بی شرمی هم حد و مرزی دارد! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
226

هفتاد و هفت سال از عمرم می گذرد؛ که در چرخه این هستی پر نشیب و فراز قرار گرفته ام. افراد خوب و بد زیادی را دیده و می بینم و می شناسم. که خوب های شان فقط به آدم بودن بسنده نکرده اند؛ و خود را به مقام « انسانیت » هم رسانده اند. البته نه آن « مقام انسانیتی » که خمینی جلاد می خواست مردم ایران را به آن برساند. ولی بد های شان، نه فقط چنین نکرده و خودشان را به هیچ مقامی نرسانده اند( چه رسد به انسانیت ) ؛ حتی همان آدم بودن شان را نیز، فدای خودکامگی و قدرت پرستی های بی بدیل خویش نموده و می نمایند؛ که دست کم، در تاریخ کهندیار باستانی ما بی سابقه و نادر بوده و هست!

افتضاح تاریخی مراسم برگزاری انتخابات اخیر دو مجلس خبرگان رهبری و شورای اسلامی رژیم ددمنش آخوندی، که خوشبختانه به خاطر عدم استقبال مردم ایران از آن، بیش از پیش کوس رسوائی حکومت ننگین « جلاد بزرگ » سید علی خامنه ای را به صدا در آورد. یکی از کوبنده ترین « نه » هائی بود؛ که ملت دلاور میهن مان به مقام عظمای رهبری، و مزدوران جیره خوار او گفتند!

شرکت نکردن حد اکثری مردم کشورمان در این سریال هر چهار سال یکبار حکومتی، پدیده ای واقعی از تنفر ملت ایران، نسبت به اشغالگران میهن شان بود؛ که حتی بسیاری از تحلیلگران مسائل سیاسی در سراسر جهان، در رسانه های خارجی نیز به تفسیر آن پرداختند. و دلائل چنین واکنش بی نظیری از سوی ملت ایران به آن را، حق طلبی و انزجار ایشان از حکومت رسوای خامنه ای بر شمردند!

اما طرف( رهبر خود بزرگ بین ) حاکمیت ننگین ملاها، امروز سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۲ خورشیدی، در کمال بی شرمی، مرزهای وقاحت خودش را بیشتر گشود؛ و ضمن تشکر از مردم ایران برای شرکت شان در انتخابات مربوطه، آن را جهاد ملی نامیده و گفته است: « از حدود یک سال، دشمنان جمهوری اسلامی تلاش کردند؛ مردم را از شرکت در انتخابات منصرف کنند؛ و انتخابات را از رونق بیندازند. بنابراین، این یک جهاد بود. حضور مردم پای صندوق ها، حرکتی حماسه آمیز…… بود. »!

و این در حالی است، که روزنامه « فرهیختگان » متعلق به ولایتی مشاور خامنه ای نوشته است: « انتخابات یازده اسفند، پائین ترین مشارکت انتخاباتی تاریخ جمهوری اسلامی است. اینکه سه انتخابات پیاپی، مشارکت زیر پنجاه درصدی داشته باشند. در هر کجای جهان یک معنا می دهد؛ اما در ایران، نخستین معنایش بحران مشروعیت است. » !

روزنامه « هم میهن » نیز نوشته: « بی توجهی به صندوق رای به آنجا می رسد؛ که کم ترین مشارکت کنندگان، با کم ترین درصد آرای تاریخ ۴۵ ساله اخیر را شاهدیم. آرای نفرات برگزیده، از حد اقل های لازم رای مردم نیز برخوردار نیست. برای نمونه در تهران، آرای نفر اول حدود پنج درصد واجدین حق رای است. و آرای نفر سی ام، شاید به یک درصد هم نرسد.» !

حتی روزنامه « جوان » وابسته به سپاه پاسداران هم اعتراف کرده: « کسانی که به هر دلیل، اعم از تبلیغات دشمنان و فتنه گری ها و حتی اختلافات داخلی، در این میدان حاضر نشدند؛ عدد کمی نیستند. و باید به طور جدی برای آن چاره ای اندیشید. » !

فکر می کنم خامنه ای و همدستانش، در لحظاتی که ماموران شان در کنار صندوق های حوزه های رای گیری، بدون مراجعه چشمگیر مردم « سماق » می مکیدند. ارباب شان و هم پالکی هایش، دچار استرس فراوان گشته اند؛ و جهت برطرف نمودن شدت اضطراب و نگرانی شان، « دود و دمی » هم راه انداخته بوده اند. تا خیلی هم دچار افسردگی ناشی از خلوت بودن حوزه های رای گیری نشوند!!

در غیر این صورت، موجودی که « نشئه » نباشد و مخیله اش از شدت مصرف افیون از کار نیفتاده باشد. چگونه می تواند متوجه خلوت بودن مکان های رای گیری نشود؟!

به همین دلیل بوده که خامنه ای، سهوا اشباح اطراف صندوق های رای را، با مردم کشور اشتباه گرفته بوده است. و امروز از باب آنکه رهبری بی کلاس تلقی نشود. مراتب تشکرات رهبرانه خودش از شرکت کنندگان انتخابات پوشالی حاکمیت منفورش را به آنها تقدیم کرده است!

شاید هم برایش مسجل گشته، که پایان عمر منحوس حاکمیت ضد بشری اش فرا رسیده است. به همین خاطر به خودش گفته است: یک بار تشکر کردن از مردم، بهشت را به دوزخ تبدیل نمی کند!

مقاله قبلیآقای « پروفسور » ننگت باد! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیو … خدا زن را آفرید! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.