دوزخ در آن دنیاست یا در همینجا؟!

0
319

نامهای بهشت و جهنم، از آن دسته از اسم هائی می باشند؛ که در مباحث دینی کاربردشان فقط برای آن دنیاست(به شرط آنکه اساسا موردی به نام آن دنیا، اصالت و حقیقت داشته باشد.) اما گاهی هم تعابیری مانند آسایش و بهروزی و خوشی، و یا ادبار و بدبختی و سیه روزی و تنگدستی، در همین دنیا و در زندگی ساکنان این جهان نابود شونده، به ازای مفاهیم دوزخ و بهشت معنا می یابند. بر همین اساس، و با توجه به این معانی تلخ و شیرین، برخی از مردم دنیا در موقعیتی بهشتی زیست می کنند؛ در حالی که بعضی از آنها، ساکنان وادی جهنم می باشند و هیچ دلخوشی امیدوار کننده ای جهت مهاجرت از دوزخ به بهشت ندارند!

پس از واقعه ی به پندار برخی از مردم گیتی ساختگی یازدهم سپتامبر 2001، که برج های دوقلوی پنتاگون مورد اصابت هواپیماهای اعزامی از سوی گروه ” القاعده ” گردیدند و آسیب زیادی دیدند؛ مردمی که در جهان راجع به گروه تروریستی القاعده هیچ نمی دانستند؛ با نام و کردار و اهداف آنها آشنا شدند. از آن پس، یکی از مهم ترین و جدی ترین مبارزات ضد تروریستی در دنیا، از سوی کشور ایالات متحده آمریکا، که در آن رویداد خسارات جانی و مالی فراوانی را تجربه کرد آغاز گشت!

فعالیت جهت دستگیری اعضای کلیدی این گروه، نیازمند حضور نظامیان و جاسوسان آمریکائی در بیشتر نقاط دنیا بود. از اینرو، لوایح لشگرکشی به دو کشور افغانستان و عراق، که احتمال حضور و زندگی کردن سرکردگان القاعده در آنها قوی تر به نظر می رسید؛ خیلی سریع توسط کنگره آمریکا مورد تصویب قرار گرفت. و پروانه حمله نظامی به این دو کشور توسط ایشان صادر گردید!

از بدو ورود نظامیان آمریکائی به دو کشور افغانستان و عراق، ساکنان این دو کشور، هنوز تا کنون رنگ آرامش و آسایش در مملکت شان را ندیده اند. همه روزه یا دست کم چند بار در ماه، عملیات انتحاری وحشتناکی در این دو سرزمین به انجام می رسند؛ و جان مردمی بی گناه را که هیچ کاری به مسایل سیاسی و اقتصادی سرزمین شان ندارند را می گیرند. ولی حاکمان بی لیاقت این ممالک، با آنکه شاهد همه شرایط بد زندگی ملت های خویش می باشند؛ و می دانند که اینهمه نابسامانی از کی و کجا به درون میهن شان یورش آورده اند. اما همچنان سر دریوزگی بر آستان حکومت و دولت ینگه دنیا می سایند؛ و از اقامت نظامیان آنها درون کشورشان استقبال می کنند؛ و از آنها درخواست می نمایند که همچنان در سرزمین اشغال شده میزبان بمانند!

دو سه سال پیش، خبری ناگهانی موجب بهت و حیرت تمام مردم گیتی گردید؛ یکباره همه شنیدند، که مخفی گاه رئیس گروه تروریستی القاعده ” اسامه بن لادن ” نزد آمریکائیان لو رفته، و با عملیات رنجری یک گروه از کارکنان سی آی ای آمریکا، اسامه بن لادن که در یکی از شهرهای پاکستان مخفی بوده به قتل رسیده و جسد وی هم به درون آبهای دریا پرتاب گشته است!

تصور مردم جهان بعد از کشته شدن رهبر القاعده این بود؛ که از این پس، شرارت های تروریستی این گروه خاتمه خواهند یافت؛ و کشورهای بزرگ و قدرتمند دنیا، باید همه توان خودشان را، جهت بی اعتبار نمودن و از قدرت انداختن گروه تروریستی بسیار وحشی طالبان در افغانستان و پاکستان به کار بگیرند. نه آنکه طالبان هنوز از بین نرفته است؛ بلکه القاعده نیز همچنان به عملیات تروریستی شان ادامه می دهند؛ حتی طفلی وحشی تر از خویش، دولت اسلامی عراق و شام(داعش ) را هم وارد چرخه اعمال تروریستی خود کرده اند؛ و دنیا و هرچه که در آن است را، بیش از پیش به دامان ترس و وحشت بسیار انداخته اند!

آنچه که بیش از توحش سرکردگان گروه مزبور و مزدوران جنایتکار ایشان در همه جا شهرت یافته است؛ دست گذاشتن این جانیان بر روی مغزهای بی تجربه و خام عده ای از نوجوانان و جوانان گیتی است. از بعد از شروع عملیات تروریستی و بسیار وحشیانه داعشی ها در همان سوریه(شام) و عراق، که داعیه دولتمندی این دوجا را نیز دارند؛ تقریبا همه هفته چند نوجوانی که در کشورهای اروپائی و سایر نقاط جهان قصد فرار کردن از خانه هی شان، و رفتن به سوریه برای پیوستن به این تروریست های بسیار وحشی را دارند. توسط پلیس های این کشورها دستگیر می گردند؛ و به خانواده های نگران آنها سپرده می شوند!

همه می دانیم که تمام این تروریست های وحشی و ناجوانمرد، از درون گهواره آدمکش پرور اسلام ناب محمدی برخاسته اند و به چنین کارهای وحشیانه ای دست می زنند. همان اسلامی که عاملان به مفاد این آئین قاتل پرور، برای نجات دادن مردم این دنیای جهنمی، و راهنمائی ایشان به سوی آن بهشت موعود، چنین فعالیت های مخوفی را سرلوحه دستور کار خویش قرار داده اند!

ما باید یکصدا فریاد زنیم، دوزخ نابسامانی فکری کودکان و نوجوانان و جوانان ما را به خودشان واگذارید. و بهشت آن دنیا با تمام حوریان و غلمان های آن را برای خودتان نگاه بدارید. چرا که : ” سیلی نقد به از حلوای نسیه است ” !

محترم مومنی

مقاله قبلیدیدار نوروزی اعضای حزب پان ایرانیست در خوزستان
مقاله بعدیعروس‌ دریایی 500 نفر را در چابهار گزید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.