از تاریخ بشنویم؛ نوروز، جشن دادگستری پیشدادیان

0
245

مجله تماشا در شماره اول خود در روز ۲۷ اسفند ۱۳۴۹ در مقاله‌ای به قلم عاطفه گرگین به پیدایی نوروز و آداب و سنن آن پرداخت که بازخوانی آن خالی از لطف نیست:

***

عید نوروز باستانی یکی از اصیل‌ترین سنن ملی ایران است و در میان آداب و رسوم دیگر اهمیت ویژه‌ای را داراست، آن‌سان که گذشت زمان نیز نتوانسته از اهمیت و ارج آن بکاهد. تاکنون پیرامون عید نوروز مسائل بسیاری نگاشته آمده که هر یک چشم‌انداز خاصی از این مراسم سنتی ما را بازگفت است. بدین لحاظ باز گفتن آنچه بارها خوانده‌اید چندان خوشایند نیست. ما به گذشته بازگشته‌ایم و تاریخ را ورق زده‌ایم و نکته‌ای چند از سنت‌های نوروز را برای شما گردآوری کرده‌ایم.

پیدایش نوروز

یکی از آداب مخصوص تشریفات جشن نوروز این است که در میان خوانچه یا در روی میز هفت‌سین می‌چینند. هفت‌سین مطابق معمول امروزی عبارت از هفت چیز خوردنی است که نام آن‌ها با حرف «س» شروع شود، مانند سیب، سبزی، سنجد و … ولی اگر گذشته را ورق بزنیم هفت‌سین هفت جور میوه یا گل بود که آن را سر سفره یا خوانچه می‌گذاشتند.

بیشتر مورخان و محققان پیدایش نوروز «جشن جمشید» را به زمان پادشاهان سلسله پیشدادی نسبت می‌دهند و معتقدند که جمشید پیشدادی این سنت را بنیان نهاد و فردوسی حماسه‌سرای بزرگ، آن اعتقادات را به نظم درآورد.

بلعمی در ترجمه تاریخ طبری درباره پیدایش نوروز می‌نویسد: «جمشید علما را گرد کرد که چیست این پادشاهی بر من باقی و پاینده دارد؟ گفتند: «دادگستری میان خلق خدای» پس داد بگسترد و علما را گفت که روز مظالم که من می‌نشینم شما همه نزد من باشید تا هر چه در وداد باشد، مرا بنمایید تا من آن کنم و نخستین روز که به مظالم نشست روز هرمزد بود که ماه فروردین… پس آن روز را «نوروز» کردند و تاکنون سنت جمشید است…»

پذیرایی شاه چنین بود. در نوروز شاهنشاه رخت زیبا می‌پوشید و گوهرهای گرانبها به آن می‌آویخت، و بر تخت می‌نشست، آنگاه جوانی که هم نام زیبا داشت و هم به دیدار و اندام برازنده و زیبا بود و هم به سخن و گفتار، با چهره‌ای گشاده و خندان، بار می‌خواست. شاه او را بار می‌داد. برابر شاه اما پشت پرده می‌ایستاد. شاه از او می‌پرسید: «کیستی و از کجا می‌آیی، با که آمدی، چه آوردی، به کجا می‌روی؟» جوان پاسخ می‌داد: «نامم خجسته است. از پیش دو فرخنده آمده‌ام، سال نو و پیروزی آورده‌‎ام، پیش دو نیکبخت می‌روم، برای شاهنشاه مژده تندرستی و شادکامی دارم. آنگاه شاه می‌فرمود تا بدر آید. او پرده را کنار می‌زد و چون فرشته نیکبختی بر چهره شاه لبخند می‌زد. پس از آن ظرف سیمین پیش شاه می‌نمادند که در آن چند گرد نان گندم و جو و ارزن و ذرت و نخود و عدس و برنج و کنجد و باقلا و لوبیا گذاشته شده بود و نیز از جشن هر یک از آن تنها هفت دانه و نیز هفت شاخه از درختان بید، زیتون، به، انار، که نامشان را فرخنده و نگاه کردن به آن‌ها را خوشایند و با شگون می‌دانستند می‌نهادند و بر آن شاخه‌ها می‌نوشتند «افزون، افزاید، افزود، پرواز، فراخی، فرهی.» و نیز بر خوانی که آن ظرف نهاده شده بود، شکر و سکه‌های زرین و سیمین و بسته‌ای از گیاه اسپند می‌گذاشتند که شاهنشاه همه را در دست می‌گرفت و آنگاه کسانی که در پیشگاه او بدند پایداری و نیکبختی او را با آوای بلند از هورمزد می‌خواستند و موبد موبدان نخستین کسی بود که در نوروز به شاه شادباش می‌گفت.

مراسم مردم

این نمونه‌ای از شیوه پادشاهان در برگزاری جشن نوروز بود اما مردم نیز مراسمی ویژه خود داشتند و دارند یعنی برگزاری نوروز چنین است که با گذشتن چند روز از اسفندماه، مردم «سبزی می‌گذارند» و به گردگیری و پاکیزگی خانه یا به اصطلاح معمول به خانه‎تکانی می‌پردازند و هر کسی متناسب با توانایی خود آذوقه نوروزی خود را فراهم می‌کند و همه با خانه‌های پاکیزه رخت‌های نو، چهره‌های شاد و خندان نوروز را پذیرا می‌شوند. در قدیم در شب عید هیچ خانه‌ای پیدا نمی‌شد که آتش بر بامش روشن نگردد و دود از بخاریش بالا نرود. تا آنجا که اگر خانواده‌ای عزیزترین کس خود را هم از دست داده بود، حق نداشت خاموش و بی‌فروغ بماند. اگر هم خود این کار را نمی‌کرد همسایگان گرد می‌آمدند و به نام او آتش می‌افروختند، اجاقش را روشن می‌کردند، خوراک گرم برایش می‌پختند و می‌کوشیدند تا افراد خانواده را وادارند که رخت‌های نو خود را بپوشند زیرا عقیده داشتند که اگر در هنگم تحویل سال کسی قیافه گرفته و اندوهگین داشته باشد تا پایان سال همچنان خواهد بود و هر روز غمی به مبارک بادش می‌آید. هنوز هم عده‌ای به چنین عقیده‌ای پابند هستند.

نقش سخنوران و شاعران

در روزگار غزنویان که بیم ناتوان شدن سنت‌های دیرین می‌رفت شاعران و سخنوران سخت به تلاش افتادند و با گفتارهای خود پادشاهان را به برگزاری جشن‌های کهن به گونه دیرین ناگزیر می‌کردند. سخن شاعران آنچنان زیبا و دل‌انگیز و گیرا و کاری بود که پادشاهان چاره‌ای جز پذیرش نمی‌یافتند زیرا آنچنان زمینه را فراهم می‌کردند که هر پادشاهی که در برگزاری آیین‌های ایرانی اندک کوتاهی می‌کرد، بر بی‌خردی و کم ارزشی و ناتوانی خود اقرار کرده بود. عنصری در پیشگاه محمود این چکامه را پرداخت و خواند:

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود

تا ز صنعش بر درختی لعبتی دیگر شود

باغ همچون کلبه بـزاز پـر دیبا شود

باد همچون طبله عطار پر عنبر شود

روز هر روزی بیفزاید چو قدر شهریار

بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود

فرخی سیستانی در ترجیع‌بند زیبای خود، بهار و نوروز را چنین وصف کرد:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید

چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید

کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید

چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید

بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید

ازین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی

ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی