«ماجرا از عکس دختری ١٠ساله شروع شد که «زبیر» جلو رویم گرفت و گفت: باردار است»! این را بهروز نورانیپور، کارگردان مستند کارگردان «A١٥٧» گفت. فیلمی که مراسم رونمایی آن بهتازگی در سالن سوره حوزه هنری تهران برگزار شد. چند روزی هم هست که هنرمندان درباره آن میگویند و مینویسند. وقتی از نورانیپور درباره روند ساخت این فیلم پرسیدم از عکسی که گفتم، گفت.
نورانیپور گفت: «A١٥٧ در مرز مشترک عراق و ترکیه فیلمبرداری شد؛ در اردوگاهی که ١٧هزار پناهجو در آن بودند. ٩ماه فیلمبرداری آن طول کشید و ٣ماه هم مراحل پس از تولید. اما درباره آغاز این کار بگویم که ما از اول تصمیم بر چنین کاری نداشتیم. من درمرحله پیشتولید فیلم سینماییام بودم و در سفری که به عراق داشتیم، با عکاسی آشنا شدم به اسم زبیر. ما از این آدم همکاری خواستیم و این شد سرآغاز ساختهشدن A١٥٧. درباره زبیر بگویم که عکاس آتلیه بود؛ کسی که در شهرش عکسهای سه در چهار و پرسنلی و… میگرفت اما در این مدت آوارگی به یک عکاس جنگی تبدیل شده بود. این آشنایی سبب شد یکی از روزها عکسی را در موبایلش نشانم دهد، از دختری به اسم «هیلین».
عکس سادهای بود از یک دختر که چیز مهم یا چشمگیری نداشت. اما وقتی شب به اردوگاه برگشتیم، جملهای گفت که من تا مدتی بهتزده بودم. گفت این دختر ١٠ساله باردار است؛ دختری که در عکس، کنار برادر کوچکترش نشسته بود.»
این سرآغاز ساخت A١٥٧ است. لحظهای که نورانیپور تصمیم میگیرد، فیلم بلندش را نیمهکاره رها کند و مستندی بسازد به اسم A١٥٧. امین زندگانی درباره این فیلم در اینستاگرامش نوشته: «امروز این فیلم رو دیدم، سرنوشت سه دختربچه یازده، سیزده و پانزده ساله کُردزبان سوری؛ سولاف، هیلن و روکن. نمونه هزاران دختری که سیاهپوشان داعش برایشان آیندهای تلخ رقم زدند، آنها نه فقط به خاکشان و جسمشان که به آینده و آرزوهایشان تجاوز کردند و حالا آنها و تنهایی و فرزندی در راه… جنگ تمام میشود، ولی چیزی که پایان نمیپذیرد، فجایع و یادآوری لحظات تلخ جنایاتی اینچنین است. سه دختری که شیرینترین لحظه زنانه وجودشان، مادرشدن را، به تلخترین شکل ممکن تجربه کردند و حالا آینده و بچههایی از پدری نفرتانگیز، واقعا تکلیفشان چیست…»
نورانیپور در ادامه گفت: «١٤روز بعد نخستین ملاقات من با هیلین اتفاق افتاد. وقتی هیلین را دیدم با دختری مواجه شدم که چندین اتفاق دردناک را در این سن اندک تجربه کرده بود. دختری که پدرش را از دست داده بود، برادرش را از دست داده، مادرش ناپدید شده و بعدها فهمیدیم مُرده و…. این را اضافه کنید به ماجرای بارداری این دختر و تجربهای که در زندان از سر گذرانده بود. همه اینها باعث شد ما از هیلین به خواهرش و همسایهاش سولاف برسیم تا جایی که A١٥٧ خلق شود.»
نمایش فیلم نورانیپور همزمان شده است با انتشار ترجمه کتابِ «ده روز با داعش» نوشته يورگن تودنهوفر. اینجا هم با روایتی تکاندهنده مواجهایم. روزنامهنگاری آلمانی از «داعش» اماننامه میگیرد تا در سفری دهروزه بین آنها برود، گفتوگو کند و در زندهترین مشاهدات عینی، از این قوم غریب بنویسد. این کتاب تازه اوایل سال جاری منتشر شد و به سرعت در فهرست آثار پرفروش اشپیگل و کتابفروشیهای دیگر آلمان قرار گرفت. کمکم به زبانهای دیگر دنیا هم ترجمه شد و دست به دست چرخید. حالا هم رسیده به ایران و به تازگی ترجمه و در بازار عرضه شده است.
درواقع «داعش» در این سالها دستمایه خلق آثار فراوانی شده تا جایی که درکشور خودمان امسال نزدیک به ٣٤ فیلم مستند با این موضوع راهی جشنواره «سینما حقیقت» شد. توجه مستندسازان ایرانی به این موضوع جایی اهمیت پیدا میکند که در برخی از این مستندها، فیلمساز نهتنها دست به کار خلق اثری درباره مرگ و کشتار است، بلکه عملا خود نیز با مرگ دستوپنجه نرم میکند. ازجمله برخی از این فیلمها میتوان به «حرکت نجبا، خاچیکهای شکسته، عصر جمعه» ساخته وحید فراهانی، «خانههای بیپلاک» ساخته بیژن زمانپیرا، «حریم خصوصی» اثر حیدر زیبایی» و «سراج، کرار، معلم» ساخته محسن اردستانی رستمی اشاره کرد.
از نورانیپور درباره اسم مستندش پرسیدم؛ چرا A١٥٧؟ گفت: «از بین ٤٣٠٠ چادری که پناهجویان آن اردوگاه در آن بودند، شماره چادر این خانواده A١٥٧ بود.» چادری که بالاخره مصاحبهشوندگان رضایت دادند، فیلمبردار و کارگردان دوربین را داخل آن بروند. از نورانیپور پرسیدم چطور هیلین رضایت داد جلوی دوربین بنشیند و از تلخترین تجربهاش یعنی تجاوز داعشیها بگوید. کارگردان A١٥٧ به من گفت: «ما چهار سفر برای این فیلمبرداری انجام دادیم که هیچکدام به نتیجه نرسید چون اینها مایل نبودند جلوی دوربین بیایند. در سفر آخر دیگر تصمیممان براین شد که این فیلم را نسازیم؛ کاری عمومیتر بسازیم و درخلال آن به این موضوع هم اشاره کنیم؛ مثلا مصاحبهای را با زبیر انجام بدهیم و به فجایع این اتفاقات به شکل کلیتر بپردازیم. اما زبیر این وسط به جهت وعدهای که برای یافتن والدینشان داده بود، باعث شد که اینها انگیزه پیدا کنند جلوی دوربین بیایند. کار روانشناسی سختی هم در این مدت انجام دادیم تا بتوانیم از اینها فیلمبرداری کنیم. برایشان توضیح دادیم که مصاحبه آنها میتواند جامعه جهانی را متوجه فروپاشی انسانیت در سال ٢٠١٥ کند که درنهایت پذیرفتند جلوی دوربین ما بیایند.»
درپایان این گزارش، من گذشته از تمام این صحبتها هنوز به زبیر فکر میکنم. نورانیپور به من گفت: «کمکم در این سفرها متوجه شدم شخصیت زبیر تغییر کرده است». گفت زبیر تبدیل شد به آدمی دیگر. او حالا بین اجساد و مفقودین و جنگزدگان میشود و برای بازماندگان خبر میآورد که زندهاند یا مرده. او حالا فکر پول است. در غوغای کشتار و قتل و تجاوز، زبیر کسبوکار راه انداخته است….
آسیبهای جنگ دامن زنان و کودکان را میگیرد
امیرحسین علمالهدی دبیر شورای سیاستگذاری سینمای «هنر و تجربه»
بعضی از فیلمها بعد از اینکه تیتراژ پایانی را میبینید، تازه برای شما شروع میشود. فیلم A١٥٧ از آن جنس فیلمهایی است که تازه بعد از پایان تیتراژ، گلوی مخاطب را فشار میدهد و از اینهمه شناعت و گرفتاری بشریت در قرن بیست و یکم، مخاطب را دچار پارادوکسی بزرگ میکند؛ اینکه چرا به نام اسلام چنین اتفاقاتی درحال وقوع است. اما درباره فیلم گذشته از کارگردانی هوشمندانه آن، موضوعی انتخاب شده که کاملا نشان میدهد کسانی که در جنگ آسیبپذیر هستند، کودکان و زناناند.
همانطور که دوستان هم اشاره کردهاند، جنگ را مردان شروع میکنند اما آسیبهای آن دامن زنان و کودکان را میگیرد. بههرحال A١٥٧، یک سند تاریخی است که نشان میدهد در قرن بیست و یکم و سال ٢٠١٥ میتواند اتفاقاتی بیفتد که باعث شرمساری بشریت و باعث شرمساری جنگافروزان باشد؛ اینکه چطور میشود در این زمانه به خاطر سیاستهای پیدا و پنهان گروههای سیاسی و منافع عدهای، زنان و کودکان دچار آسیبهایی اینچنین شوند.
مخاطب بعد از دیدن فیلم شاید روزها و ماهها و حتی سالها به سرنوشت محتوم این دختران فکر کند. اینها تصاویری بودند که سالها در ذهن شما حک میشود و به نظرم فیلمی که بتواند تصاویرش را در ذهن شما حک کند، فیلم ارزشمندی است. من از کارگردان فیلم و دستاندرکاران آن تشکر میکنم که به چنین موضوع حساس و انسانی و البته تلخ پرداختند و آن را به تصویر کشیدند. امیدوارم این فیلم بتواند بهعنوان یکی از سندهای زنده جنایات «داعش» در عرصه بینالمللی حضور جدی داشته باشد.
وام گرفته از روزنامه شهروند