بعضی ها واقعا عجب روئی دارند؟!

0
158

 احتمالا شنیده اید که احمدی نژاد و گروهی که همچنان با او هستند و کار می کنند؛ از دولت جدید و رئیس آن حسن روحانی خواسته اند، که با دادن کمک مالی پنجاه میلیارد تومانی به آنها، ایشان را جهت تأسیس دانشگاه احمدی نژاد که آن را ” دانشگاه ایرانیان ” می نامند موافقت نموده؛ و این مبلغ هنگفت را به ایشان بدهند!

 البته تعداد دزدان میلیاردی در ایران کنونی ما بی شمار اند؛ اما دست کم آنها اینهمه پول بی زبان را پنهانی و بدون انداختن این صدای موهن و خفت آور در بوق و کرنا می دزدند و می برند؛ اما این مردک موذی و آب زیرکاه، این کوتوله سیاسی بی مقدار و بی خاصیت، واقعا عجب روئی دارد، که چنین درخواست غیر متعارف و نامعقولی را، به ویژه در شرایطی که خودش با بی کفایتی هائی که دولتهای نهم و دهم داشتند؛ و چنین نابسامانی های اقتصادی را در کشور به وجود آورده اند؛ این درخواست بدون ملاحظه ای را مطرح می کند؛ و همه تلاش خودش را به کار می گیرد، تا این خبر عصبانی کننده را به گوش همه مردم هم برساند. شاید با این روشها که بی شباهت به اعمال حرص و جوش دار دوران هشت سال ریاست وی بر مسند جمهوری اسلامی نیست؛ قصد دارد که همچنان به ایران و ایرانی صدمه مادی و فکری و روحی و معنوی بزند!

 شاید هم این کار( تأسیس دانشگاه ایرانیان ) را بدان جهت پیشنهاد نموده است؛ که او این الگو را از هاشمی رفسنجانی گرفته باشد. چرا که ایده تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی از سوی رفسنجانی و با کمک دکتر جاسبی رئیس سابق این داشنگاه نیز بعد از تمام شدن دوره های دوگانه ریاست جمهوری رفسنجانی بر دولت شکل گرفت؛ و موجب گشت که بر ثروتهای باد آورده کوسه حکومت اسلامی نیز افزوده بشود. و اکنون احمدی نژاد هم مایل است، که چنین کار نان و آب داری را، او هم انجام بدهد و در این رابطه همانند رفسنجانی، او نیز ثروت هنگفتی را به جیب بزند!

 حمید بقائی که خود را معاون امور پشتیبانی دانشگاه ایرانیان معرفی نموده؛ قبلا هم معاون اجرائی دولت دهم در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بوده، حدود یک ماه پیش ( یعنی بلافاصله بعد از به ریاست جمهوری رسیدن حسن روحانی )، نامه ای برای روحانی نوشته و در آن از وی درخواست 50 میلیارد تومان کمک مالی، جهت تأسیس شدن دانشگاه ایرانیان را کرده است. اما رئیس جمهور کنونی حکومت اسلامی، هنوز در این رابطه به وی پاسخی نداده، و حمید بقائی هم در مصاحبه ای که با خبرگزاری فارس داشته؛ از عدم دادن پاسخ حسن روحانی به درخواست او انتقاد نموده است!

ظاهرا فکر ایجاد دانشگاه ایرانیان، اولین بار در سال 1388 توسط اسفندیار رحیم مشائی مطرح شده است، اما به دلیل نامناسب بودن شرایط مسکوت مانده بود. ولی احمدی نژاد خودش در روزهای پایانی عمر ریاست جمهوری اش، آن را عنوان نمود و تمایل خویش برای تأسیس چنین دانشگاهی را اعلام کرده بوده است!

از آنجائی که بیشتر کارهای احمدی نژاد بر پایه هیچ منطقی استوار نبود و همچنان نیز نیست؛ این امر هم مورد توجه هیچ مرجع و مسؤلی در میان دولتمردان حکومت آخوندی قرار نگرفت؛ همچنان نیز هیچیک از ایشان واکنشی به پیشنهاد و درخواست احمدی نژاد نشان نداده و پرسش وی را بدون پاسخ گذاشته انده!

  نخست باید گفت که بیان چنین پیشنهادی، مخصوصا از سوی فرد بی اعتبار و بی ارزش و ندانم به کاری همچون احمدی نژاد، که بیشتر کارهایش در هر دو دوره ریاست جمهوری او بر دولتهای نهم و دهم، غیر قابل پذیرش جلوه می کند. و بیش از پیش وقاحت و بی خردی وی را نزد همگان آشکار ساخته، و بدون تردید وجود ایده سوء استفاده های مادی و معنوی از آن را نزد همگان جلوه بارزتری هم می دهد!

 وقتی رفسنجانی و شرکایش دانشگاه آزاد اسلامی را تأسیس و افتتاح کردند؛ دامنه ی وسعت تعداد آن را، تا به میان برخی از روستاهای کشور هم کشاندند؛ این امر خودش نشان می داد که هدف از به وجود آوردن دانشگاه آزاد اسلامی، فقط بسط و اشاعه امکانات دانش اندوزی برای دانشجویان را نداشت؛ بلکه مراد آقایان قبل از دلسوزی برای ملت ایران، و ارتقاء دادن سواد و آگاهی های ایشان، دو مورد مهم دیگر هم بود. آنها در نظر داشتند که به این وسیله متقاضیان رفتن به دانشگاه آزاد را، (که به خاطر قبول نشدن در آزمون سراسری دانشگاه دولتی نیاز مبرمی به جایگزینی دانشگاه آزاد به جای دانشگاه های دولتی در کشور را داشته و دارند.)؛ تا می توانند بدوشند و پولهای ایشان را به این بهانه از دست آنها در آورده و به حسابهای خودشان سرازیر بکنند. از سوئی دیگر به سبب بیش از حد پراکنده بودن دانشکده های وابسته به این دانشگاه در سراسر ایران در شهرستانهای کوچک و روستاهای بزرگ هم یک شعبه از این مراکز وجود داشت و دارد؛ اشراف و تسلط خودشان در همه جای کشور را فعال نگه بدارند!

 چه کشاورزانی را می شناختیم، که به خاطر ادامه تحصیل فرزندان خودشان در دانشگاه آزاد اسلامی، بخش بزرگی از درآمدهای خویش را، که با جان کندن بر روی زمین های کشاورزی شان به دست می آوردند؛ به دختر و پسر دانشجوی خویش می دادند؛ تا آنها هم بتوانند اقساط بدهی هزینه های سنگین تحصیلی خودشان به تجارتخانه دانشگاه آزاد اسلامی را بپردازند!

 از این نیز گذشته، حضور نیروهای بسیجی در این دانشگاه، که همزمان با دانشجو بودن، مأموران حکومتی در آنجا هستند؛ و برای جاسوسی کردن میان دانشجویان در این مراکز مشغول تحصیل می باشند؛ به اضافه بسیج دانشجوئی، تعداد دیگری از خودفروختگان هستند، که با هزینه های ملت ایران در این دانشگاه کسب علم می کنند؛ اما در انجمن های اسلامی هر دانشکده ای از مجموعه دانشگاه آزاد اسلامی، حکومت در حکومت را مجسم می سازند؛ به گونه ای دیگر و با سختگیری های زیادتر، موجبات آزار دیدن دانشجویان را فراهم کرده به فراخور مسائلی که دانشجویان در زمینه های گوناگون با آنها سروکار دارند؛ یا ایشان را دچار مشکلات معنوی که نام تخلف از قوانین دانشگاه را به آنها می دهند می نمایند؛ و به میمنت حضور دانشگاه آزاد اسلامی در کشور، از این بیچاره ها، هم پول شان را می گیرند و هم جان ایشان را!

خزان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

مقاله قبلیافتخاری​ قطعه ​اش‌ را به‌​ نسرین​ ستوده ​تقدیم​ کرد
مقاله بعدیپیام محمد نوری زاد به زندانیان سیاسی: بیرون نیایید!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.