” منطقه سبز” ، یا بی خطر؟!

0
200

یا به کدام جهت، یا قسمت از این دنیای بزرگ، نام زیبای ” منطقه سبز ” داده شده است؟ و آیا این مکان زیبا و قابل ستایش، می تواند به ملت ما نیز ارتباطی داشته باشد؟ آری ارتباط دارد، چون این لقب ویژه را، مادر پیر استعمار، بریتانیای کبیر، پس از مدتی قهر و غضب و دشمنی ظاهری با حکومت اسلامی، به سرزمین همیشه جاوید ایران ما داده است؛ تا دوباره روابط دوستانه پیشین خود با رژیم مهاجم جمهوری فقاهتی ملاها را، که در نوامبر سال 2011 میلادی برابر با آبان 1390 خورشیدی، به خاطر یورش وحشیانه ایادی این رژیم بی منطق، به ساختمان دفتر نمایندگی کشور انگلستان در ایران خدشه دار شده بود؛ را دوباره زنده کند؛ و باز هم با ایشان به مراوده های همه جانبه بپردازند!

کمتر از دو هفته، از توافق نهائی شش قدرت بزرگ جهان با حکومت اشغالگر اسلامی در ایران، بر سر فعالیت های هسته ای رژیم آخوندی می گذرد. با آنکه هنوز تکلیف این توافق، به طور کامل مشخص نگشته است؛ و هنوز کنگره آمریکا و مجلس جمهوری آخوندی، تصمیم قطعی خودشان در این باره را اعلام ننموده اند؛ لندن توصیه های پیشین خود، مبنی بر خودداری شهروندان انگلیسی از سفر ایشان به ایران را اصلاح کرد!

به گزارش خبرگزاری فرانسه، وزارت امور خارجه بریتانیا، در روز شنبه 25 ژوئیه 2015 در اطلاعیه ای، با اشاره به کاهش ” رویکرد تخاصمی ” تهران، در پی رسیدن به توافق جامع اتمی ایشان با 1+5، تقریبا سراسر ایران را ” منطقه سبز ” یا بی خطر اعلام کرد. اما با این حال، در مورد سفر شهروندان بریتانیائی به مرزهای ایران با افغانستان، پاکستان و عراق، که این مرزها را ” خط قرمز” خویش یا خطوط ” پر خطر ” نامیده است؛ به ایشان هشدار داده و از آنها خواسته، که از سفرهای غیر ضروری به این مناطق خودداری کنند!

در همین رابطه خبرگزاری فرانسه به نقل از فیلیپ هاموند وزیر خارجه بریتانیا نوشته است: ” سیاست ما این است، که به توصیه های خود در باره خودداری از سفر به مناطقی که تشخیص می دهیم ریسک رفتن به آنها به طور نامعقولی بالاست را ادامه می دهیم. ” وی همچنین افزوده است، به اعتقاد ما غیر از مناطقی که با افغانستان، پاکستان و عراق دارای مرز مشترک هستند؛ این ریسک در سایر نقاط ایران پائین آمده است. دلیل آن هم به خاطر رویکرد تخاصمی تهران در دولت حسن روحانی است. لازم به بیان است، که دو روز بعد از اعلام شدن توافق جامع میان رژیم آخوندی با شش قدرت بزرگ دنیا، سخنگوی نخست وزیری انگلیس اعلام کرده بود؛ که دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا، در تماسی تلفنی با رئیس جمهور ایران، توافق جامع در وین را، آغازی نو برای مناسبات میان دو کشور توصیف نمود؛ و از تعهد بریتانیا برای بازگشائی سفارت انگلیس در ایران سخن گفت. شاید به همین دلیل هم بوده، که روحانی هم در یکی از سخنرانی های اخیر خود، توافق جامع را آغازی برای یک آزمون، جهت برداشتن دیوارهای بی اعتمادی، و تعامل با جهان نامیده است!

آیا این مطالب شما را به یاد فریبکاری های گذشته انگلیسی ها نمی اندازد؟ آیا از این که توسط این افعی سالخورده، به کشور ما لقب ” منطقه سبز ” داده شده است بیمناک نیستید؟ آیا منطقه ای بی خطر نامیده شدن ایران، آنهم از زبان آنانی که هیچگاه با ما سر دوستی نداشته اند؛ و همواره بدترین خنجرهای سیاسی به دست آنان از پشت به ما خورده و نیمه جان مان کرده اند نمی هراسید؟!

به آنانی که از شنیدن این خبر ناامید کننده، پوزخند تمخسر آمیزشان را به دیگران نشان خواهند داد یادآوری می کنم؛ آیا مار خوش خط و خالی مانند حسن روحانی، هر دو دکترای تحصیلی خودش را از دانشگاه های انگلستان نگرفته است؟ آیا وی در دوران اقامت خویش در بریتانیا، با بدنام ترین سیاستمداران این کشور دوستی و مراوده نداشته است؟ آیا دولتمردان انگلیسی، دیگر در فکر تز ابتکاری خودشان ” تفرقه بینداز و حکومت کن ” نیستند و آن را به وادی فراموشی سپرده اند؟ آیا همه اینها، نقشه های خطرآفرینی نخواهند بود؛ که برای بیشتر فریب دادن مردم ایران طراحی شده اند؟!

چنانچه پاسخ تان منفی است؛ فقط به اندازه یک زاویه نود درجه ای نه بیشتر، سرتان را به عقب برگردانید؛ و همین مصیبت سی و هفت ساله ای، که شما را به این درد بی درمان مبتلا نموده را دوباره نگری بفرمائید. تا به یاد بیاورید، چنانچه پیر استعمار و مادر بزرگ ینگه دنیا نمی خواست؛ هیچیک از کارتل های بزرگ نفتی، حزب دموکرات آمریکا و رئیس جمهور وقت ایالات متحده جیمی کارتر را وا نمی داشتند؛ که برای سرنگونی حکومت پادشاهی پهلوی اقدام نمایند!

حکومت ” اگلوساکسونی ” بریتانیا، که هنوز داغ ملی شدن صنعت نفت ایران بر دلش مانده، و هنوز همه وجودش از آن زخم کهنه ریش است؛ هر گاه که به یاد می آورد، که شاهنشاه ایران تصمیم داشت، و در یکی از سخنرانی هایش نیز گفته بود؛ که دیگر به این چشم آبی ها نفت ارزان نخواهد فروخت؛ چنان دچار بی تابی و ضعف سیاسی می گردد؛ که به خاطر رخ ندادن اتفاق مشابهی با ” ملی شدن صنعت نفت ایران ” حاضر است که به هر کار سیاستمدارانه دیگری دست بزند؛ تا بیش از این اسباب سرشکستگی شان فراهم نیاید!

محترم مومنی

*تصویر وام گرفته از سایت خودنویس

مقاله قبلیسفر آزاد به ایران برای اتباع 7 کشور
مقاله بعدیرمزگشایی از نخستین سکونتگاه بشر در حوزه تمدن شرق ایران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.