درا شهدوست زهی جوانی 23 ساله از روستای نصیرآباد شهرستان سرباز در تاریخ 19/4/2010 (۳۰فروردین ۱۳۸۹) روز سه شنبه بعد از نماز عصر به همراه دوست و فامیلش ایوب بهرامزیی دم درب مغازه خود نشسته بودند که متوجه میشوند افرادی لباس شخصی که با ماشین وزارت اطلاعات بودند
آنها را زیر نظر دارند سپس نزدیک آمده و ایوب را به زمین می اندازند و بازداشتش می کنند، درا که این وضعیت را می بیند فرار میکند و ماموران هم دنبالش می افتند و در حیاط خانه اش نه دورتر، بدون اینکه اسلحه ای داشته باشد از پشت به وی شلیک می کنند که به شانه اش می خورد و چند قدم جلوتر می افتد، خانواده می خواهند مانع بردنش بشوند اما با تهدید که “اگر جلوتر بیایید شلیک می کنیم” مواجه می شوند و در حالی که درا زخمی و بیهوش بوده مثل یک کیسه آرد در جعبه ماشین می اندازند و ایوب را هم در همان خودرو با یک پتو پیچیده با قنداق تنفگ مورد ضرب و شتم قرار داده و هر دو را می برند.
سنی نوز گزارش کرد؛ با وجود پیگیری های شبانه روزی خانواده و پاس دادن مسوولان از چابهار تا زاهدان و جوابشان که حالش خوبه توی بیمارستان هست، بعد از 13 روز جنازه درا را در سردخانه ایرانشهر در حالی که پنج تیر از فاصله خیلی نزدیک به بدنش اصابت کرده است پیدا می کنند. وقتی خانواده پیگیر اینکه چرا بهش شلیک کردید می شوند، جواب دادند که به ما گزارش شده که خیلی آدم خطرناکیه و اسلحه و مهمات داشته و در مورد سؤالی که وقتی زخمی و بیهوش توی دست خود شما بوده، چرا باید چهار گلوله دیگر از فاصله ای نزدیک بهش شده باشد؟! اما با گذشت پنج سال تا کنون هیچ جوابی از هیچ مسوولی نشنیده ایم. و هیچ کس نمی داند که چرا یک زندانی که در دست دولت بوده باید 4 گلوله به بدنش اصابت کرده باشد و جسدش را بدون هیچ توضیحی در سردخانه تحویل دهند.
ایوب بهرام زهی هم بعد از این دستگیری بدون هیچ حکم و دادگاهی در سلولهای اطلاعات یک سال زیر شکنجه قرار میگیرد و بعد از آن به زندان زاهدان منتقل می شود که بعد از بیش از سه سال وبا 16 زندانی دیگر انقامجویانه سحرگاهان بدون اطلاع خانواده اعدام می شود و جنازه نیز به خانواده سپرده نمی شود تا شعائر دینی آن اقامه شوند