در سیزدهم مهر سال جاری، قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟!

0
317

از چند هفته پیش تا کنون، تعدادی از ایرانیاران میهن پرست، فراخوان بسیار مهمی را، که از سوی فرهنگیان زحمتکش اعلام گردیده است؛ را جهت آگاهی سایر هم همیهنان خویش، به نظر و به گوش ایشان رسانده و می رسانند. همانگونه که می دانیم، طراحی و اجرای هر کاری، باید که دارای چند ویژگی خاص خودش باشد. درست مانند نویسنده ای که اقدام به نوشتن یک مقاله می کند؛ بایستی که طراحان برنامه های اجتماعی هم، که ثمره کارشان قشر وسیعی از مردم یک جامعه را در بر بگیرد؛ برای هرچه بهتر پیاده نمودن آن برنامه، ابتدا اسکلت و چارچوب کار خودشان را مهیا کنند. چارچوبی که در آن، هر سه قسمت مقدمه و متن و نتیجه کار، همانند اسکلت نوشتاری که نویسنده یک مقاله، برای هرچه بهتر ارائه نمودن پیام خویش به دیگران در نظر گرفته بشود. تا کارآئی کاملی را داشته باشد؛ و به هدفی که توسط طراحان آن، از قبل پیش بینی گشته است برسد!

ایرانیان درون مرزهای کشورمان، مخصوصا ساکنان استان های بزرگ، به ویژه مردمی که شهروندان پایتخت می باشند؛ به دلیل تجربه بسیار ناخوشآیندی، که از آخرین تجمع میلیونی خودشان در سال 1388 خورشیدی دارند. همه امیدشان برای رهائی خود و میهن شان، از یوغ حاکمیت جنایتکاران اسلامی را، به هرچه بهتر برگزار شدن تظاهرات فرهنگیان، در تاریخ 13 مهر 1394 خورشیدی گره زده اند. به همین خاطر در این رابطه، پرسش هائی را مطرح می کنند؛ که تا با سلاح اعتماد و یقین، به این کارزار بسی پر اهمیت بروند؛ و با دریافت نمودن نتیجه ای که برخاسته از پیروز شدن بر اهریمنان اسلامی باشد؛ به کاشانه های خودشان باز گردند!

جهت روشن نمودن ذهن و فکر یکایک این عزیزان، خاطرنشان می کنم که ابتدا تفاوت ماه زمینی و ماه آسمانی را به خوبی دریابند و درک نمایند؛ سپس به نتیجه گیری از آنچه که در این نوشتار می خوانند بپردازند. تردید ندارم که ماه زمینی رویداد برخاسته از توطئه 88 ، که کاملا پوچ و توخالی و بدون محتوا، و عاری از هر بار مثبتی، که برای ملت ایران مفید باشد بود. با آنکه تعداد زیادی از جوانان میهن مان، جام گرانبهای عمر و هستی شان، در جریان آن واقعه شوم شکست و کشته شدند. ولی آنچه که مسلم است، آن تظاهرات سبز محور، که هیچ معنائی از میهن پرستی را در بر نداشت. نبایستی که به انجام می رسید!

زیرا که آن قضیه، یک تبانی رندانه میان دو چهره معروف از انقلاب منفور اسلامی، و بقیه مسؤلان تراز اول رژیم خونخوار آخوندی بود. که میان خودشان قرار گذاشته بودند؛ جهت دوام بخشیدن به حاکمیت ضدبشری جمهوری پلید اسلامی، چنین ترفند خائنانه ای را به کار ببندند؛ و باز هم از ساده انگاری های مردم ایران، به نفع خود و رژیم ننگین شان، به سود جوئی های سیاسی بپردازند!

چگونه باید ایرانیان می پذیرفتند؛ که دو مزدور اسلام پناه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، که قصدشان بازگرداندن شرایط ایران به دوره امام راحل شان بود؛ با دروغی سبزرنگ، زندگی ملتی را به تباهی بکشند، و روزگارشان را در ظلمت جهل و بی خبری مدفون نمایند؟ سران جمهوری بی هویت اسلامی، از ارباب ینگه دنیائی خودشان یاد گرفته اند؛ که هر چند وقت یک بار، یک موضوعی را مانند علم عزادارن روزهای ماه محرم، بر روی شانه های یکی از گنده لات های هر محله ای بالا ببرند. تا افراد ناآگاه زیادی، زیر آن جمع شوند و سینه بزنند!

همین ملاهای تازی تبار نیز، مسأله تقلب در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را هم، همچون یک علم عزاداران محرم، بر روی شانه های کلاهبردارانی مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی قرار دادند. تا از این رهگذر، هزاران ایرانی ساده انگار را به اطراف این علم های جاندار بکشانند؛ و آنان را با این حیله ها تا مدت های نامعلوم، با یک سمبول سبزرنگ، به سینه زنی های سبزفام مشغول بدارند. تا که زندگانی شان را، به بیهودگی های وحشت آسا مبدل نمایند!

اما حرکتی که قرار است، ماه آسمانی باشد؛ و در روز سیزدهم مهرماه، خیابانهای ایران به ویژه در مراکز استان ها و شهرهای بزرگ را، به زیور حضور مردم میهن پرست ایران مزین نماید. دارای خصوصیت مهمی است؛ که توجه به آن، همه دست اندازهای بر سر راه این تظاهرات ملی میهنی را، از جلوی پای شان برخواهد داشت. تا بتوانند گام های خودشان را، با استواری و اطمینان کامل، به سوی هدف پیروزی با عزت بردارند؛ و تا سرنگونی کاخ استبداد حکومت تنفر برانگیز ملاهای فاسد و دزد و آدمکش پیش بروند!

این بار دیگر ” این تو بمیری، از آن تو بمیری های گذشته نیست ” ؛ چون پایه های ساختمان این اقدام بزرگ، بر روی شالوده ای از معرفت های فرهنگیان زحمتکش میهن مان ثبات یافته، و مقدمه و متن و نتیجه آن، که آکنده از شعور و دانائی آموزگاران و دبیران و کادر ستادی همه واحدهای آموزشی کشورمان است. چون کسانی به این مهم دست می زنند؛ که به آشکارا می دانند، حکومت ننگین موجود در میهن شان، و دولت مزدور و بی کفایت آن، چگونه حقوق معنوی و مادی فرهنگیان و زحمتکشان را، زیر پاهای اهریمنی خودشان، پایمال ستمگری های ظالمانه و اسلام محور نموده اند. و به شیوه جلادان و با خصلت جنایت پیشگان، چه بی عدالتی هائی را، نسبت به آنان اعمال کرده اند؟!

از اینرو، بر ملت شریف ایران، از کوچک و بزرگ و پیر و جوان فرض است؛ که در این رستاخیز ملی – میهنی، فرهنگیان و زحمتکشان کشورمان را تنها مگذارند. بلکه در آن روز تاریخی و سرنوشت ساز، هیچ کاری را برتر از شرکت نمودن در این برنامه کشوری ندانند. اکنون ایرانبانو چشم امیدوارش را، به سوی تک تک فرزندان برومند خویش دوخته است؛ تا که با یاری همدیگر، و با همت ایرانیاران راستین، از اسارت نزد ملاهای بی اعتبار و شیطان پرست رهائی بیابد. تا دوباره مهد دلیران و شیران شرزه آریائی تبار و اهورائی نسب گردد!

محترم مومنی

مقاله قبلیبرخورد پلیس با سازندگان کلیپ های ماهواره ای
مقاله بعدیاعدام جمعی ۵ زندانی در زندان مرکزی کرج
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.