دروغپردازی در بهشت زهرا !

0
6

یادتان هست که خمینی دجال در اولین روز بازگشت به ایران در بهشت زهرا گفت: « آب و برق را مجانی می کنیم ، شما را دارای خانه می کنیم ، شما را به مقام انسانیت می رسانیم و….. » ؟ ولی چون بی کفایت تشریف داریم ، روزی چند ساعت آب و برق و گاز محله های مختلف پایتخت و شهرهای دیگر را قطع می کنیم . تا بر رنج و مشلات تان بیفزائیم !

یکی از معروف ترین و مهم ترین اندرزهای رهبران و پیشوایان آئین اسلام این است که می گوید : « دروغگو دشمن خداست » ؛ چگونه این دروغ های آشکار را می بینید و می شنوید و حس می کنید ؟ ولی همچنان اجازه می دهید ؛ که ایشان بر شما و کشورتان که از عهد باستان به راستگوئی شهرت داشتید حکومت کنند ؟!

چهل و هفتمین سال حاکمیت معروف ترین دروغ گوهای ستمگر و نابخرد دنیا در میهن مان آغاز گردید . ولی پس از گذشتن حدود نیم قرن از اسارت تان نزد ایشان ، همچنان صبوری می نمائید و سکوت کرده اید !

در مقابل گذشت کردن و سکوت نمودن تان در برابر چنین نا مردمان بری از شرافت انسانی ، که همه روزه تعدادی از هم میهنان تان را قربانی مطامع قدرت پرستانه خودشان می کنند ؛ و گرانی را در سراسر کشورتان به حدی رسانده اند ؛ که حتی برای سوگواری عزیزان تان که ایشان کشته اند ؛ توان برگزاری یک برنامه معمولی را هم ندارید . ولی باز هم در سکوت به سر می برید ؟!

چنین صبر و تحملی باور کردنی و پذیرفتنی نیست . مگر آنکه دلائل خاصی برای آن دارید و ترجیح تان بر ساکت بودن باشد !

امروز که بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ خورشیدی ، و سالگرد انقلاب سیاه اسلامی در ایران بود . صداهای رسای برخی از ایرانیان دلاور و میهن پرست ، که از طریق پنجره های خانه شان ، فریاد مرگ بر خامنه ای ضحاک ، مرگ بر جمهوری اسلامی ، و بسیاری دیگر از شعارهای میهن پرستانه به گوش می رسیدند ؛ که بیانگر میزان تنفر شان از رژیم آخوندی بود !

ای کاش صاحبان غیرتمند این صداهای امیدوار کننده ، از قبل برنامه ریزی می نمودند ؛ که نه از طریق پنجره ها ، بلکه جلوی درب خانه های خود تجمع می نمودند ؛ و آوای رسای مخالفت خود با حاکمیت پلید آخوندها در میهن شان را تا به فلک می رساندند ؛ و بر واهمه سران حکومت منفور اسلامی در ایرانزمین می افزودند !

وقتی که یک دلار در ایران از مرز ۹۳ هزار تومان عبور کرده است . موقعی که پول خریدن گوشت و مرغ و ماهی و …… برای خانواده تان را ندارید ؛ و ناچار هستید که با سیب زمینی پخته یک وعده خوراک برای شان تهیه کنید ؛ اما برای خریدن یک کیلو سیب زمینی هم باید حدود پنجاه و پنج هزار تومان بپردازید . آیا این به معنای آن نیست که از این پس و به هر دلیلی « سکوت کردن » جایز نیست و خودکشی محض می باشد ؟!

در سال ۱۳۵۲ ( پنج سال قبل از رخ دادن انقلاب شوم اسلامی ) در غرب تهران یک خانه شصت متری حدود سی هزار تومان بود . حتی همین مبلغ را می توانستید با بهره اندک از بانک وام بگیرید و با خریدن آن از اجاره نشینی یا زندگی کردن در خانه های خویشاوندان دور و نزدیک راحت بشوید و مستقل باشید !

اما اکنون به لطف حاکمیت منحوس آخوندی اسلامی ، یک متر زمین ساخته نشده به مبلغ بالای بیست و دو میلیون تومان رسیده ؛ و مبلغ خریدن یک تلفن « آیفون » هم از مرز دویست و بیست و سه هزار تومان فرا تر رفته است !

ای کاش مشکل فقط « آب و برق و گاز » بود . هزینه های مداوای بیماری ها و استفاده از مطب دکتر ها و بیمارستان ها و سایر مراکز پزشکی سرسام آور است . اما تحمل بیماری و درد ناشی از آن نیز آسان نیست و مرگ آفرین می باشد !

اگر صلاح را بر خاموشی و ساکت بودن می دانید ؟ چرا آن موقعی که گوشت گوسفند کیلوئی ده تومان و گوشت گوساله کیلوئی هفت تومان و یک شانه تخم مرغ حدود پنج تومان و …… بودند انقلاب کردید و خودتان را به چنین روز سیاهی نشاندید ؟!

بچه های تان بدون پرداخت کردن هزینه تحصیل با سواد می شدند . همه ساله غیر از حقوق ماهیانه تان ، مطابق همان مبلغ یک پاداش دریافت می کردید و همواره یک ماه قبل از رسیدن نوروز « از محل کارتان به همان مبلغ حقوق تان « عیدی » می گرفتید . کارمندان بعضی از ادارات کشور مخصوصا نظامیان نیروهای سه گانه مسلح شاهنشاهی ، گهگاه از محل کارشان مواد خوراکی رایگان دریافت می نمودند . ده ها و صدها نمونه از چنین فوایدی که دل تان را زد و شما را راهی خیابان ها نمود . تا پاداش فردی را که اینهمه نعمت برای تان مهیا می کرد ؛ را با سر دادن « مرگ بر شاه » بدهید ؛ و آن یگانه تاریخ میهن تان را با چشمان گریان از مام میهنش برانید و دلش را بشکنید !

بی جهت نبوده که بزرگان و ادیبان میهن مان ، برای عبارت زیر ارزش فراوان قائل می شدند و به آن بهای بسیاری می دادند . و ان را سر لوحه سپاسگزاری شان نسبت به آفریدگار خویش می نمودند :

« شکر نعمت ، نعمتت افزون کند *** کفر ، نعمت از کف ات بیرون کند » !

مقاله قبلیبحران هسته‌ای جمهوری اسلامی: تحلیل اکونومیست از خطرات و تنش‌های پیش‌رو
مقاله بعدیهشدار قاطع دفتر نتانیاهو: هرگونه نقض توافق از سوی حماس غیرقابل قبول است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.