ظاهرا، فرصت حیوان شدن بیشتر از آدم ماندن است!

0
191

با آنکه همه جانوران هستی در گیتی، اعم از آدم و حیوان، تفاوت های ظاهری و درونی زیادی با همدیگر دارند؛ اما متأسفانه در میان برخی از ایشان، وجه اشتراک غیر قابل تحملی حضور دارد؛ که موجبات تأثر آدمی را فراهم می آورد. درندگانی که با خصلت توحش ذاتی خویش به دنیا می آیند؛ معمولا در میان حیوانات می باشند. ولی در بین آدمها نیز، هستند کسانی که در درنده خوئی و شقاوت پیشگی، نه تنها چیزی از آن حیوانات کم ندارند؛ بلکه گاهی اوقات کارهائی از ایشان سر می زنند؛ که با قساوت ذاتی درندگان قابل مقایسه نیستند!

در روز پنج شنبه سی ام ژوئیه 2015، از سوی یک گروه افراطی اسرائیلی، چند بمب آتش زا به سوی خانه یک فلسطینی که در یکی از روستاهای نزدیک شهر ” نابلس” در کرانه غربی رود اردن پرتاب شدند؛ و موجب مرگ کودک 18 ماهه ای به نام ” سعید دوابشه ” گردیدند. رادیو اسرائیل این خبر را با ابراز تأسف اعلام نمود؛ اما تروریست هائی که چنین فاجعه دردناکی را پدید آورده اند؛ هنوز به دست عدالت و قانون سپرده نشده اند!

همه روزه در بعضی از نقاط جهان، مخصوصا در مناطقی که چنین اختلافات دینی و فرقه ای میان ساکنان آنها وجود دارد؛ عده ای از مردم به دست تروریست های وحشی به قتل می رسند. اما فاجعه اخیر که منجر به کشته شدن یک کودک 18 ماهه فلسطینی شده، بیش از بقیه اندوهناک و رقت بار به نظر می رسد. پدر و مادر و برادر چهار ساله این کودک هم، در این عملیات ضد بشری به شدت مجروح گشته اند؛ ولی قتل کودکی که شاید هنوز به خوبی هم راه نیفتاده بود، و نمی توانست خودش را از میان آن آتش مرگبار برهاند؛ بسیار دردناک و طاقت فرساست!

این موضوع چنین می باشد، که تنوری را به شدت داغ نمائید، و همچنان که شعله های سرکش درون تنور به این سو و آن سو متمایل می شوند؛ با دو دستان خودتان، کودکی بی گناه و بی دفاع را به میان شراره های آن شعله های سوزان بیندازید؛ و سپس سوراخ های بینی تان را با دست خویش بگیرید؛ که بوی سوخته شدن چربی های بدن او را به مشام تان نرسانید!

چه کسی خواهد گفت که این آدمهای درنده تر از یک ببر و پلنگ و شیر و …. را باید درون جرگه ی انسان قرار داد؟ چه حکومت و دولتی باید چنان شقی و بی بهره از وجدان انسانی باشد؛ که اجازه بدهد این درندگان وحشی، پس از به قتل رساندن موجود ناتوانی مانند این کودک بی پناه، همچنان در میان مردمان دیگر زندگی بکنند؛ و از عواقب کار ناشایستی که انجام داده اند؛ هیچ هراسی هم به دل خویش راه ندهند؟!

این تروریست های وحشی، با به آتش کشیدن آن خانه، و به قتل رساندن او، آن طفل بی گناه، که نمی توانسته از مهلکه قتلگاه خودش بگریزد؛ بلکه توانائی فریاد کشیدن و کمک طلبیدن را هم نداشته است. ثابت نمودند که فرصت حیوان شدن بیشتر از آدم ماندن است. زیرا آن طفل سوخته، اصلا نمی توانسته درک بکند، که این چه اتفاقی است که در آن خانه روستائی افتاده؟ یا چرا دارند او را می کشند؟!

از حدود هفتاد سال پیش، که جنگ دوم جهانی به پایان رسید؛ و یهودیان آواره ای که از بیم سوزانده شدن در جریان یکی از فجیع ترین عملیات هیتلری در ” هالوکاست” به سایر نقاط دنیا مهاجرت کرده بودند؛ پس از ورود به اراضی فلسطین، و مدتی سکونت در آنجا، با پرداختن مبالغی بیش از قیمت اصلی زمین ها و خانه های فلسطینیان، دست به خریدن زمین ها و خانه های ایشان زدند؛ و مالکان بی رقیب آن اراضی گشتند. پس از آنکه اعراب فلسطینی، که با دریافت نمودن مبالغی فریبنده از یهودی ها، مالکیت خودشان را به دیگران واگذار نمودند. زمانی که دانستند در این رابطه چه کلاه گشادی بر سرشان گذاشته شده است؛ آتش مخاصمه را میان خودشان با ساکنان جدید آن خطه برافروختند؛ و شروع کردند به مقابله با ایشان که آنها را از زادبوم خودشان بیرون برانند!

اما چون یهودیان گرد آمده در آن سرزمین، جهت خریداری کردن آن زمین ها پول پرداخته بودند؛ و به هر حال مالکان جدید آن به حساب می آمدند؛ علی الاصول حق سکونت در آنجا را داشتند. ویژه آنکه، در بحبوحه ی اختلافات خودشان با ساکنان قبلی آن منطقه، اعلام تشکیل دادن کشور اسرائیل را نمودند؛ و آن را در سازمان ملل متحد نیز به تصویب اعضای آن موقع این سازمان رساندند. اما پس از درگیری های بیشتر میان اسرائیلیان و فلسطینی ها، مانند همیشه، باز هم نیرنگ بازان غربی، به عوض آنکه بکوشند تا این مشکل غامض را حل کنند. برعکس شروع به فتانی بیشتر میان این دو گروه نیز نمودند. از یک سو انگلیسی ها، که طبق معمول می خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند. با فریب دادن تعداد زیادی از آن یهودیان مهاجر، میان ساکنان یهودی آن دیار دوگانگی ایجاد کردند. سپس این گروه جدید را، در زیر درختی به نام ” صهیون ” جمع کردند؛ تا شعبه جدیدی میان آن مهاجران به وجود آورند!

از سوئی دیگر، سازندگان سلاح های کشنده نیز، برای دوام اختلاف میان فلسطینی ها و یهودی ها، و تجارت سلاح های تولیدی خودشان، ” یکی به درب می زدند و یکی هم به تخته ” = (ضرب المثل پارسی است، که کسانی با دوز و کلک، میان دو فرد یا گروه مخالف با همدیگر، گاهی به این و زمانی هم به آن دیگری حق بدهند؛ که تا با این روش امورات خودشان را بگذرانند.) تولید کنندگان سلاح های مرگبار جنگی، از این سوژه ناب، استفاده های ناب تری را برای خودشان رقم زدند. و دو عامل بالا به اضافه مسلمان ها و یهودی های افراطی دنیا، با تقویت نمودن دو گروه متخاصم فلسطینی و اسرائیلی، نگذاشتند که میانجی گری های سیاستمداران کارکشته، بتوانند راه حل مفیدی برای از بین بردن این اختلاف بی جهت پدید آمده را تدبیر کنند و به کار ببندند!

از همه بدتر، نقش بی نقشی سازمان ملل متحد در این زمینه است. که متأسفانه تاکنون تنها کاری که در این باره به انجام رسانده، این بوده که هرگاه رویداد شرم آوری مانند زنده زنده سوزانده شدن ” سعید دوابشه 18 ماهه ” به وقوع پیوسته باشد؛ جناب دبیرکل این سازمان، و یا سخنگوی ایشان، قبول زحمت فرموده اند و آن را محکوم نموده اند!

محترم مومنی

مقاله قبلیکشف نزدیک‌ترین سیاره‌سنگی به زمین
مقاله بعدیانقلاب مشروطیت ایران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.