دروغ شاخدار جمهوری فریبکار آخوندی!

0
211

در میان ضرب المثل های رایج در میهن ما، می گویند: ” منع نکن که به سرت می آید. ” کسانی این را قبول دارند که خودشان چنین موردی را تجربه کرده و به سرشان آمده باشد. به طور مثال خود ما ایرانیان، که همواره از دعای معروف داریوش بزرگ که می گفت: ” خدایا سرزمین ما را از دروغ و دشمن و قحطی = (خشکسالی) مصون بدار ” یاد می نمودیم؛ در دام تسلط رژیمی من در آوردی و بی اصل و نسب، چنان گرفتار شدیم که هر سه مورد از آن دعای معروف را می شنویم و می بینیم و لمس می کنیم که بر سرمان آمده است!

بیشتر اهالی این جهان هستی، با گذشت زمان بر فهم و ادراک شان افزوده می شود؛ اما ملاهای جنایتکار حکومت زالو صفت اسلامی، تعداد و کیفیت دروغهای خودشان را ارتقاء می دهند. چون دست شان جلوی ملت ایران رو شده و می دانند که همه مردم میهن ما به دروغهائی که اینها می گویند پی برده و آن را باور نمی کنند؛ شروع کرده اند به ساختن دروغهای بزرگتر، تا با این حیله ایده ها و آرمان های پلید خویش را، به ملت ایران بباورانند و به ایشان تحمیل بکنند. چون شنیده اند که دروغ هر چه بزرگتر، باور کردنش بیشتر، به همین دلیل از ساختن و گفتن دروغهای کوچک دست برداشته اند و به سراغ دروغهای بزرگتر رفته اند!

در مباحث روانشناسی، علل دروغگوئی افراد را ” ترس ” ، ” محرومیت ” و فرار از تنبیه و مجازات نامیده اند. توجه داشته باشید که هر سه این موارد، جزئیات تشکیل دهنده پیکره شوم این رژیم خونخوار و وحشی را تشکیل می دهند. دروغ می گویند چون که از واکنش های مردم نسبت به کارهائی که این ددمنشان با آنها می کنند؛ و بلاهائی که بر سر مردم می آورند بیمناکند. دروغ می گویند، زیرا واهمه دارند که از این دولت و شوکت و سروری محروم شده، و به همان دوران روضه خوانی و گدائی شان پس فرستاده بشوند. دروغ می گویند، تا کسی به خطاهای دائمی شان پی نبرد، و برای مجازات ایشان به پا نایستد( دودمان حکومت ضد بشری شان را از بیخ و بن برنکنند؛ تا ایشان همچنان بر خر مراد سوار باشند، خون مردم را بریزند و ثروت این ملک و ملت اهورائی را به یغما ببرند. ) یعنی از ترس مجازات شدن توسط همین مردم دچار واهمه اند؛ و از بیم محروم شدن از جاه و جلالی که دارند در رنج و عذابند؛ و از دلشوره به پاخیزی مردم، برای ستاندن حق خویش از این نابکاران، و مجازات سقوط به قعر چاه نابودی، در عذابی دائمی به سر می برند؛ و با ساختن دروغهای کوچک و بزرگ سر مردم را گرم می کنند؛ تا بیشتر بر مسند قدرت پرستی شان باقی بمانند!

از صبح امروز جمعه 24 خرداد 1392 خورشیدی، که انتخابات ظاهری و فورمالیته نامزدهای ریاست جمهوری دوره یازدهم را آغاز نموده اند؛ در بعد از ظهر اعلام کردند که به سبب استقبال مردم از انتخابات و شرکت گسترده ایشان در آن، مدت تعیین شده قبلی را دو ساعت تمدید نموده اند؛ و رأی گیری تا ساعت 8 شب به وقت ایران ادامه خواهد یافت. کمی بعد، دوباره در بوق و کرنای صدا و سیمای شان به آگاهی مردم رساندند، که باز هم دو ساعت دیگر بر مدت رأی گیری افزوده و آن را تا ساعت ده شب ادامه خواهند داد!

در این دروغ آشکار که مردم استقبال بی نظیری از انتخابات کرده اند؛ می توان به دو نتیجه رسید. اول این که حوزه های رأی گیری که کارکنان در آن، به نسبت مسؤلیتی که در آن دارند؛ از بیست و پنج تا شصت هزار تومان دستمزد می گیرند؛ ساکت و خاموش و بدون مراجعه کننده بوده است؛ و یا تعداد کمی از مردم برای رأی دادن به این حوزه ها رفته اند. دوم هم این که رژیم می خواهد، با تمدید وقت رأی گیری، به مردم ساده انگار بگوید، ای مردم چه نشسته اید که بقیه هم میهنان شما آمدند و رأی خودشان را دادند؛ و بخش بزرگی از رضایت رهبر را به خودشان اختصاص داده اند؛ اما شما همچنان در خانه نشسته اید و از این موهبت عظیم و افتخار آفرین( مورد تأیید رهبر واقع شدن ) خویشتن را محروم می کنید!

در مصاحبه با وزیر کشور، مصطفی محمد نجار در پاسخ به خبرنگاران خبرگزاری فارس، که تعداد افراد واجد شرایط رأی دادن را پرسیده بودند؛ وی گفته که از کل جمعیت کشور، تعداد پنجاه میلیون و چهارصد و هفتاد هزار نفر واجد شرایط برای دادن رأی می باشند. همچنین تعداد کل حوزه های رأی گیری در کشور را، شصت هزار حوزه ذکر نموده است. فرض کنید که همه این افراد برای دادن رأی به همه این حوزه ها مراجعه کرده باشند؛ با یک تقسیم ساده ریاضی می توانیم به دست بیاوریم، که در هر ساعت در طول کل وقت اولیه ( ده ساعت، از هشت صبح تا شش بعد از ظهر ) تمام تعداد واجدین شرایط، چنانچه شرکت نموده باشند، می توانسته اند که رأی خودشان را در شصت حوزه مورد نظر به صندوقها انداخته باشند؛ بنابراین چه نیازی به تمدید نمودن چهار ساعت وقت اضافی بوده است؟!

به راحتی می توان نتیجه گرفت، مردم چون که می دانسته اند این انتخابات انتصابی دیکتاتور صفتانه بیش نیست؛ و نیز چون اصولا تمایلی به بودن این جرثومه های فساد در میهن شان ندارند؛ هیچ علاقه و انگیزه ای برای شرکت در این مراسم نداشته و در خانه های خویش مانده بوده اند!

در شهرک های اطراف تهران، حتی در شهرستان کرج، به مردم برای کشاندن آنها پای صندوق های رأی گیری پول هم داده اند. با ندانم کاری های خویش مردم را به فلاکت مادی و معنوی می اندازند؛ سپس وقت و رأی و منش انسانی ایشان را، با دادن پانزده تا بیست و پنج هزار تومان از آنها می خرند. در حقیقت پول یک و نیم کیلو گوشت را، با غیرت ملی ایشان معامله می کنند!

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیآراء حسن روحانی از ۵۰ درصد گذشت
مقاله بعدیتام هنکس در اقتباسی از “هولوگرامی برای پادشاه” بازی می‌کند..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.