از پسِ پشتِ صحنه تصمیمات جهانی، ملغی سازی طرح های ادغام سازی و نهادسازی خارجی در منطقه؛ بقلم دکتر کاوه احمدی

0
1

بسیار خرسندم، که مقامات دوراندیش چین و هند با دیدگاه جدیدی که از بازی های جهانی یافتند، “تخاصمات دیرینه شان” را پایان دادند و نیروهای نظامی شان را از برخی نقاط مرزی عقب کشیدند و تعطیلی و حذف زیرساخت های جنگی مرزی را آغاز کردند و “پایان تنش های تاریخی گذشته شان را در نقاط مرزی اعلان نمودند”. البته “نقش روسیه” را در این رفع تنش باید حقیقتاً ستود. علاوه بر دوری از هر گونه درگیری دو قدرت هسته ای جهان که پیامدهای غیرقابل تصوری برای همگان و حتی “زیست  کره زمین” دارد، جهت اجتناب از فرو غلتیدن در تله ای که بعضی استراتژیست های خطرناک (برای کل بشریت) برای این دو قدرت بزرگ جهانی طراحی کرده و در حال اجرایش بودند، ضروری و حیاتی بود. با این همه، ما در آغاز راه هستیم و جهان دیگر بر اساس تعاملات و تقابلات و قطب بندی ها و حتی فرصت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بعد از جنگ سرد دیگر پیش نمی رود و اگر آگاهانه و با برنامه به سوی آن پیش نرویم و بر اساس شرایط گذشته یا منفعالانه پیش رویم، موفق نخواهیم شد و یا از واقعیات موجود بر شرایط جدید جهان واپس خواهیم افتاد یا از رقبا عقب خواهیم افتاد یا از دشمنان شکست خواهیم خورد و این در حالی است قطبی را که داریم شکل می دهیم بیش از دو سوم جمعیت آینده جهان را در بردارد و ملت هایمان نیز با ما شکست خواهند خورد. تمام تلاشم این است بر اساس “آگاهی های به روزی” که از “تصمیمات پشت صحنه جهانی” دارم و تحلیلی که از چند زاویه از شرایط بدست می دهم، بتوانیم به کمک مسئولان و مقامات و نهادهای مدنی به نوعی “باهم فهمی”ِ مشترک پیرامون “آنچه باید کرد”، دست یابیم و این قطعاً مستلزم مشارکت همگانی است.

پس از جنگ روسیه و اوکراین جهان وارد قطب بندی و روابط و  قواعد بازی جدیدی شده است که بازی و حرکت به شکل گذشته یا مقدور نیست یا منجر به عقب افتادن یا عدم موفقیت مان می شود. این تنها محدود به روسیه نیست، بلکه روابط غرب با چین نیز دستخوش بازتعریف و تغییرات اساسی شده است. اروپا دیگر بسان یک شریک یا حتی رقیب به روسیه نگاه نمی کند و آن را بسان دشمنی جدید تعریف می کند. این منجر به آن شده که تحریم هایی وضع شود که اروپا را دوباره بیشتر به سوی آمریکا سوق داده است. همین تحریم ها فرصت های جدیدی برای کشورهایی فراهم آورده است که در تحریم های آمریکا علیه روسیه و متحدانش شریک نیستند و آنان به فراخور قابلیت هایی که دارند، فرصت فعالیت در هر دو سوی این قطب بندی را دارند، حداقل به عنوان واسطه ای که تحریم ها را دور زند، بیشتر با تجارت دوباره کالاهای وارداتی و کشورهایی با اقتصاد و تکنولوژی و سرمایه گذاری های افزون تر، در این ابعاد هم با قطب آمریکا و اروپا و متحدان شان، و هم با قطب روسیه و بیلاروس و متحدانشان، کار و تعامل کنند. نقش چین، هند و آسیای میانه و کشورهای بزرگ سرمایه گذار و فعال در تجارت جهانی –مثل عربستان، امارات، برزیل، آفریقای جنوبی- در این میان بسیار برجسته و “البته کلیدی” است؛ در صورتی که نقش های درست خود را در این چلنج جهانی بشناسند. اشتباه نکنیم؛ ما در عین حالی که در دام بدبینی های مضاعف نباید بیافتیم، ما از شرایط گل و بلبل جهانی و خوشبینی های ساده لوحانه قرن بیست و یکمی هم حرف نمی زنیم، ما از اساسی ترین تصمیمات با کمک دقیق ترین شطرنج های جهانی حرف می زنیم که حتی یک اشتباه می تواند مهلک برای خود و مردم و کشورمان باشد، چه رسد ناخواسته در بازی به زمین کسانی کشانده شویم که هدفی به جز زمین زدنمان ندارند.

پیش از این، سازمان ها و اتحادیه های جهانی شکل گرفته اند که تا حدی دستمان را در مسیری که در پیش گرفته ایم باز می گذارد، اما همزمان همین اتحادیه ها، حفره ها و پاشنه آشیل هایی دارند که به عمد و حساب شده توسط استراتژیست های مخربی تعبیه شده اند تا به کمک همان ها زمین مان بزنند و سپس در مرثیه خوانی برای آن اتفاقاً از دیگران نیز پیشی گیرند. اتحادیه اوراسیا، سازمان شانگهای و بریکس گام های موفقی هستند که قبلاً برداشته اید و تنها باید پاشنه های آشیل شان را “شناسایی و رفع کرد”. اتحادیه اورسیا بدون پاشنه آشیل است و تنها “حفره یا کمبودی” دارد. آن قطعاً نیاز به افزودن چند کشور آسیای میانه است که تاکنون به آن نپیوسته اند. ترکمنستان پل ارتباطی کلیدی سایر کشورهای اوراسیا است که آن کاستی یا حفره را می سازد. ایران که پل ارتباطی هند به آسیای میانه و برعکس است “تنها با واسطه ترکمنستان” می تواند آن ارتباط را به شکلی موثر و انبوه مقدور سازد.

سازمان شانگهای نقطه اتصال مهم چین و هند است. میزان تجارت و حتی سرمایه گذاری های دو کشور نیز بالاست و اینک می توانند روی انواعی از ابرسرمایه گذاری ها و ابرپروژه های استراتژیک کار کنند؛ به شکلی مشترک در چین و هند یا در جغرافیای شانگهای. در آستانه ورود به جهانی چند قطبی، نیاز به تعامل موثر و هم افزایی این سه قدرت بزرگ جهانی روسیه، چین و هند است که هم از یکدیگر و هم جهان از آنان سود خواهد برد تا زمانی که “بازی برد-برد را در طرح ریزی و در عمل اجرا کنیم”. متحدان استراتژیک در هر مقطعی ممکن است هر یک دچار بحران شوند، و دو طرف دیگر به آن همچون فرصتی نمی ببینند که می توانند “امتیازات بیشتری” از آن بگیرند؛ دقیقاً برعکس، به آن همچون متحدی می نگرند که تضعیف او موجب تضعیف قطب جهانی شان و در نهایت کشور خودشان می شود. متحدان استراتژیک به جای فرصت طلبی های موضعی، اعتمادهای بلند مدت و به جای پا گذاشتن روی زخم های هم برای بالا رفتن، زخم های هم را برای بهبود شرایط یکدیگر التیام می بخشند. اینک روسیه در شرایط جنگی و تحریمی است و به صادرات منابع طبیعی و نفت و گاز خود بسیار نیاز دارد، گرفتن اندکی تخفیف بیشتر برای اقتصاد شما چندان تفاوتی نمی کند، ولی برای روسیه حیاتی و تعیین کننده است. اگر روسیه زمین بخورد، بعد سراغ شما می آیند و جدا جدا از پس تان برمی آیند، ولی نه اتحادی از شما. در راه پر فراز و نشیب پیش رو، شما هم می توانید دچار بحران یا تحریم شوید، آن گاه قطعاً روسیه و دیگر متحدان تان به کمک تان خواهند آمد. تأکید من بر این است که اتحاد روسیه و چین نباید در حد اتحاد ضعیف چین با شوروی سابق باشد، بلکه باید مشابه پیمانی باشد که آمریکا و اروپا با همدیگر دارند و حتی گامی فراتر مثل اتحاد کشورهای بلوک شرق سابق با یکدیگر. هند به عنوان یکی از کشورهای پیشروی قطب دیگر، یعنی “قطب مستقل هاست” و ارتباط اش با چین و روسیه از نوع دیگری است و به کمک آن می توانید بسیاری از محدودیت ها و تحریم ها را دور زده یا خنثی کنید. در این راه، “مقامات و مسئولان به غایت خوش فکر عربستان و امارات متحده عربی” را می توانید به همراه خود داشته باشید که پازل های باورنکردنی ترین پروژه ها را از رویا به واقعیت تکمیل کنند.

تنها پاشنه آشیل سازمان شانگهای، پاکستان است و البته افغانستان اگر به آن بپیوندد. “افغانستان به هیچ عنوان نباید به سازمان شانگهای و شبکه ارتباطات آن بپیوندد”. ارتباط پاکستان با چین، خطرآفرین برای چین نیست و چین به سبب سیستم متمرکز مدیریت می تواند با سرمایه گذاری در سایر امور آن را بدست گیرد، اما آن برای بقیه کشورهای منطقه و سازمان شانگهای تهدید واقعی است. توجه شما را به تحولات اخیر بنگلادش جلب می کنم که گرچه با اعتراضات دانشجویان شروع شد، اما “با سازماندهی اسلام گرایان مورد حمایت آی. اس. آی. پاکستان –که بتازگی توسط دولت بنگلادش غیرقانونی اعلام شده بود- به قیامی عمومی بدل گشت” که دولت متحد هند را در آنجا سرنگون کردند. اینک نجات یا غرق شدن کشور بنگلادش در “دستان ارتش بنگلادش” هست که آیا کشور به دامان همان اسلامگرایانی که اخیراً توسط دولت گذشته بنگلادش غیرقانونی اعلام شده بودند، بیافتند یا خیر. به جز چین بقیه کشورهای مرتبط با پاکستان در خطر خزنده این سازماندهی مخفی اسلامگرایان توسط استخبارات پاکستان قرار دارند؛ به خصوص کشورهای آسیای میانه که از اهداف کانونی طرح ادغام سازی و نهادسازی منطقه ای بوده و هستند.

توجه به این نکته ضروری است که کلیه این اتحادیه ها تنها با “کاربست سیاست های منطقه ای” که توسط کشورهای هدف تعیین شده، دچار مشکل می شوند. دو سیاست ویرانگر “ادغام منطقه ای” و “نهادسازی خارجی” برای شکست و نابودی این اتحادها طرح ریزی شده و به برخی از کشورهای منطقه قبولانده شده اند. به وضوح باید بگویم که آسیای میانه و ساقط کردن امنیتی شان به کمک این دو طرح مدنظر و “البته شدنی است”. با نهادسازی خارجی، شما و عملاً امنیت کشورتان از دست سازمان امنیت ملی تان خارج شده و بدست سرویس های امنیتی حرفه ای دشمن می افتد که با کارکردهای دوگانه شروع به ثبت شرکت و نهاد و فعالیت در زمینه های مختلف تجاری، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حتی خیریه می کنند. آنان تیم هایی دوره دیده ای هستند که در هر دو کاری که فعالیت می کنند کاملاً تخصص دارند، نخست اقتصاد قاچاق و غیررسمی و سپس اقتصاد رسمی تان را خزنده، گام به گام و حساب شده در دست می گیرند. ظواهر دفاتر و حساب و کتاب شان را نیز بررسی کنید، چیزی نمی یابید، چون کار خود را خوب بلدند. در طرح ادغام سازی منطقه ای می خواهند کشورهای آسیای میانه را با ادغام نهادهای مدنی و گروه های انسانی کشورهایی در منطقه که اینک پس از چند دهه در زمینه گروه های اسلامگرای تندرو و جهادی دچار مشکلات ریشه ای بوده و هستند، گرفتار سازند. پاکستان، افغانستان، ترکیه و حتی آذرباییجان. ترکیه لائیک با آن سابقه دیرینه در مبارزه با اسلامگرایی سیاسی را ببینید حساب شده، با چراغ خاموش و خزنده اینک به کجا کشاندند که در بهار عربی، به کانون اصلی طرح ریزی و سازماندهی داعش در منطقه بدل شده بود و هنوز هم هست که حملات اخیر تروریستی مسکو دقیقاً از ترکیه سازماندهی شد و میت به تروریست ها، طرح عملیاتی کامل داد و حتی برایشان بلیط سفر خرید. حتی ارتش قدرتمند لائیک ترکیه را که از زمان ترکیه مدرن در یک قرن اخیر، پاسدار لائیتیزه آتاتورک تاکنون بود، ناتوان کردند. همین کار را به راحتی با کشورهای شما می خواهند بکنند. آنجا هم ابتدا به شکل خیریه هایی متعدد شروع به فعالیت کردند و سپس گام به گام در زمینه های اجتماعی و سپس اقتصاد غیررسمی و قاچاق –که همین الان نگاه کنید تمام اقتصاد قاچاق ترکیه دست ریشوها و اسلام گرایان است- و آن گاه اقتصاد رسمی را با خرید و فروش و زد و بند آدم ها، سازمان ها، مقامات و نهادها در دست می گیرند. در بُعد سیاسی هم همیشه با شعار مبارزه با فساد و تغییر وضع موجود پیش می آیند و پیش می روند و وقتی قدرت را به دست گرفتند، کثیف ترین اقتصاد تاریخ کشورتان را رقم می زنند که کلاف سردرگمی از فسادهای در هم تنیده است که سرنخ هیچ یک قابل تشخیص نیست. کاری که باید بکنید؛ سیاست “ادغام سازی و نهادسازی خارجی” را هر چه زودتر کنار بگذارید و تا دیر نشده. اطلاع دارم کسانی خوشنام از پاکستان و کشورهای اسلامگرای دیگر مدتی است اقدام به فعالیت در کشورهای آسیای میانه می کنند، نهادهای خیریه شان را به هیئت امنای محلی بسپارید و از آنان بخواهید کشورتان را با تمام ارتباطاتی که دارند ترک کنند و گرنه نمی توانید امنیت شان را تضمین کنید و “خیالشان راحت باشد که کار سازمان های خیریه شان همچنان فعالانه پیگیری خواهد شد، اگر هدف شان واقعاً خیریه بوده و هست”. این گونه نه تنها در دام آن تله ای که برایتان گذاشته اند نمی افتید، بلکه طعمه ای را هم که برایتان گذاشته اند، برداشته و استفاده می کنید و توان انجام همین تله گذاری در جای دیگر را نیز از آنان سلب می کنید؛ چون سرمایه شان را از دست شان بیرون کشیده اید و عملاً برای مستمندان کشور خودتان خرج کرده اید.

اخیراً کشورهای مشترک المنافع تصمیم گرفتند که مرزهایشان با افغانستان را تقویت کنند و به تکنولوژی های روز پایش مرزها مجهز سازند. این اقدامات گرچه ضروری است، ولی کافی نیست. چون طرح ناامن سازی کشورهای آسیای میانه به این زودی از سمت مرزها خود را نشان نمی دهد، بلکه هدف این است با ادغام سازی و نهادسازی خارجی شرکت ها، سرمایه گذاران، اسپانسرها، و شبکه حمل و نقل و انتقالات صادرات و واردات، هم “بافت جمعیتی” آنجا را تغییر دهند و هم “ساختار جامعه مدنی آسیای میانه” را در دست گیرند و هم کلافی پنهان از یک مجموعه سازمان دهنده تظاهرات و اعتصابات و بحران ها بسازند در قالب “یک اتاق فکر”، و سپس امواج ناامنی های هدایت شده با ترور و بمب گذاری کلید زده شوند.

کشورهای آسیای میانه یا مرکزی به پیوند ناگسستنی بین خودشان می توانند ابعاد جدیدی بخشند و حتی به شکل یک کنفدراسیون ارتقا یابند با طرح های توسعه ای مشترک و یکسان و در پیوند با هم. در کنارش در ارتباط هر چه نزدیکتر با دو متحد بزرگ شان، چین و روسیه و در همراهی با آن طرح های سازمان ملل و اتحادیه اروپا که در مسیر توسعه سبز هستند، “اما بدون کشورهای آذرباییجان و ترکیه” و به هیچ افغانستان و پاکستان. ترکیه با دخالت اش در قفقاز به اندازه کافی برای آن منطقه دردسر ساز شده حالا اصرار دارد تا با چند شعار ترک گرایانه، آسیای میانه را هم بحران ساز کند. “دیگر کافی است”.

بریکس و بریکس پلاس پتانسیل زیادی برای کار دارد و به عنوان سازمانی نوظهور و موفق در بلند مدت افق های بسیار روشنی را نشان می دهد. آن طیف وسیعی از کشورها را در بر می گیرد، فقط توجه کنید که سرمایه گذاری های استراتژیک در آن دسته از کشورهایی نکنید که در مقابل تحریم های غرب دست بسته هستند و میلیاردها دلار پول و سال ها وقت را روی کارهای بزرگ در کشورهایی سرمایه گذاری کنید که به راحتی تصویب یک تحریم، همه بر باد رود. دقت کنید که این “یکی از اهداف کریدورهای تله” بوده و هست که برنامه، سرمایه و وقت تان در “مسیری غلط” هزینه شوند.

در ایران باید کارهای ضروری که نیاز دارید هر چه زودتر پیش برید، و باید توسط “چین و روسیه” و کشورهای توانا در تکنولوژی اجرا شوند و کشورهای دیگر هم “به سبب تکنولوژی پایین” و هم “کندی اجرا و پیشرفت کار” و هم “سنگ اندازی مافیای محلی” قادر به انجام اش نیستند. چین طی تجاربی که با کشورهای ابرپروژه یک کمربند- جاده داشت، متوجه شد که پیمانکاران و سرمایه گذاران محلی، کار را بنا به دلایل مختلف پیش نبرده و حتی متوقف می کنند. به همین منظور، خود اقدام به سرمایه گذاری در این پروژه ها یا دادن وام به کشورها و همین طور در مواردی پیمانکاری و اجرای شان کرد. عین همین کار باید در آسیای میانه و ایران صورت گیرد. تاکید می کنم صفر تا صد پروژه باید توسط چین یا روسیه صورت گیرد. اگر بخواهد مشارکتی –با پیمانکاران ایرانی- باشد توسط مافیای بخش ایرانی دچار مشکل می شود و کار عملاً متوقف می گردد. تمام کار با تکنولوژی های برتر چین و روسیه باید صورت گیرد تا کریدور شمال و جنوب از بنادر و جرثقیل ها گرفته تا آزاد راه ها و بزرگ راه ها و پل ها و تونل ها، فرودگاه های استاندارد بین المللی و سایر ساخت و سازها و حتی دیوارهای مرزی امنیتی کارا و موثر در تمام مرزهای با پاکستان و افغانستان (نه به شکل گزینشی و آن هم با دیوار آبکی و فُرمالیته که اینک پیمانکار ایرانی دارد در مرز افغانستان می سازد و دو نفر با قلاب گرفتن می توانند از آن رد شوند که مضحک است) باید توسط پیمان کاران چینی و روس انجام شود. اگر این کار توسط چین، روسیه و هند صورت گیرد، کریدور شمال جنوب با چند کانال بندری در شمال و جنوب ایران، به همراه کریدور ارس، با آزاد راهها و راه آهن و فرودگاه های عظیم ظرف یک سال ساخته می شود و گرنه مافیای حاکم بر پیمانکاران ایرانی به بهانه های متعدد کار را عملاً می خوابانند و چون چند دهه گذشته کارها در حد کاغذ می ماند و بودجه ها هم گم یا ملاخور می شوند. چین، هند، روسیه و امارات و عربستان در زمانی کوتاه با تجهیز همین بنادر چابهار و بندرعباس در جنوب و همین طور بنادر شمال به آخرین ماشین آلات سنگین و اتومات سازی، جابجایی و انتقال و ورود و خروج کالاها را با سرعت و حجم بسیار بالا می توانند صورت دهند. درضمن، پای هیچ “افغانستانی و به خصوص شبه نظامیان افغانستانی (فاطمیون و غیره)، پاکستانی (زینبیون و غیره) و عراقی (حشدالشعبی) و سایر شبه نظامیان” به هیچ وجه نباید به بنادر شمال و جنوب، به خصوص چابهار، بندرعباس و بندر کاسپین باز شود. چه به بهانه سرمایه گذاری و همکاری و چه به بهانه تامین امنیت این مناطق که “تله ای حساب شده برای ناامن کردن این مناطق” است و “اطلاع دارم” در مواردی به زور مسئولان محلی را وادار به فروش املاک و به اسم سرمایه گذار به افغانستانی ها کرده اند.

تغییرات مهمی را در پیش داریم و باید اقدامات ضروری را در دستور کار قرار دهیم “تا حساب شده بسوی اهداف و راهکارهای بعدی” پیش رویم. جهان ما آبستن تحولاتی غیرقابل تصور است و تصمیمات تنها همین 5 سال پیش روی تعیین کنندۀ مهمترین شرایط حداقل یک قرن آینده خواهد بود و اتحادیه ها منطقه ای و جهانی و قطب بندی ها و جبهه بندی کشور و اتحادیه ها، کم و کیف تقریباً همه چیز آینده بشریت را تعیین می کند و “اینک زمان تاخیر و تعلل نیست، که زمان تصمیم و اجراست”.