(یوسی الفر، تحلیلگر امور ایران در موساد در مقطع انقلاب ۱۳۵۷، اخیرا در کتاب تازه خود نوشته است که شاپور بختیار از الیز زفریر، مقام اطلاعاتی ارشد اسرائیل در تهران، درخواست کرده بود که مأموران اسرائیلی آیتالله خمینی را بکشند. جواد خادم که در کابینه آقای بختیار وزیر مسکن و شهرسازی بود، این یادداشت را در واکنش به این ادعا نوشته است)
در بحبوحه تلاش پادشاه ایران برای واگذاری پست نخست وزیری به شخصیتی توانا و مورد پسند مردم که در ضمن مورد قبول جامعه بین المللی نیز باشد، سازمانهای اطلاعاتی غرب و اسرائیل با شناخت ناچیزی که از توان رهبران مخالف شاه داشتند در بن بست قرار گرفته بودند.
دولت اسرائیل که ایجاد یک جمهوری اسلامی را بزرگترین خطر برای امنیت دراز مدت خود میدانست بیش از دیگران در تکاپوی شناسایی رهبران مخالف بود. آنها دست به دامن واسطههای بیشماری برای انجام ملاقاتهای خصوصی و آشنایی بیشتر با برنامههای این رهبران و به خصوص سیاست آنان نسبت به اسرائیل بودند.
اسرائیلیها توانستد تقریبا با تمام سران مخالفان پادشاه ایران ملاقات کنند و از نظریات و نیت سیاسی آنها باخبر شوند. از نظر آنها شاپور بختیار برترین نامزد بود و به ویژه به مبارزات ضد فاشیستی وی در دوران جنگ جهانی دوم در چارچوب سازمان مقاومت ملی فرانسه و مخالفت شدید وی با دخالت مذهب در امور جاری کشور ارج مینهادند. اما آنها دریافتند که پادشاه ایران نسبت به شاپور بختیار نظر مساعدی ندارد و او آخرین شخصیتی خواهد بود که شاه به نخست وزیری وی رضا دهد.
لابی اسرائیل در اروپا و آمریکا برای قبولاندن بختیار به پادشاه ایران دست به کار شد و لابی قدرتمند آنها در انگلستان گوی سبقت را ربود و جرج براون از طرف دولت فخیمه انگلستان عازم تهران گردید تا به پادشاه ایران بقبولاند تنها کارت برنده برای جلوگیری از موفقیت انقلاب اسلامی، شاپور بختیار است. پادشاه ایران با اکراه پذیرفت و در یکی از مصاحبههای پس از انقلاب نیز از فشار دولت انگلیس برای نخست وزیری بختیار یاد کرد.
نخست وزیری شاپور بختیار با مخالفت و حسادت و حتی تمسخر بیشتر سران مخالفان مواجه شد و چون مردم ایران به دلیل سالیان دراز خفقان سیاسی شناختی از بختیار نداشتد، در پذیرش او دچار شک و تردید شدند، گر چه پس از سخنرانی نخست و صحبت از مرغ طوفان در او شخصیتی والا و مصمم و قابل یافتند، اما کریزما و کلام ساده آیت الله خمینی چیره شد و حتی بیشتر کسانی که خطر دخالت مذهب در اداره کشور را میدانستد در یاری رساندن به شاپور بختیار کوتاهی کردند. برخی نیز پادشاه را سرزنش میکردند که چرا چنان دیر نخست وزیری شاپور بختیار را پذیرفته است، یعنی وقتی که ارابه انقلاب به راه افتاده بود و هیچ کس توانایی مهار آن را نداشت.
شاپور بختیار خود به خوبی از ناتوانایی در جلوگیری از انقلاب آگاه بود، تا آنجا که در اولین نشست دولت خود بدون کوچکترین پرده پوشی به وزرا یادآور شد که شانس موفقیت بسیار اندک است
شاپور بختیار خود به خوبی از ناتوانایی در جلوگیری از انقلاب آگاه بود، تا آنجا که در اولین نشست دولت خود بدون کوچکترین پرده پوشی به وزرا یادآور شد که شانس موفقیت بسیار اندک است و هر که بخواهد استعفا بدهد مانعی نیست. لیکن او میپنداشت که اگر هم در تلاش برای نجات کشور از حکومت مذهبی ناکام بماند، ممکن است این تلاش برای جلوگیری از برقراری حکومت خشن مذهبی الگویی برای نسلهای آینده باشد. او با یادآوری زشتیهای حکومت مذهبی به نسل انقلاب اعلام خطر میکرد و از آنها میخواست که به وظایف خود برای جلوگیری از استقرار چنین حکومتی عمل کنند. بختیار دموکراسی را تنها آرمان جامعه آینده ایران میدانست.
شاپور بختیار به سازش با خمینی اعتقاد نداشت، اما حذف خمینی در جریان انقلاب را شکست میدانست. او میگفت که نابودی خمینی انقلاب را به تاخیر میاندازد، اما عواقب آن برای ۱۴۰۰ سال دیگر گریبان مردم ایران را میگیرد و باعث میشود که آنها از سلطه مذهب رهایی پیدا نکنند.
بعد از آنکه مسلم شد شاپور بختیار موفق نخواهد شد، اشخاص مختلف پیشنهادهای بسیاری برای نجات کشور عرضه میداشتند و ترور خمینی در رأس این پیشنهادها بود. از امرای ارتش گرفته تا پدر من (ابوالقاسم خادم) و بعضی دوستان غیر سیاسی وی به این راهکار میاندیشیدند. اساس فلسفه ترور خمینی بر این بود که ترور شخصیتها از ادوار بسیار دور در تاریخ سیاسی ایران سابقه داشته و در مواردی باعث نجات کشور شده است. اما بختیار معتقد بود که مردم ایران لازم است در طول یک نسل با چهره واقعی رهبران روحانی آشنا شوند و برای همیشه به نقش آنها در سیاست پایان دهند.
من اغلب در جریان طرحهای ترور خمینی بودم، چون من و زنده یاد مهندس رضا حاج مرزبان در جلسات امنیتی شرکت میکردیم. به خوبی به یاد دارم که در یکی از این جلسات چند تن از امرای ارتش (بدون آقای قره باغی) و آقای زفریر حضور داشتند (هنوز دستگاه هایی امنیتی و اطلاعاتی کشور از همکاری اسرائیلیها بر خوردار بودند). در این نشست، صحبت از نقش شخص خمینی در انقلاب شد و همه حاضران وجود شخص خمینی را تنها عامل پیشرفت انقلاب میدانستند و حتی نسبت به چگونگی جلوگیری از نشستن احتمالی هواپیمای حامل آقای خمینی بحث شد. همچنین در مورد ترور آقای خمینی در پاریس توسط مأموران ضربتی اطلاعات و امکان استفاده از یکی از منسوبان دکتر سنجابی که مأمور سیا بود و به خمینی دسترسی داشت گفتگو شد. آقای بختیار در تمام مدت یا ساکت بود یا از راه حلهای دیگر صحبت میکرد و شاید آقای زفریر سکوت آقای بختیار را دال بر موافقت او و تقاضای کمک پنداشته است، لیکن بختیار برای ترور آقای خمینی به کمک اسرائیلیها نیاز نداشت زیرا از پدر من گرفته تا بعضی از افسران ارتش که بعدا هسته اصلی حرکت نظامی نوژه را تشکیل دادند آماده انجام این کار بودند.
روابط بختیار با اسرائیل در طول حیات ایشان در پاریس بر اساس منافع ایران بود و لاغیر و البته ایشان به دوستی مردم ایران و اسرائیل اعتقاد راسخ داشت و حمایت از منافع مشترک ایران و اسرائیل در منطقه را از ضروریات ژئوپولتیک خاورمیانه میدانست
از جمله راه حلهای دیگر، به اصرار دکتر علی نقی بیانی، فرستادن نامه معروف شاپور بختیار به آقای خمینی بود که بر خلاف میل او تا اندارهای بوی مماشات میداد، اما پس از رد این نامه از سوی خمینی باز هم آقای بختیار زیر بار پیشنهاد ترور نرفت.
این طور به نظر میآید که اسرائیلیها فکر ترور خمینی را داشتند، اما در مفید بودن آن مردد بودند، هرچند این امری مسلم است که وقتی مسئله امنیت اسرائیل مطرح باشد اخلاقیات در مد نظر نیست.
با توجه به جریانات و حوادث کنونی در خاورمیانه و جدال لفظی روزانه بین رژیمهای ایران و اسرائیل، یاد آور شدن قصد ترور خمینی، میتواند نوعی نمایش قدرت سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل باشد که میخواهند بگویند آقای خامنهای هم از گزند آنها در امان نیست.
به یاد میآورم که در جریان طراحی حرکت نظامی نوژه در پاریس، یکی از افسران ارتش که به آقای بختیار نزدیک بود و ضمنا از بستگان تیمسار ریاحی وزیر جنگ دکتر مصدق بود برای معالجه به پاریس رفته بود. وی که مبتلا به سرطان بود و بیش از چند صباحی از عمرش باقی نمانده بود، آمادگی خود را برای ترور خمینی اعلام داشت ولی این بار هم آقای بختیار مخالفت کرد. در آن زمان دستگیری و محاکمه علنی خمینی از اهداف اصلی حرکت نظامی نوژه بود.
روابط آقای دکتر بختیار با اسرائیل در طول حیات ایشان در پاریس بر اساس منافع ایران بود و لاغیر و البته ایشان به دوستی مردم ایران و اسرائیل اعتقاد راسخ داشت و حمایت از منافع مشترک ایران و اسرائیل در منطقه را از ضروریات ژئوپولتیک خاورمیانه میدانست.
اسرئیلیها شاپور بختیار را شخصیتی فراتر از سیاست به شمار میآوردند و باید هنوز هم باور داشته باشند که تاریخ با مهربانی از او یاد خواهد کرد و شاید اندیشههای او در مورد حقوق بشر و دموکراسی و مبارزه با خرافات برای نسلهای آینده ایران آموزنده باشد. به همین دلایل اسرائیلیها برای خروج آقای بختیار از ایران از هیچ کمکی مضایقه نکردند.
برگرفته از بی بی سی فارسی