توافق هسته ای انجام شد، اما باز هم:
بابا نان نداد!
چون بابا زندان است!
چون بابا جان می سپارد…
***
تو امشب در گذری، خجسته و دلخوش،
پای می کوبی بر زمین،
چون، عروسک گردان، اینگونه می چرخاند تو را!
مزدوران امشب فقط،
بر صندلی تماشاچیان، تکیه می زنند.
ولی فردا همان ها در خیابان،
به جرم زن بودنت، تحقیرت می کنند،
به جرم راستگویی اسیرت،
و به جرم حق خواهی،
گلوله ای به قلب ندایت می نشانند.
***
این بغض دشنه، گلوی تشنه ام را درید!
فهمیدم باز هم فراموش کردی..
پریروز، فرزاد ها را بر چوبه دار آویختند
دم که نزدی،
با سکوتت، بر چهارپایه ها لگد زدی
روز بعد در کنار صندوق های رأی
به دوربین ها لبخند زدی
غافل از آن که بدانی هر رأی تو
طنابیست به پای خودت و به گردن ریحانه ها
***
النگوی سبز و نرمش قهرمانانه
تواق هسته ای و کلید بنفش
سرانجام نه از دردی می کاهد
و نه چراغی بر سفره دردمندان می افروزد
جز تاراج و ویرانی میهن
و شرمساری بیهوده
برای آنانکه خواهند گفت:
ما که نبودیم…
کاسپین ماکان
۱۴ فروردین ۹۴