وقتی که « قلم » در دست دشمن باشد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
310

سرزمین اهورائی چندهزار ساله باستانی ما، و ملت آریائی ایرانزمین، در سرتاسر تمامی دوران طولانی موجودیت خودشان، با دشمنان زیادی رو به رو بوده و هستند!

داشتن هر دشمن و یا بدخواهی، برای هر سرزمین کوچک یا بزرگی سخت و غیر قابل تحمل است. گاهی دشمن به هوای کشورگشائی به مملکتی دیگر می تازد. تا بر امکانات مادی و معنوی آنجا دست یابد و آنها را غارت کند. مواقع دیگری نیز هستند؛ که هدف دشمن از دست درازی به گشوری دیگر، تحقیر کردن مسؤلان و ملت آن سرزمین، و برداشت های مفید سیاسی از آن برای خودش است!

اما نوع خاصی از دست درازی بیگانگان به کشوری دیگر هم وجود دارد؛ که سلاح متجاوزان « تیر و کمان و شمشیر و خنجر و تفنگ و توپ و تانک و …. » نیست. بلکه تجاوز به فرهنگ و آئین باستانی یک سرزمین است؛ که متاسفانه در این رابطه ما ملت ایران، به دلیل داشتن یکی از کهن ترین ممالک جهان، و قدیمی ترین آئین های فرهنگی، بیش از دیگر ساکنان سایر ممالک دنیا آسیب دیده ایم و متضرر گشته ایم!

واژه « سور » در ادبیات زبان پارسی ما معنائی چندگانه دارد. یکی از معانی آن جشن و سرور است؛ ولی مفهوم درست و مهم تر آن « رنگ سرخ » می باشد؛ که با قرمز و …. تفاوت زیادی دارد! « سرخ » رنگ آتش است و نه هیچ مورد دیگری، اگر می بینید که گاهی برای بیان رنگ اشیاء متفاوتی از واژه سرخ استفاده می شود؟ در چنین شرایطی کلمه « سرخ » دیگر اسم نیست؛ بلکه به عنوان صفت از آن استفاده شده است!

« آتش » تنها موردی است که فقط به رنگ سرخ می باشد( مگر ما آتش های زرد و سبز و سپید و …. داریم؟ ) به هیچوجه ، خود آتش هم ویژگی خاصی دارد که هیچ پدیده طبیعی دیگری از آن بهره مند نیست. آتش می سوزاند و تباه می کند. حتی خاکستر هر چیز سوخته شده با آتش نیز، با وزش باد از زمین بر می خیزد و از جلوی دید همگان محو می گردد. چرا؟ چونکه نابود گشته و موجودیت خودش را از دست داده است!

ایرانیان عهد باستان بر این پندار بوده اند؛ که در پایان هر سال، پلیدی های برخاسته از تلقینات اهریمن را از اطراف خویش بردارند؛ و شیطان را به سوئی دیگر برانند. بر اساس پندار درستی که از پدیده « آتش » و ویژگی خاص مفهوم آن داشتند. به آنها آموخته بود؛ که با بر افروختن « هیمه » های قابل اشتعال، اهریمن فریبکار را از محدوده مکانی خویش می راندند و نابود می کردند!

انجام گرفتن چنین کنش مهمی، مهیج و شادی افزاست؛ بر این اساس در لحظات بر پا نمودن آتش و سوزاندن و خاکستر نمودن پلیدی های تلقینات ابلیس از پیرامون خودشان، آن را با برپائی جشن و سرور می آمیختند. تا در پایان هر سال با شادی و شعف به استقبال سال نو بروند!

ولی از آنجائی که دشمنان ما و میهن مان، نمی توانستند به مفهوم واقعی « چهار شنبه سوری » پی ببرند. ایرانیان را « آتش پرست » می نامیدند!

عبثا، که در سالیان سال که از عمر طولانی میهن ما و بر پائی آئین کهن چهار شنبه سوری می گذرد. دانشمندان فرزانه کهندیار ما، در رساندن مفهوم درست و عالی بر پا شدن آتش در غروب آخرین سه شنبه هر سال کوتاهی نموده و اجازه داده اند؛ که بیگانگان مخصوصا دشمنان ما و میهن مان، ایرانیان را « پرستندگان آتش » بنامند و ندانند؛ که اصیل ترین و خالص ترین پرستندگان ایزد یگانه، ملت آریائی ایران اهورائی بوده و هستند!

تاسف بار تر آن است، که سرزمین یگانه پرستان و دوری گزینان از فتنه های اهریمن، مورد اشغال بت پرستانی قرار گرفت؛ که در هنگام خواندن نماز و نزدیک نمودن خویش به خالق شان، اسم کسانی را در کنار نام آفریدگار یکتا می گذارند؛ که آنها نیز آدم هائی به سان خودشان بوده اند!

چنانچه بخواهیم در باره آئین « جهارشنبه سوری، قلم دروغ پرداز دشمنان خود و میهن مان را، از دست آنها خارج نمائیم؟ بر تک تک ایرانیان به ویژه فرهیختگان کشورمان، چنانچه به آداب و رسوم کهندیارشان واقف می باشند فرض مسلم است. با بیان کردن مفاهیم اصلی « آتش افروزی » در پایان هر سال توسط ایرانیان را، نه فقط به بیگانگان، بلکه به ایرانیانی که از آن چیزی نمی دانند تفهیم نمایند. زیرا اگر در تمامی این گیتی پهناور، فقط مردمان سرزمین ما هستند؛ که به یکتائی « ذات یگانه » آفریدگار هستی باور دارند؟ که چنین نیز هست!

پیروان ادیان دیگر، هر کدام برای خویش، کسانی را که آنها هم مانند خودشان از نسل آدم و حوا می باشند را ستایش می کنند و می پرستند!

اگر چنین نباشد؟ چه لزومی دارد که در مکان های ساخته شده به دست خودشان( کنیسه و کلیسا و مساجد و غیره) برای پرستش آفریدگار خود، نام آدم هائی که آنان نیز مخلوق همان پروردگار می باشند را قرار می دهند؟!

آیا آریائی ها، هنگام نیایش یزدان شان، نام « آشو زرتشت » را هم به زبان می آورند؟ بدیهی است که هرگز چنین نبوده است. بنابراین، ایرانیان، یگانه پرست هائی می باشند. که هیچکدام از پدیده های طبیعی یا ساخته شده به دست آدمیان را نمی پرستند. بلکه آنها را به عنوان نشانه های بارزی از موجودیت پروردگاری می دانند. که هیچگاه توسط نوع بشر ساخته و آفریده نشده اند!

مقاله قبلیآگهی فروش میراث ثبت جهانی در روزنامه‌ رسمی کشور
مقاله بعدیفرودگاه های اروپا به هواپیماهای ایرانی سوخت نمی دهند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.