دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
برای اسلام گرایان، از جمله شیعیان و سنی ها، و به خصوص اعضای داعش، روایت هایی از صدر اسلام به این سوی رو می کردند که می گفت در هر منطقه و نقطه جغرافیایی قرار است چه جنگی در آخرزمان روی دهد و اگر اینجا یا آنجا را تصرف کنند، مصداق محقق کنندگان وعده الهی و پیامبران و معصومین خواهند شد؛ از شام تا عراق و حتی نقاطی کوچک در این جغرافیا و به خصوص حوالی دجله و فرات، بسان یک نقشه دقیق برای تصرف اسلام گرایان شیعه و سنی و داعش تعریف شده و توجه، تهییج و تمرکز داده شده بود، “اما نقشه اصلی چیز دیگری بود که توسط استراتژیست های طرح دهنده و سازمان دهنده این اسلام گرایان ترتیب داده شده بود”، و مناطق مورد نظر دقیقاً روی منابع عظیم نفت و گاز منطقه قرار داشت و نفتی که در آن زمان در بازارهای جهانی 70 تا 80 دلار به غرب فروخته می شد، توسط احمق های داعشی به 10 تا 15 دلار فروخته می شد. حتی پس از اشغال این مناطق توسط اسلام گرایان و داعش، وقتی اندکی از سیاستمداران خاورمیانه و اسلام گرایان باشعور متوجه نقشه شدند، دیگر کاری از دست شان ساخته نبود و خیلی دیر شده بود.
خوب دقت کنید، عزیزان؛ مساله و موضوع اصلاً بر سر چند ساعت زمان کمتر یا بیشتر کریدورهای تجاری آسیای میانه و خاورمیانه نیست، “مساله هدایت سیاستمداران و رهبران این جغرافیا، یعنی آسیای میانه و خاورمیانه به همراه چین و روسیه به سمت کریدورهای تله است” که پس از چند سال راه اندازی در یکی از زمان های بحرانی، ناگهان مسدود شود و تبدیل به بحرانی بزرگ و چه بسا فروپاشی، درست مثل دوران شوروی سابق گردد. برای این کار نمی توان با چند عملیات تروریستی کریدورها را مسدود یا دچار بحران کرد، باید فوج فوج اسلام گرایانی در منطقه در کلاس های مذهبی و ایدئولوژیک آموزش یافته و سپس در نقاط مختلف جامعه در زندگی و کار جذب شوند (سیاست ادغام منطقه ای) و سپس امواجی از اسلام گرایان تندرو و جهادی ها شروع به سازماندهی برای ترور و بمب گذاری در اینجا و آنجا شوند که هر چقدر دولت های مستقر از آنان بکشند، باز امواجی دیگر سرازیر شود و پایانی برای آن متصور نگردد؛ یعنی کاری که دو بار و به خصوص اخیراً در افغانستان با طالبان کردند و هر چه دولت قانونی افغانستان از ایشان می کشت و دستگیر می کرد، امواجی دیگر دوباره روان می شد و گویی پایانی نداشت، چون کلاس های طالبان در سراسر پاکستان چون یک کشتزار و مرداب گندیده با تزریق پول های خیریه مسلمانان که به بانک های اسلامی و خیریه های خصوصی سپرده شده بود، در حال تولید هر روزه جهادی ها و مشغول تدریس و شستشوی مغزی شان از دوران طفولیت تا بزرگسالی بود. بچه ها به عنوان یک آرمان نوستالژیک دینی، آن را از کودکی، ملکه وجود خود می ساختند و می سازند و جوانان به سازماندهی در خانه های تیمی و استفاده از انواع سلاح های تخریبی و تروریستی و عملیات جهادی اقدام می ورزیدند و ادامه می دهند و بزرگسالان آلوده به همین افکار و آموزش ها، هنگام رأی گیری و گزینش، همین احزاب و جبهه های دینی و مذهبی را جایگزین دیگر احزاب می کردند و می کنند و “این چرخه وقتی می گرفت، مدام ادامه داشت و حتی شتاب می گرفت”. با این اهداف ویرانگر است که چشم انداز “ادغام منطقه ای” افغانستان و پاکستان در آسیای میانه و قزاقستان را طرح و استراتژی “واگذاری فرآیند نهادسازی به کشورهای خارجی در آسیای میانه” را بر روی میز گذاشتند. پشت این واژگان زیبا، کثیف ترین اهداف ژئوپلتیکی استراتژیست هایی خفته که نابودی منطقه و محدود ساختن چین نوظهور به مثابه یک ابرقدرت با تاثیرات جدید و زوال و فروپاشی روسیه در جهت حفظ نظم نوین جهانی و مانع شدن از جهان چند قطبی در دستور کار است. “این آن نقشه رندانه استراتژیست های کثیفی است که خواب اش را برای آسیای میانه و خاورمیانه آینده و قطع ابرپروژه یک کمربند و یک جاده چین و قطع کریدورهای امن رساندن کالا و تجارت و مبادله روسیه با جهان پس از جنگ اوکراین است، دیده اند و اگر کسی شک دارد می تواند به خاورمیانه همین یک دهه گذشته و امروز نگاه کند که ببیند چگونه خاورمیانه با همین استراتژی در دهه هشتاد تا به امروز به یک “نیمه ویرانه” بدل شده است. “بولد و برجسته کردن” چند ساعت کوتاهی مسیر کریدورها تنها نقشه ای است تا شما را روی میدان مین این نقشه کثیف پرورش و سازماندهی اسلام گرایان و تروریست های پرورده شان به کمک کریدورهای تله -رشد و پرورش اسلام گرایان معتدل در ابتدا و سپس تندروها و جهادی ها- تهییج کرده و متقاعد کنند و طرح های آینده تان را بر اساس هدایت نادانسته و ناخواسته به سوی آن تله تنظیم کنید.
می توانید در گزارش های رسمی سازمان ملل ببینید و مطالعه کنید که کلاس های آموزش تروریست های طالبان هم اینک بیش از 12 هزار اردوگاه (خوب دقت کنید، 12 هزار نفر نیست، 12 هزار اردوگاه آموزشی است که هر شش ماه، صدها تروریست جهادی تربیت می کنند) در سراسر افغانستان راه اندازی کرده و اسلام گرایان نقاط مختلف جهان را آموزش ایدئولوژیک و جهادی می دهند. در چند سال نخست هم، هیچ عملیات تروریستی صورت نمی گیرد، شرکت هایی با کاربرد دوگانه شروع به سرمایه گذاری و کار در کشورتان می کنند و “حتی ارزآوری هم برای کشورتان” می کنند (استراتژی نهادسازی سازمان ها و شرکت های خارجی در آسیای میانه) و سپس شروع به سازماندهی و برنامه ریزی برای این نقشه عملی، آن هم گام به گام و خزنده می کنند. کریدورها، از مسیر ترانزیت جاده و راه آهن گرفته بسان قاچاق و همین طور کارگران و کارآفرینان قانونی تا شرکت های متعدد پیرامونی و پشتیبانی ای که برای چنین تجارتی ضروری است، شروع به تشکیل و گسترش می کنند و سپس با پول و درآمدشان، سیاستمدار و استراتژیست و مقامات را می خرند و منصوب می کنند و جابجا می کنند و به طرق مختلف، راه اندازی، سازماندهی و گسترش خانه های تیمی تروریست ها و خانه های امن جهادی ها می کنند. آنگاه حتی با داشتن یک ارتش مجهز، مناطق و شهرهای تان بدون درگیری و تنها از طریق امنیتی سقوط می کنند و بدست آنان می افتند؛ درست و عیناً آنچه اخیراً با افغانستان کردند. در افغانستان پیش از سقوط شهرها و مراکز ولایت ها، ابتدا مناطق پیرامونی و روستاها طی چند سال به شکلی آرام و خزنده سقوط کردند و سپس دستور ساعت صفر برای ساقط سازی حاکمیت مرکزی صادر شد. طالبان را اگر کسی بشناسد خوب می داند که همواره آنان مصالحه مصلحتی کرده اند، اگر نیاز به تجدید قوا داشتند با احمد شاه مسعود و سایر جهادی ها قرارداد صلح امضا کردند، سپس به تجدید قوا ادامه می دادند و وقتی آماده شدند، فتوای جهاد می دادند و به راحتی یک عبارت فتوای جهادی، اتحاد با دیروزی ها به جنگ و جهاد علیه شان تغییر چهره می داد. میزان پایبندی شان به قول های شان را که می توانید همین دو، سه سال اخیر ببینید که چگونه زیر تک تک شان زدند و ابتدا اخراج زنان از مشاغل، سپس مخالفت با آموزش عالی زنان و اینک عدم اجازه به زنان برای درس خواند بیش از کلاس پنجم است. فتوای دو ماه پیش امیر المومنین طالبان را که رسانه ای شد شنیدید که به صراحت گفت جهاد پایان نیافته و ادامه دارد. چون، پایان جهاد برای طالبان، یعنی تاریخ مصرف شان برای “استراتژیست های غربی” تمام شده است و “روز مرگ شان” فرا رسیده است (با این هدف است که طالبان یکدفعه از تجار آمریکایی مشتاق تر به تجارت و معامله و ارتباط با کشورهای همسایه و به خصوص آسیای میانه شده اند و حتی از شما خواهش و التماس می کنند).
هدف ادغام افغانستان و پاکستان در طرح توسعه آسیای میانه است که مقامات غربی مدتی است سیاسیون و مقامات و سرمایه گذاران آسیای میانه و خاورمیانه را بدان طمع متقاعد کرده اند. به طمع معادن گسترده و قوی افغانستان و کریدورهای تله و همین طور ارتباط پاکستان و تجار و ترانزیت و تروریست های پاکستان از راه افغانستان به آسیای میانه و مرزهای چین. آسیای میانه، پل ارتباطی مهم و امن بین روسیه و چین بوده که مکمل آن دو نیز هست و هم خود دارای منابع انرژی و معدنی است و همین طور روسیه دارای عظیم ترین منابع انرژی و معادن گسترده از قطب شمال و سیبری تا اوکراین است (به عبارتی، این سه ضلع با هم خودبسنده هستند) و این سه ضلع با هم یک قطب جهانی ماندگار و شکست ناپذیر می سازند (کاری که نیکسون در دوران جنگ سرد کرد و با پذیرش لفظی حاکمیت چین بر تایوان و امتیاز جایگزینی چین به جای تایوان در سازمان ملل، قول عدم اتحاد بین چین با شوروی سابق را از آنان گرفت، “به خاطر درک اهمیت همین اتحاد بود”).
حال با این توضیحات مقامات و سیاسیون آسیای میانه و خاورمیانه و هر کشوری دیگری مایل است با طالبان و کریدورهایش سرگرم باشد و با آنان تجارت و داد و ستد کند و برایشان سرمایه گذاری کرده و هر نوع ارتباطی برقرار کند و “برایشان در افغانستان با هزینه خود، کلاس های ایدئولوژیک بسازد”.