دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
اشاره: روزگار غريبي است؛ گرچه تا دنيا دنيا بوده، همين بوده! مدتي پيش بود كه نواز شريف به زندان افتاد و مشرف قدرت را در پاكستان بدست گرفت و اينك مشرف از انگلستان آمد و در حالي كه اميد به كسب دوباره قدرت داشت، ناباورانه در پاكستان راهي زندان شد و نواز شريف طي انتخابات دوباره رئيس دولت گشت. اين در حالي است كه آن دو در نخستين مواجه شان، در تصاحب قدرت و حذف ديگري، به اندازه تنها يك تماس تلفني فاصله داشتند: آن هم زماني كه نواز شريف، مشرف را عزل كرد و مشرف پس از ورود به فرودگاه متوجه شد و در حالي كه تنها دقايقي بيش با بازداشت فاصله نداشت، توانست از فرودگاه با فرمانده نظامي زيردست اش تماس بگيرد و بدنبال آن، ارتش كودتا كرد و ورق به نفع او، البته براي مدتي برگشت.
در دنياي سياست عمدتاً بازنده داريم و كمتر برنده اي يافت مي شود كه بسيار نادر اند. نواز شريف و دولت اش اينك يك فرصت بزرگ و تاريخي براي پاكستان و همزمان يك تهديد دهشتناك نه تنها براي پاكستان كه چه بسا براي منطقه است. فرصت و تهديد براي شريف همان كارهايي است كه قبل از كودتا دنبال مي كرد و نيمه كاره ماند. صلح با هند و برطرف نمودن اختلافات تاريخي اش با آن كشور، به خصوص در مورد كشمير، آن فرصت بزرگ تاريخي است. اما تهديدش بسيار خطرناك تر است و اگر امروز مقامات پاكستاني هوشياري به خرج نهند، بار ديگر قرباني يك نقشه ديگر برخي از سياستمداران غربي مي شوند و طرحي مشابه “كمربند سبز” را كه در زمان جنگ سرد به منطقه تحميل كردند و هنوز كه هنوز است، منطقه و جهان دارد تبعات آن استراتژي صد در صد اشتباه را پس مي دهد، مي خواهند دوباره طرحي مشابه آن، براي تقابل غرب با چين، راه بياندازند كه باز تقويت اسلامگرايان تندرو در دستور كار باشد. هدف همچون طرح كمربند سبز به ظاهر كمك به تجزيه كشور هدف است (قبلاً شوروي و اينك چين)، اما همان گونه كه در دوران جنگ سرد ديديم، نه تنها اسلام گرايان تندرو كوچكترين تأثيري در فروپاشي كمونيست و تجزيه اتحاد جماهير شوروي نداشتند، بلكه حتي پس از آن نيز تندروهاي اسلامي در چچن موجب شدند، همان خودمختاري را نيز كه از آن برخوردار بودند، از دست بدهند. البته، تيمي كه دسته گل “طرح كمربند سبز” را به آب داده، در پنهان بدنيال هدف ديگري است و بارزترين دليل اش نيز همين است كه طرح مذكور نه تنها موفق نبود، بلكه بحراني بزرگ حتي براي غرب و تمامي جهان پديد آورد كه هنوز از آن رها نشده است؛ طراحان خطرناك مذكور، بدين سبب به فكر احياء طرح شكست خورده تقويت اسلام گرايان افتاده اند، چون هدف اصلي و پنهان شان چيز ديگري بود: تشكيل اتحاد جماهير بربريت اسلامي در خاورميانه به منظور چپاول تمامي ثروت و انرژي و منابع طبيعي اين كشورهاي غني از طريق تسلط كامل موساد بر نهادهاي امنيتي شان. يعني درست پروژه اي كه اينك در ايران پياده شده و يك چپاول سيستماتيك از طريق نهادهاي امنيتي ادامه دارد و در حالي كه مردم در فقر زندگي مي كنند، براي گرفتن صدقه بيشتر به هر خواسته حكومت دست نشانده به ظاهر اسلام گرا تن دهند.
اشتباه بزرگ دوران دولت نواز شريف آن بود كه به خصوص در آن اواخر نه تنها با طالبان مصالحه كرد و به خواسته هاي شان تن داد، بلكه حتي بدان ها ميدان داد و اين هم نتيجه اش كه حالا و حالاست كه مردم پاكستان با چنين اسلام گراياني منفجر شوند. البته براي چنين مصالحه اي، نظاميان و سياستمداران پاكستاني از طرف غرب تحت فشار بودند، اما اگر قبلاً آن مقاومت قادر بر اثرگذاري به نظر نمي رسيد، اينك با اين افتضاحي كه طرح كمربند سبز بار آورده، مقامات و سياسمتداران خاورميانه كاملاً دست بالا را دارند تا در مقابل هر نوع خواسته غرب و به خصوص نهادهاي امنيتي شان مقاومت نشان دهند. آنان بايد بفهمند كه قرار نيست پاكستان يا ساير كشورهاي منطقه، خود را آتش زنند تا شايد چين كمي درهايش را باز كند يا تظاهراتي در ايالات مسلمان نشين چين (شين جيانگ اويگور يا سين كيانگ اويغور) به وقوع بپيوندد. به هر ميزان كه تاكنون دسته گل به آب دادند، كافي است، مگر اين كه هوس يازده سپتامبري ديگر كرده باشند! در ميان مقامات غربي در اين خصوص هنوز اختلاف وجود دارد و لابي اي كه توسط اسرائيل حمايت مي شود، پس از سرخوردگي در پروژه “اتحاد جماهير بربريت اسلامي” بر اثر فروپاشي كمونيست، دوباره به شدت بدنبال متقاعد كردن ساير سياستمداران غرب و به خصوص آمريكا است كه اينك زمزمه هاي مصالحه با طالبان را مي شنويد. از يك طرف، پيشرفته ترين طرح هاي نظامي و حساس غرب را به چين مي فروشد و از طرف ديگر، با بزرگنمايي خطر چين مي خواهد آمريكا را متقاعد كند كه راه حل پيش آن هاست؛ متأسفانه مواضع غيرقابل انعطاف و تحريكات ناپخته اخير چين نسبت به اختلافات كوچك ارضي با همسايگان به همراه احتمال واكنش هاي نظامي، موجب شده تا مواضع لابي “كمربند سبزي ديگر” تقويت شود و حداقل آمريكا حضور استراتژيك اش را از خاورميانه به شرق دور منتقل ساخته است. يعني دقيقاً همان كاري كه تيم برژنيسكي –طراح كمربند سبز- براي پذيرش رژيم ملاها به جاي شاه در ايران توسط كارتر و دولت آمريكا انجام داد و آنان را فرصتي براي قيام هاي مذهبي و حتي تجزيه شوروي سابق وانمود كرد. بلي، يك توطئه خاموش ديگر در راه است كه اينك تنها زمزمه هايش بلند شده و در حالي كه به نظاميان پاكستاني باج مي دهند تا خسته نشده و به سازماندهي و كمك به طالبان ادامه دهند تا غرب از جنگ با آنان نااميد شده و به مصالحه با آنان تن دهد، سپس طرح تقويت اسلامگرايان براي تهديد چين را در دستور كار قرار خواهند گرفت. طيفي از آنان نيز براي اين كه متوجه مقاومت افكار عمومي غرب و سياستمداران با هر خطر جهاني اسلام گرايان هست، مي خواهد تحت عنوان اسلام “الگوي تركيه” براي تقويت در آسياي ميانه، تابوي تقويت اسلام گرايان را بشكند و سپس تندروها از پل ميانه روها بالا روند و قدرت را در دست گيرند؛ يعني باز مشابه وقايع انقلاب ايران و همچنين مسيري كه اينك اسلام گرايان مصر طي مي كنند. البته اين استراتژيست ها به خوبي واقف اند كه آسياي ميانه كجا و تركيه كجا و آن ها از نظر فرهنگي، اجتماعي و حتي تاريخي زمين تا آسمان با هم فرق مي كنند (حتي تركيه با هيچ يك از همسايگان اش قابل مقايسه نيست) و تركيه در جوار اروپا و پس از يك دوره اسلام زدگي پس از فروپاشي عثماني به سر مي برد و كشورهاي آسياي ميانه تو گويي تازه به قرن بيستم پا گذاشته اند و بسيار مستعدند تا پيشرفته ترين نظريات را به خطرناك ترين برداشت هاي متعصب و متوحش اسلامي بدل كنند؛ هم چنان كه طالبان و القاعده و تكفيري ها در خاورميانه مي كنند. مقامات تركيه بايد با كمك به تقويت جامعه مدني كشورهاي آسياي ميانه و كمك به اصلاحات و مبارزه با فساد اداري و همين طور برنامه هاي توسعه اي موفق با كشورهاي آسياي ميانه تعامل داشته باشد و به هيچ وجه به تقويت اسلام گرايان در آنجا مبادرت نورزد كه پا گذاشتن در دام ديگري است و طمع يك نگاه جاه طلبانه را مي تواند به اين تله بكشاند. تحول در چين نيز همچنان كه در شوروي سابق اتفاق افتاد، نه با خواسته هاي تجزيه طلبانه، بلكه طي شكافي در رأس حاكميت به وقوع مي پيوندد كه تازه اگر اسلام گرايان از آن شكاف استفاده كردند و به قدرت رسيدند، غرب بايد نگران باشد كه از چاله به چاه افتاده و حالا آن ها تهديدي براي جهان هستند و همان سيطره چين بر آنان بهتر بود. تحولات فردا در عرصه دولت-ملت ها، نه بر اساس دين و مذهب و نه مليت و قوميت، كه بر اساس “هويت” خواهد بود و از اين روي، يك هويت متكثر را در گستره مشترك فرهنگ جهاني شكل خواهد داد كه در آن فرديت متمايز و آزاد هر انسان، به دور از تعصب و تبعيض، در كنار خواسته ها و آرمان هاي بلند انساني و جهاني نمود خواهد يافت.
نواز شريف بايد در راه مبارزه با تروريست، نخست بستن تمامي مكتب خانه ها و كلاس هاي مذهبي اسلامي را كليد بزند كه كشتگاه تروريست هستند و سپس به سراغ كساني رود كه از مكتب خانه ها بيرون آمدند و بمب و كمربند انفجاري دست گرفتند. در تمامي كتب درسي آموزش و پرورش بايد تغييراتي اساسي داده شود و اسلام به مثابه يك دين متعادل و به دور از هر گونه اجبار و كاملاً اختياري مطرح شود (يادمان نرود كه كاملترين دين، “انسانيت” است كه مبتني بر وجدان –فطرت- است و در هسته همه اديان نهفته است) و به جاي تأكيد بر شريعت و محاربه، بر كمك به همنوع، گذشت، مدارا و بردباري و محبت و رحمت اسلامي تأكيد شود و به جاي تأكيد مبالغه آميز بر نقش اسلام در تشكيل و استقلال كشور پاكستان، بر نقش پررنگ گاندي و تصميم تاريخي اش در مقابله با خشونت هندوها نسبت به مسلمانان شبه قاره كه تازه استقلال يافته بودند، متمركز شود. مشتي ياغي، راهزن، متعصب و آدم كش را كه به غلط به عنوان قهرمان در كتب درسي خاورميانه آمده، همان گونه كه بودند معرفي شوند و كساني كه در پيشرفت و بهبود وضعيت مردم و رسيدن به اهداف بلند اجتماعي و آرمان هاي بلند انساني بدون توسل به خشونت موفق بودند، برجسته گردند. بايد تغييراتي اساسي در نهادهاي امنيتي پاكستان (ISI) نيز داده شود؛ به خصوص باندي كه طالبان و ساير تندروهاي اسلامي را آموزش، سازماندهي و برنامه ريزي مي كنند و تا پاكستان از شرّ آن باند امنيتي و نظاميان پشت صحنه اي كه ايشان را حمايت مي كنند، رها نشده، وضع آن تغييري نمي كند و تنها نااميدي است كه براي مردم باقي مي ماند و فضا را براي حسرت و نفرت باز مي كند كه به خشونت و ترور دامن مي زند.