حکم محکومیت قاتل ستار بهشتی، داغ مرگ او را تازه تر می کند!

0
597

داغ مرگ ستار بهشتی، کارگر جوان وبلاگ نویس میهن پرست، که دو سال پیش پس از دستگیر شدن توسط نیروی انتظامی، بعد از دو روز اسارت همراه با شکنجه در بازداشتگاه پلیس جمهوری جنایتکار اسلامی، به زندان اوین انتقال یافت؛ در روز چهارم از دستگیری اش، بر اثر شکنجه های وحشیانه ای که بر او وارد آورده بودند از این دنیا رفت. این شکنجه ها که توسط رئیس پلیس فتا، پلیس سایبری جمهوری جلاد پرور رژیم ملاها نسبت به وی به عل آمده بود؛ دلائل از دنیا رفتن ستار بهشتی مطرح می گردند؛ که ننگ به قتل رساندن بی گناهی دیگر از میان جوانان پرشور و میهن پرست ایرانی را، بر پیشانی سیاه این حکومت اهریمنی نشاند؛ و لکه بدنامی دیگری را، بر دامان آلوده حکومت بی شرم ترین حاکمیت جهان را، نصیب این مزدوران نمود!

در ابتدا، مسؤلان شرارت پرور حکومت آخوندی، زیر بار به قتل رسیدن ستار ناکام نمی رفتند؛ و آن را قتل شبه عمد، که تشابهی به مرگ طبیعی داشته باشد عنوان می نمودند. از آن پس، بعد از پیگیری های مداوم خانواده این جوان بی گناه، به ویژه مادر داغدار او، موجب گردید که مسؤلان رژیم جاهلان در ایران، با مشاهده پشتیبانی و همدلی سایر ایرانیان آزادیخواه با خانواده ستار بهشتی، جهت خواباندن غائله مخالفت های مردم با دیدگاه غیر واقعی پلیس و مسؤلان قضائی کشور، مبنی بر به قتل نرسیده بودن این جوان کارگر، همچنین به دلیل تأییدیه پزشکی قانونی کشور، که اعلام کرد آثار شکنجه بر پیکر این جوان را مشاهده نموده اند؛ و نیز پشتیبنی برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از خانواده سوگوار ستار بهشتی، برای رسیدگی به این پرونده اقدام کرد!

آنها با پذیرفتن این حقیقت تلخ، به بازجوئی از همه کسانی که هنگام دستگیری و انتقال وی به بازداشتگاه پلیس ستار بهشتی را مورد بازپرسی قرار داده بودند؛ در این ارتباط رئیس پلیس فتا را از کار منفصل و به دادگاه احضار نمودند. در دادگاه بدوی متهم به قتل شبه عمد ستار بهشتی را، به سه سال حبس محکوم کردند. چون متهم این پرونده رأی دادگاه بدوی را رد کرده بود؛ در دادگاه تجید نظر، ضمن تأیید رأی دادگاه بدوی مبنی بر صدور حکم سه سال زندان، وی را به دو سال اقامت اجباری در شهرستان برازجان نیز محکوم ساختند. پس از اعتراض شدید متهم به آراء صادره از سوی دادگاه تجدید نظر، به خاطر توهین و فحاشی متهم نسبت به دو دادگاه بدوی و تجدید نظر، تنبیه بدنی وی که وارد نمودن تعداد 74 ضربه شلاق متهم گردید!

در این صورت ثابت می گردد که جوان ناکام ستار بهشتی، به مرگ طبیعی یا همان قتل شبه عمد نمرده بود. بلکه به دست یکی از مأموران شکنجه گر در بازداشتگاه پلیس فتا، آنقدر مورد شکنجه های شدید قرار گرفته بود؛ که در روز دوم پس از انتقال وی به زندان اوین، در اثر همان شکنجه ها به قتل رسیده است. مساعی خانم گیتی پورفاضل وکیل خانواده ستار بهشتی، و پیگیری های خانواده دردمند او به ویژه مادر داغدا او به نتیجه رسید؛ اما صدور این رأی از سوی شعبه 1057 دادگاه جزائی استان تهران، مورد عدم پذیرش متهم واقع شد؛ سپس در شعبه 14 دادگاه تجدید نظر استان تهران، به محکومیت متهم پرونده در دادگاه بدوی که سه سال زندان بود؛ دو سال تبعید در برازجان، و تحمل 74 ضربه شلاق نیز افزوده شد!

در همان روزها خواهر او سحر بهشتی، در مصاحبه هائی که با وی انجام شده اعلام کرده بود؛ که در بدن برادرش آثار زیادی از کبودی که حاکی از شکنجه شدن او بوده مشاهده شده است. پلیس ستار بهشتی را یک روز قبل از مرگ وی به زندان اوین منتقل کرده بود. پس از فوت او و رد شدن شکنجه گشتن وی توسط پلیس شکنجه گر جمهوری پلید اسلامی، چهل تن از زندانیان سیاسی زندان اوین، که ستار بهشتی را موقع ورودش دیدند؛ در نامه ای نوشته بودند که وضعیت جسمانی ستار بهشتی، هنگام ورود به آن بند در زندان اوین خوب نبوده؛ و آثار شکنجه بر پیکر او مشاهده می شده است!

پس از انتشار این نامه، غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضائیه، تأیید نمود که پزشکی قانونی نظر داده که آثار جراحت و کبودی بر بدن ستار بهشتی مشاهده شده است؛ اما آخوند اژه ای در کمال رندی، هیچ اشاره ای به شکنجه شدن او ننمود؛ و از بیان حقیقت خودداری کرد!

آیا کارگری مانند ستار بهشتی میهن پرست، باید در عنفوان جوانی خویش با چنان وضعیت دردناکی به دست ددمنشان جانی رژیم کشته بشود؛ اما جنایت پیشه ای همانند رئیس پلیس فتا( پلیس سایبری رژیم )، باید فقط سه سال زندانی باشد و دو سال در خارج از مرکز اقامت داشته باشد؟ چون آن هفتاد و چهار ضربه شلاق را به دلیل آن نوش می کند؛ که به دادگاه اهانت کرده است. چگونه می توان اینهمه بی عدالتی را، آنهم در دوران ریاست جمهوری دولت اعتدال و امید و تدبیر مشاهده کرده و غمگین و ناامید نشد؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیحیدر عبادی به عنوان نخست وزیر جدید، مأمور تشکیل دولت عراق شد
مقاله بعدیهمکاری سینمایی «نیکول کیدمن» و «ریس ویتراسپون»
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.