مقدار کمی به ما سلاح داده شود، زیرا اگر کار به این روال پیش رود، این کار دیگر ممکن نخواهد شد. ما به راحتی قادریم این سلاحها را چنان مخفیانه بهدست قوای ملی برسانیم که نیروی مخالف از آن مطلع نشود. پس از شروع و شدت درگیری انجام این کار بسیار سخت خواهد بود. ما سلاح زیادی نمیخواهیم. منظور ما اندک مقداری است تا فدائیان ناگزیر نشوند با دست خالی جلوی دشمن بروند.ثانیاً حالا که قوام جنگ را شروع کرده و به ریختن خون برادران ما پرداخته است، اجازه داده شود ما نیز از هر سو او را در تنگنا قرار دهیم، تا از این طریق امکان قیام آزادیخواهان همه جای ایران را فراهم کرده، نهضت بزرگی در سراسر ایران آغاز نماییم و با سرنگون ساختن حکومت ارتجاعی تهران، حکومتی دموکراتیک به جای آن مستقر سازیم.
اگر این کار به صلاح نیست، بگذارید از تهران کاملاً قطع رابطه کنیم و حکومت ملی خویش را به وجود آوریم. ([مردم ما] به راهحل اخیر بیشتر تمایل دارد.) سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما میتوانیم آن را شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق گردیم.
(…) مسئله نفت مسئله بسیار نسیهای است که دولت شوروی بدون داشتن طرفدارانی در مجلس و جامعه موفق به دستیابی به آن نخواهد شد. «حسننیت» قوامالسلطنه نیز نمیتواند تضمین محکمی بهحساب آید، زیرا او در مسئله آذربایجان نشان داد که حسننیت چیست. (…)
مسئله نفت هنگامی میتواند به سود اتحاد شوروی حل شود که نیروهای اجتماعی پشت آن باشند. همین نیروها اکنون در نقاط دیگر ایران به شکل فوقالعادهای در حال سرکوب شدن و از بین رفتناند. ولی [هنوز] کاملاً از بین نرفتهاند. نیروی ما در آذربایجان، نیروی مهمی است. ما دارای امکانات جدی برای وارد آوردن فشار به حکومت تهران هستیم. (…)
چشم امید همه خلق، فرقه و رهبران آن به [یاری کشور شماست] و نجات را در [کمک آن] میبینند. آنچه شما باید بکنید تنها دادن مقدار کمی سلاح [به ماست].»
این نامه را که اصلش به ترکی آذری است سیروس مددی به فارسی ترجمه و در تارنمای «اخبار روز»(٢) منتشر کرده است. به گفته آقای مددی، اصل سند با این مشخصات در «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» نگهداری میشود:
АВПРФ، ф. ۰۹۴، оп. ٣٨، п. ٣۶۴A، д. ۴۹، л. ۱-۷ Федерации Архив внешней политики Российскойمورخ و سیاستمدار جمهوری آذربایجان جمیل حسنلی که خود پژوهشی درباره حکومت فرقه کرده و به چاپ رسانیده است(٣) میگوید نسخه دومی از همین نامه با مشخصات زیر در «آرشیو دولتی جمهوری آذربایجان درباره سازمانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی» (مخزن ۱، فهرست ٨۹، پوشه ۱۱۴، صفحه ۲۳- ۲۱۸) وجود دارد:
AR SPIHMDA، f. ۱، s. ٨۹، i. ۱۱۴، v. ۲۱٨-۲معلوم نیست اصولاً مضمون نامه پیشهوری به اطلاع کسی از رهبران بلندپایه حزب کمونیست و یا حکومت شوروی رسیده است یا نه. پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه، در نامه معروف استالین به پیشهوری مورخ هشتم مه ۱۹۴۶ که در زیر خواهید خواند، استالین اشاره غیرمستقیمی به «شنیدههایش» مبنی بر شکایات پیشهوری میکند اما هیچ نشانه مستقیمی در این نامه نمیتوان یافت که نشان دهد دیکتاتور شوروی نامه پیشهوری را دیده است. علیالاصول در تمام مدت اشغال شمال ایران از سوی قوای شوروی و تأسیس و سپس سقوط حکومت فرقه، تنها افراد رابط بین مسکو و تبریز در امور سیاسی و حتی امنیتی و گاه نظامی میرجعفر باقروف رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی و همکاران نزدیک او آتاکیشی یف، امیلیانوف، یعقوبوف، حسناوف و شاید هم ابراهیموف بودند و هیچ نشانهای دیده نشده که مسکو مستقیماً با فرقه و یا حکومت پیشهوری تماس بگیرد.
از همان آغاز
در واقع مشکلات فرقه از همان تشکیل حکومت فرقه در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ شروع شده بود. طی دو سه ماه بعد از این حادثه، هم حکومت ایران و هم واشنگتن و لندن دچار اضطرابی فزاینده درباره ادامه حضور قوای شوروی در آذربایجان ایران گشته، چندین بار به شورویها خاطرنشان کرده بودند که آنها باید به عهدنامه متفقین از سال ۱۹۴۱ عمل کرده نیروهای خود را از ایران خارج نمایند. آنها ارتش اشغالگر همسایه را تکیهگاه اصلی فرقه دموکرات میشمردند. ولیکن مسکو بهطور حیرتانگیزی ضمن رد این قبیل اتهامات مدعی میشد که «نمایندگان شوروی و مقامات نظامی شوروی در حیات سیاسی داخلی استانهای شمالی (ایران) کوچکترین مداخلهای نداشته و ندارند.»(۴) این در حالی بود که هری ترومن رئیسجمهوری آمریکا در بهار سال ۱۹۴۵ به دنبال آن همه هشدارهای غرب، درباره مسکو میگفت: «گمان نمیکنم بیش از این به بازی مصالحه ادامه داده شود… باید تا زمانی که با خواستههای ما همراهی نکردهاند از شناسایی رومانی و بلغارستان خودداری کنیم. باید مواضع خود را در قبال ایران به صورتی کاملاً غیرمبهم آشکار سازیم… از این بازی کودکانه شورویها خسته شدهام.»(۵)
در آخر بهمن ماه ۱۳۲۴ سفر احمد قوام نخستوزیر ایران به مسکو برای مذاکره با استالین ابتکاری بسیار زیرکانه و درست در زمان لازم بود. احتمالاً استالین نیز در حالی که خود را بالاخره ناچار به بیرون بردن قوای شوروی از ایران حس میکرد، تصور مینمود که میتواند در مقابل خروج قوای شوروی که به هر حال لازمالاجرا بود، اقلاً امتیاز استخراج نفت شمال ایران را به دست آورد. این یک جنبه توافقی بود که قوام درباره اصول آن رضایت استالین را بهدست آورد. در مقابل، ایران متعهد میشد که در رفتار با حکومت فرقه موضعی مسالمتجویانه بگیرد به شرط آنکه حکومت فرقه ملغی شده، تبدیل به یک «انجمن ایالتی» شود و فدائیان فرقه تبدیل به یک نیروی «نگهبان» (ژاندارمری) گردند. این اصول در مسکو مورد قبول قرار گرفت.
اما استالین در بیرون بردن قوای خود از ایران سستی و اکراه نشان میداد. یکی دو ماه با اعمال و افزایش فشار بر مسکو برای تخلیه نیروهایش گذشت. مذاکرات تهران – مسکو ادامه داشت. زیرکی اصلی قوام در پایان این دوره نهفته بود. او به شورویها قبولاند که شرط اجرای این توافقنامه تصویب آن از سوی مجلس شورای ملی ایران است. اما چون مجلس پانزدهم هنوز انتخاب نشده بود، ابتدا میبایست انتخابات برگزار شود تا مجلس بتواند به توافقنامه ایران و شوروی رأی دهد. اما برای قانونی بودن انتخابات، ایران نمیتوانست تحت اشغال باشد و بنابراین قوای خارجی باید آذربایجان را ترک میکردند.
مسکو بالاخره این شرط را پذیرفت و توافقنامه مذکور در تهران به امضاء رسید. شاید هم استالین خوب میدانست که امتیاز نفت شمال ایران خیالی بیش نیست. شاید او چاره دیگری جز امضای توافقنامه در پیش روی خود نمیدید و احتمال هرچند بعید امتیاز نفت، برای دیکتاتور شوروی در درجه نخست وسیلهای برای حفظ شخصیت و وزن سیاسیاش بود.
در این میان پیشهوری مرتباً به سرکنسول شوروی در تبریز و باقروف در باکو هشدار میداد که قوام به تعهداتش وفادار نخواهد بود. او در عین حال در پیامهای خود به باقروف پیوسته ادعا میکرد که «تمام ایران آماده انقلاب است» و آنها، یعنی فرقه برای مقاومت در برابر تهران به اسلحه نیاز دارند. تا آن آخرین ماهها و حتی هفتهها، خود پیشهوری و دیگر رهبران فرقه ظاهراً از برنامه اصلی مسکو بیخبر بودند و یا نمیخواستند باور کنند که مانند بسیاری از نمونههای کلاسیک دیگر، آنها همچون یک نیرو و جریان محلی، مهره کوچکی در محاسبات کلان هستند که بعد از مصرف به دور انداخته خواهند شد.
در خردادماه ۱۳۲۵ نیروهای شوروی از ایران خارج شدند. پیشهوری با حکومت تهران توافقنامهای را امضاء کرد که طبق آن حکومت فرقه به یک «انجمن ایالتی» و «مجلس ملی» آذربایجان به یک «انجمن محلی» تغییر یافت. با خروج قوای شوروی، دوره احیای حاکمیت دولت مرکزی در آذربایجان شروع شده بود – چه از طریق تحویل مسالمتآمیز قدرت فدائیان و چه زدوخورد و حمله حکومت مرکزی. دیگر معلوم میشد که برای فرقه، پرده نهایی بازی آغاز شده است.
با این همه، احتمالاً چهار روز پیش از ٢١ آذر یعنی در تاریخ تألیف نامه پیشهوری، رهبران فرقه از آنچه که به زودی در انتظار آنها بود خبری نداشتند چرا که اگر خبری میداشتند بعید بود سه چهار روز قبل از خروج برنامهریزی شده آنان از ایران، از مسکو تقاضای اسلحه و یا اجازه برای اعلان استقلال کنند.
حکومت فرقه دموکرات آذربایجان که در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ رسماً تأسیس یافته بود با وجود همه خبرها و تحولات ناخوشایند برای رهبران فرقه، در نظر داشت سالگرد تأسیس این حکومت را جشن بگیرد. اما یک روز مانده به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نمایندگان باقروف به پیشهوری و دیگر رهبران بالای فرقه گفتند که به زودی چند ماشین میآیند تا آنها را به باکو ببرند. پیشهوری به دوستان نزدیکش گفته بود که نمیخواست تبریز را ترک کند اما چاره دیگری برای آنها باقی نمانده بود.
روز بیستم آذر روزنامه «آذربایجان» ارگان فرقه دموکرات آخرین شماره خود را در تبریز به چاپ رسانید که در آن پیشهوری از همه «برادران ایرانی» میخواست که «مقاومت کنند و برای آزادی و دمکراسی بجنگند». مطلب اصلی روزنامه، آخرین اعلامیه فرقه از تبریز بود که با شعارهایی میهنپرستانه مانند «زندهباد آزادی و استقلال ایران!» خاتمه مییافت. اما برای شعارهای ایراندوستانه دیگر خیلی دیر شده بود و نه فقط عموماً «برادران ایرانی» بلکه «برادران آذربایجانی» هم حاضر نبودند برای فرقه دموکرات بجنگند.(۷)
روز پنجشنبه ۲۱ آذرماه آیتالله حاج میرزا عبدالله مجتهدی از اندک روحانیون برجستهای که در دوره پیشهوری همچنان در تبریز باقی مانده بود، در خاطراتش مینوشت: با صدای لاینقطع تیر از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خریدن نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر بر علیه حکومت پیشهوری قیام نموده و شهر را متصرف شدهاند. فداییها و مهاجرها را خلع سلاح نموده و دسته دسته مردم شهری که مسلح شدهاند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران و سرکردگان آنها میباشند (۶)
اکثر رهبران بلندپایه فرقه به جمهوری شوروی آذربایجان گریختند. ارتش ایران به پیشروی خود که یکی دو ماه قبل از آن شروع کرده بود ادامه داد. اما به غیر از موارد اندکی، ارتش مرکزی با مقاومت چندانی روبرو نشد. در اکثر موارد مردم محلی فرقهچیها و فدائیان را قبل از رسیدن ارتش خلع سلاح و از مراکز قدرت برکنار کرده بودند.(۸)
مطبوعات فرقه دموکرات که دیگر در باکو به چاپ میرسید درباره «تلفات بیش از ده هزار نفر» سخن میگفتند اما گزارشهای نیمهرسمی ایرانی حاکی از هشتصد نفر تلفات بود(۹) در حالی که یک منبع انگلیسی، به نقل از سفارت آمریکا در تهران از «قتل ۴۲۱ نفر از دمکراتها» خبر میداد. به هر تقدیر، ماجرای فرقه دموکرات پایان خونینی داشت.
چند ماه بعد انتخابات مجلس پانزدهم هم برگزار گردید. دکتر محمد مصدق در مجلس قوام را متهم به دخالت در انتخابات و تغییر نتایج آن به نفع خود نمود. شاید هم این اتهام بیمورد نبود. مجلس دوره پانزدهم توافقنامه ایران و شوروی و از جمله دادن امتیاز نفت به شوروی را بررسی کرده آن را رد نمود. موضوع امتیاز نفت هم با این ترتیب منتفی گشت. گفته میشود این عیناً نقشه احمد قوام بود که اجرا شد.
استالین نامه معروف خود را که در زیر میخوانید پنج، شش ماه بعد از سقوط حکومت فرقه دموکرات و فرار رهبران آن از جمله پیشهوری به باکو نوشت.
تاریخ نامه هشتم ماه مه ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) یعنی حدود پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه و فرار رهبران به شوروی است، یعنی هنگامی که استالین این نامه را مینوشت پیشهوری در باکو بود.
در این نامه، استالین علل خروج نیروهای شوروی از ایران را به پیشهوری توضیح میدهد. باور عمومی بر آنست که فرقه دموکرات زیر سایه ارتش اشغالگر شوروی بر سر کار آمده بود و با خروج آنها از ایران قدرت ایستادگی را از دست داده، متلاشی شده است. این نامه مُهر تائید استالین یعنی بالاترین مرجع مطلع درباره این گمانهزنی عمومی بشمار میرود.
متن این نامه که جزو اسناد «فوقالعاده محرمانه» حزب کمونیست بود پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دسترس عموم قرار گرفت، اما ظاهراً کسی جز «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» اصل و فتوکپی اصل این نامه را ندارد. متن نسخهبرداری شده این نامه که اصلش به روسی است ابتدا در مجله دانشگاهی «انستیتوی تاریخ معاصر» آکادمی علوم فدراسیون روسیه درج گردید. در عین حال همین نسخه متن اصلی (نه فتوکپی اصل آن) در اختیار مرکز «مطالعات جنگ سرد» مؤسسه «وودرو ویلسون» واشنگتن قرار گرفت. همین متن از سوی ولادیسلاو م. زوبوک به انگلیسی ترجمه شد.(۹)
این متن آنگاه با کسب اجازه از همین مرکز از سوی عباس جوادی به فارسی ترجمه شد که در سال ۲۰۱۱ در تارنمای «چشمانداز» منتشر شد. مشخصات اصل روسی سند در آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه این است:
Archive of Foreign Policy of the Russian Federation
AVP RF) AVP RF, f. 06, op. 7, p. 34, d. 544, ll. 8-9)با این همه، مترجم این نامه به فارسی، عباس جوادی، برای کسب اطمینان کامل، بررسی کوتاهی در آرشیوهای فدراسیون روسیه انجام داد. ظاهراً به راستی کسی فتوکپی اصل نامه استالین به پیشهوری را ندارد. به گفته چندین منبع، اصل نامه هنوز در «آرشیو سیاست خارجی فدراسیون روسیه» در مسکو است اما ظاهراً اجازه فتوکپی برداشتن از آن را به هر کسی نمیدهند. یک دلیل وجود این نامه آن است که متن آن را برای اولین بار ناتالیا ایگورووا، دکتر علم تاریخ و عضو انستیتوی تاریخ عمومی آکادمی علوم روسیه خود در آرشیو دیده، عیناً رونویسی کرده و برای اولین بار متن کامل این نامه را در سال ۱۹۹۴ در مجله همین انستیتو
Novaya I Noveishaya Istoriya، Nr. ۳، May-June ۱۹۹۴
جزو مقالهای با تیتر «بحران ایران ۱۹۴۶-۱۹۴۵» به چاپ رسانیده است.و اما متن کامل نامه استالین به پیشهوری از تاریخ هشتم ماه مه ۱۹۴۶:
به رفیق پیشهوری
به نظر میرسد شما در بررسی وضع داخلی ایران و همچنین بُعد بینالمللی مسئله دچار اشتباه شدهاید.
اولاً: شما میخواهید تمام خواستهای انقلابی خلق آذربایجان فوراً برآورده شوند. و لیکن شرایط فعلی، تحقق این برنامه را غیرممکن میسازد. لنین خواستهای انقلابی را به صورت خواستهای عملی – تکرار میکنم: به صورت خواستهای عملی مطرح میکرد و این کار را زمانی انجام میداد که کشور در حال گذار از تجربه یک بحران انقلابی در اثر جنگی ناموفق با دشمنی خارجی باشد. این وضع در سال ١٩٠۵ هنگام جنگ ناموفق با ژاپن و در سال ١٩١٧ هنگام جنگ ناموفق با آلمان موجود بود. اینجا شما میخواهید از لنین پیروی کنید. این، چیزی بسیار خوب و قابل تحسین است.
اما وضع کنونی ایران کاملاً فرق میکند. در ایران هیچ وضع عمیقاً انقلابی موجود نیست. در ایران تعداد کارگران کم است و آنها سازماندهی خوبی ندارند. دهقانان ایران هنوز فعالیت جدی از خود نشان نمیدهند. ایران در حال جنگی بر علیه دشمن خارجی نیست که باعث تضعیف دایرههای انقلابی (حکومتی؟ – مترجم) از طریق یک شکست نظامی شود. نتیجتاً در ایران شرایطی که کارآمد بودن تاکتیکهای سالهای ١٩٠۵ و ١٩١٧ را تائید کند موجود نیست.
ثانیاً: مطمئناً اگر قوای شوروی در ایران باقی میماندند شما میتوانستید روی موفقیت در امر خواستهای انقلابی خلق آذربایجان حساب کنید. اما ما دیگر نمیتوانستیم نیروهای شوروی را در ایران نگهداریم و آن هم در وهله نخست بدین سبب که ادامه حضور آنها در ایران بنیاد سیاستهای آزادسازانه ما در اروپا و آسیا را مختل میکرد. بریتانیاییها و آمریکاییها به ما گفتند اگر نیروهای شوروی میتوانند در ایران بمانند در آن صورت چرا نیروهای بریتانیا در مصر، سوریه، اندونزی، یونان و به همین ترتیب نیروهای آمریکا در چین، ایسلند و دانمارک نتوانند بمانند. از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروها را از ایران و چین بیرون ببریم تا اینکه این بهانه را از دست بریتانیاییها و آمریکاییها بگیریم، جنبش آزادیبخش در مستعمرات را دامن بزنیم و بدین ترتیب سیاست آزادسازی خود را حقبجانبتر و موثرتر نمائیم.
ثالثاً: با این تفاسیر در رابطه با وضع ایران میتوان چنین نتیجهگیری کرد: در ایران بحران عمیق انقلابی وجود ندارد. در ایران اوضاع جنگی با دشمنان خارجی موجود نیست که در نتیجه یک شکست نظامی ارتجاع تضعیف شود و باعث بحران گردد. تا مدتی که قوای شوروی در ایران بودند شما فرصت دامن زدن به مبارزه در آذربایجان و سازماندهی یک نهضت گسترده دموکراتیک با خواستهای همهجانبه را دارا بودید. اما نیروهای ما میبایست ایران را ترک میکردند و چنین هم کردند. آنچه در ایران میبینیم چیست؟ ما در اینجا شاهد نزاعی بین حکومت قوام و دوایر طرفدار انگلیس ایران هستیم که نماینده ارتجاعیترین عناصر ایران هستند. قوام در گذشته هر قدر هم که ارتجاعی بوده باشد، باید امروزه برای حفظ خود و حکومتش بعضی اصلاحات دموکراتیک را انجام داده و حمایت نیروهای دموکراتیک ایران را جلب کند. تاکتیک ما در چنین شرایطی چه باید باشد؟ به نظر من ما باید از این نزاع استفاده کنیم تا اینکه از قوام امتیاز بگیریم، از او حمایت کنیم تا نیروهای طرفدار انگلیس را منزوی نماییم و زمینهای برای ادامه دموکراتیزه کردن ایران را مهیا کنیم. تمام توصیههای ما به شما مبتنی بر این تشخیص است. البته در پیش گرفتن تاکتیک دیگری هم ممکن بود: تف کردن به همه چیز، قطع رابطه با قوام و با این ترتیب تضمین پیروزی مرتجعین طرفدار انگلیس. اما این دیگر نه یک تاکتیک بلکه حماقت میبود. این در واقع خیانت به امر خلق آذربایجان و دمکراسی ایرانی میبود.
رابعاً: طوری که شنیدهام شما میگویید ما شما را ابتدا به عرش اعلی بردیم و سپس به قعر ادنی پرت کرده به شما بیاحترامی نمودیم. اگر این شنیدههایم درست باشد، برای ما جای تعجب است. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکی را بکار بردهایم که هر انقلابی با آن آشناست. در هر شرایطی که شبیه شرایط امروز ایران باشد، اگر کسی بخواهد حداقل معینی از طلبهایی را از حکومت به دست آورد، در آن صورت جنبش باید به راه خود ادامه دهد، از خواستهای حداقل فراتر رود و خطری (فشاری – مترجم) برای حکومت ایجاد کند تا اینکه دادن امتیاز از سوی حکومت تأمین گردد. اگر شما خیلی پیش نمیرفتید در شرایط کنونی ایران نمیتوانستید به اهدافی (امتیازاتی – مترجم) نائل شوید که حکومت قوام امروزه ناچار به تأمین آن است. قانون جنبش انقلابی همین است. بیحرمتی به شما اصلاً و ابداً مطرح نیست. بسیار عجیب است که شما تصور میکنید ما شما را آلوده به لکه ننگ و بیاحترامی کردهایم. بر عکس، اگر شما عاقلانه رفتار کنید و با حمایت معنوی ما خواهان قانونی شدن وضع واقعی و فعلی در آذربایجان شوید در آن صورت هم آذریها و هم ایران به شما به عنوان پیشاهنگ جنبش مترقی و دموکراتیک در خاورمیانه احترام خواهد گذاشت.
ی. استالینبرای بسیاری، آنچه که در این نامه بلافاصله به چشم میخورد و باعث حیرت تمسخرآمیز خواننده میشود ادبیات و تعابیر تبلیغاتی – حزبی استالینی مانند «دموکراتیک»، «اصلاحات»، «ارتجاع»، «نیروهای پیشرو»، «آزادسازی ملل و کشورها از طرف شوروی» و یا «جنبشهای آزادیبخش ملل» است که در این نامه از سوی استالین بکار میرود. این تعابیر مسخ شده حتی تا بعد از مرگ استالین عموماً بر ادبیات کمونیستی جهان حاکم بود. اما صرفنظر از این ادبیات غیر جدی، نامه بالا نکات مهم زیر را برای اولین بار از زبان خود استالین رسماً تائید میکند:
یکم: استالین در عین حال که میگوید باقی ماندن نیروهای شوروی میتوانست بقای حکومت فرقه را تأمین کند، اضافه میکند که نیروهای شوروی از ایران بیرون رفتند زیرا غرب تهدید کرده بود که در غیر آن صورت آنها هم میتوانند در کشورهایی نظیر مصر و اندونزی بمانند. عنصر فشار غرب بر استالین برای بیرون بردن نیروهایش از ایران بارها تحلیل و مطرح شده اما تا جایی که اطلاع داریم از سوی مقامات بلندپایه شوروی هرگز تائید نشده بود.
دوم: استالین مکرراً تاکید میکند که حکومت قوام را باید بههرحال در مقابل «دایرههای طرفدار انگلیس» در ایران حمایت کرد تا امتیازات و «اصلاحاتی» که قرار است قوام انجام دهد واقعاً عملی شود.
سوم: استالین تائید میکند که پیشهوری از رفتار رهبری حزب کمونیست شوروی ناراضی و شاکی بوده و به نظرش روسها او را ابتدا «به عرش اعلی برده بعد به قعر ادنی پرتاب کردهاند». اما ضمن بیجا شمردن این نگرانی پیشهوری، استالین میگوید برعکس، کوششهای پیشهوری و فرقه از این جهت نتیجه داده که در سایه این فعالیتهای فرقه و پیشهوری، الان میتوان از حکومت قوام خواست اهداف و امتیازاتی را که قول داده است عملی کند. مدتها ناظرین و تاریخنویسان گوناگون گفته بودند که یک انگیزه مهم روسها در رها کردن پیشهوری و حکومت فرقه، وعده امتیاز استخراج نفت در شمال ایران از سوی قوامالسلطنه بود اما این نکته هم پیوسته از طرف روسها تکذیب میشد اگرچه روسها بلافاصله بعد از اشغال شمال ایران و چند سال قبل از حکومت پیشهوری سیصد کارشناس نفتی خود را بدون اطلاع حکومت ایران به شمال ایران فرستاده بودند. در عین حال این نامه استالین و همچنین نامه قبلی خود پیشهوری رسماً تائید میکند که مسکو به حکومت فرقه به عنوان وسیلهای برای گرفتن امتیازات و رسیدن به اهداف خود مینگریسته است.
لازم به توضیح است که سید جعفر پیشهوری تنها حدود یک ماه بعد از این نامه استالین (یازدهم ژوئن ۱۹۴۷) در یک تصادف اتوموبیل در آذربایجان شوروی به قتل رسید. اگرچه هیچ دلیل کافی و مشخصی درباره سوءقصد بودن این حادثه در دست نیست اما بعضیها بر آنند که دستگاه اطلاعاتی شوروی از تصادفهای رانندگی بخصوص در این راه برای قتل مخالفین خود استفاده میکرده است.
زیرنویسها:
۱. Scheid Raine, Fernande: Stalin and the Creation of Azerbaijani Democratic Party in Iran, 1945, in: Iran, 1945, Cold War History, Vol. 2, No. 1, (October 2001), 1-38
۲. مددی، سیروس: نامه رهبران جنبش ملی – دموکراتیک آذربایجان به رهبران اتحاد شوروی (یک سند نویافته)، تارنمای اخبار روز
۳. حسنلی، جمیل: فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، نشر نی، تهران ۱۳۸۳
۴. شاید راینه، فرناند: استالین و تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان، بیتاریخ، این لینک، ص۳۴
۵. شاید راینه، همانجا، ص۳۶
۶. مجتهدی، عبدالله: بحران آذربایجان (سالهای ۱۳۲۵-۱۳۲۴ ش)، خاطرات مرحوم آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی، تهران ۱۳۸۱، ص ۴۳۳
۷. اتابکی، تورج: آذربایجان در ایران معاصر، تهران ۱۳۷۶، ص ۱۸۴
۸. اتابکی، همانجا، ص ۱۸۲
۹. برای مطالعه اصل روسی مضمون این سند و ترجمه انگلیسی آن این لینک را کلیک کنید.
منبع: سایت چشمانداز