۲۸ مرداد، کودتا یا قیام مردمی؛ مسأله تنها این نیست

0
217

دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز
سالروز کودتای 28 مرداد مثل روال هر سال گفتگوها پیرامون وقایع آن دوران را باب می کند. میزگردی که اخیراً صدای آمریکا پیرامون 28 مرداد برگزار کرد، یکی از این موارد بود که نیاز به تأمل داشت که نکاتی را متذکر می شوم.
اول: گزارشی که خبرنگار رسانه ای معتبر چون صدای آمریکا پیرامون واقعه ای تاریخی تهیه می کند، نیاز به کسی دارد که نه تنها از وقایع تاریخی که جریانات و روح حاکم بر آن دوران به اندازه کافی مطلع باشد (اگر نگوییم بدان احاطه داشته باشد)، و آن برخلاف تهیه گزارشی از دوران کنونی است که ذهن روزنامه نگار در روح زمانه جاری است؛ اشکالاتی که یکی از کارشناسان میزگرد از گزارش صدای آمریکا گرفت، نشان داد که این مورد رعایت نشده بود (چه رسد که چنین گزارشاتی بخواهد به پرسش های کلیدی کودتا که همواره محل مجادله بوده به عنوان نظر قطعی –تحت عنوان 6 باور غلط پیرامون 28 مرداد- جواب دهد)، گرچه گزارشاتی از این دست در رسانه ها مدام پخته تر می شوند، و همین گزارش صدای آمریکا از معلومات تاریخی بسیاری از ملاها و سیاستندان های حکومتی ایران پخته تر بود.
دوم: پرسشی بود که یکی از میهمانان برنامه در انتهای آن مطرح کرد و گفت که اذعان به نقش مردم و جریانان های مختلف ایرانی در آن زمان طبیعی است، ولی دخالت آمریکا (جالب این است که همان کارشناس که گویا در بریتانیا نیز زندگی می کند، نقش بریتانیا را به سبب منافع نفتی در کودتا طبیعی می شمرد! یعنی آمریکایی ها همین طوری برای تفریح کودتا کردند و آنان نیز منافع و اهداف خودشان را نداشتند یا اساساً اگر بریتانیا بدنبال منافعش باشد طوری نیست و آمریکا یا سایرین نباید باشند؟!) عجیب است. اتفاقاً در جهان سوم و به خصوص پیرامون وقایع مهمی چون کودتا و انقلاب و به طور ویژه واقعه 28 مرداد در کشورمان نقش مردم نادیده گرفته می شود و آن حتی به بیماری تاریخی “توهم توطئه” در کشورمان بدل شده که هر اتفاقی را با سلب مسئولیت از مردم و به شکلی چشم بسته حاصل توطئه های پشت پرده می دانند. بی شک در دنیای سیاست توطئه هم هست، اما هر آنچه روی می دهد نتیجه توطئه نیست. پینوشه با چراغ سبز سی. آی. ای. به ارتشیان شیلی، آلنده را سرنگون کرد، اما همین سرویس جاسوسی و ابرقدرتی چون ایالات متحده آمریکا نتوانست در همسایگی اش مانع از آن شود که کشور کوبا بدست کمونیست ها بیافتد. هر توطئه ای نیز باید بر اساس شواهد و سند و مدرک ارزیابی گردد و گرنه چشم بسته هر اتفاقی را توطئه شمردن ناشی از توهم است که همگان را دستخوش بیماری خطرناک “بی مسئولیتی” می کند. علاوه بر آن، دخالت قدرت های خارجی در کشورهای دیگر نیز امری عجیب نیست و نه تنها کودتاها که به خصوص انقلاب ها و شورش های مختلفی در جهان روی می دهد که دست های خارجی و به خصوص قدرت های خارجی نیز در آن دخیل است و حتی اگر آنان نیز نخواهند دخالت کنند (منافع چندانی برایشان نداشته باشد)، نیروهای داخلی هر کشور از کشورهای خارجی همسو یا نهادها و جریانان هایی از آن کشورها در خواست کمک و حتی دخالت دارند. نمونه بارزش در دوران کنونی وقایع یمن است که روسیه برخلاف سوریه در آنجا حساسیتی نداشت تا دخالت کند، ولی رژیم ایران از رهبران روسیه خواست که از حوثی ها به عنوان متحد خودشان جانبداری کنند (در حالی که -از تریبون- جلوی مردم جا نماز آب می کشند که با هر نوع دخالت کشورهای خارجی و قدرت های جهانی در منطقه مخالف اند) و دیدیم که روسیه نیز به تدریج تا حدی چنین کرد و حداقل پیشنویس یک قطعنامه را رد کرد. در یمن رئیس جمهور قانونی که با کودتای حوثی ها و دیکتاتور سابق یمن روبرو شد، از عربستان و کشورهای عربی برای دخالت نظامی کمک خواست و مردم نیز با آزادی هر شهر، همین دخالت نظامی خارجی را جشن می گیرند. دولت قانونی لیبی نیز با مشاهده نتایج کار در یمن، از کشورهای عربی برای مبارزه با تروریست ها و اسلام گرایان تندرو رسماً کمک خواسته است؛ همچنان که مارشال دوگل از متفقین برای آزادسازی فرانسه کمک گرفت. اما این نه تنها عوام فریبانه که مزورانه است (چه رسد که در این تزویر، دین را مستمسک قرار دهد) که از اسرائیل اسلحه بخرید و مرگ بر اسرائیل بگویید و با حمایت دولت کارتر بر سر قدرت بیایید و طی توافق با مک فارلین از آمریکا سلاح و نقشه های ماهواره ای محرمانه از خطوط نظامی ارتش عراق را دریافت کنید و آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ بخوانید و به جای آن روزنامه نگاران و فعالان مدنی را به جرم ارتباط با سرویس های امنیتی خارجی دستگیر و بازجویی و شکنجه کنید. باری، خطر کمونیست در دوران مصدق نه توهم بود و نه کم اهمیت تر از نفت که آمریکا بنشیند و ببیند یک کشور استراتژیک با منابع نفتی در یکی از ژئوپالتیک ترین مناطق جهان راحت بدامن کمونیست بیافتد.
سوم: نقش بریتانیا برخلاف نقش آمریکا در ساقط کردن مصدق و اصطلاحاً کودتا 28 مرداد تاکنون تا حد زیادی مشخص نشده است. چنان که یکی از مورخان برنامه نیز متذکر شد، اسناد مربوط به آن پس از بیش از شش دهه نه تنها هیچ یک فاش نشده، بلکه همین اسنادی نیز که در گزارش اخیر صدای آمریکا بود و کروکی خیابان و حرکت تظاهر کنندگان را کشیده بود که برای اولین بار در سال گذشته فاش شد (و در برنامه ای در صدای آمریکا در سال گذشته ارائه شد) به درخواست دولت بریتانیا تاکنون از حالت محرمانه خارج نشده بود. نقش بریتانیا در کودتای 28 مرداد (ونه کودتای 25 مرداد) و به خصوص همراه کردن تظاهرات خیابانی و مراجع دینی و اوباش خیابانی و هماهنگی با سران ارتش بسیار تعیین کننده بود و زمانی که کودتای 25 مرداد به سبب نفوذ بسیار اندک آمریکا در ایران و اتکای صرف به ارتباطات سفیر و چند مأمور آمریکا با شاه و فرمانده گارد شاهنشاهی شکست خورد، این نفوذ گسترده بریتانیا در ایران و هم قدرت سرویس های امنیتی -جاسوسی و هم سیاسی کاری انگلیسی بود که ورق را در 28 مرداد دوباره برگرداند و بی سبب نبود که سفیر وقت آمریکا وقتی در 28 مرداد اولین اخبارمبنی بر پیروزی کودتا را شنید، آن را باورنکردنی دانست و گفت: پس از فرو ریختن همه چیز در 25 مرداد، آن مثل یک شوخی بد می مانست.
بدون این که بخواهیم نقش آمریکا را در وقایع سرنگونی مصدق نادیده بگیریم یا کمرنگ سازیم، باید با یکی از کارشناسان برنامه هم نظر باشم که در غلوّ نقش ایالات متحده آمریکا، سیاستمداران آن دوران شان نیز دخیل بودند. آمریکا در آن دوران داشت با سرعت جای بریتانیا را در وقایع جهانی می گرفت و بدنبال اعمال هژمونی اقتدارش به جهان بود. حمایت ابتدایی آمریکا از دولت مصدق نیز به همین سبب بود که آمریکا -از همان زمانی که چرچیل در ابتدای جنگ جهانی دوم درصدد بود تا روزولت را نسبت به خطر هیتلر و بعدها خطر استالین با خود همسو کند، روزولت چون بریتانیا را قدرتی می دید که باید عرصه را خالی کند تا آمریکا جایگزینش شود، از دخالت طفره می رفت و در ازای آن مستعمراتی را در کارائیب از چرچیل می خواست و به بریتانیا برای پذیرش استقلال هند فشار می آورد- بریتانیا را قدرتی کهنه می دید که باید با درایت جایگزین اش در روابط بین الملل شود و قطع دست بریتانیا از نفت ایران ضربه ای به بریتانیا بود و نه آمریکا و تنها در دو ماه آخر دولت مصدق بود که بریتانیا توانست دولت جدید آمریکا را متقاعد کند که خطر سقوط ایران به دامن کمونیست وجود دارد و باید با او همراه شود.
چهارم: تمامی اشکالاتی را که یکی از کارشناسان برنامه به گزارشگر صدای آمریکا گرفت درست بود، به جز یک مورد: رد خطر کمونیست برای علت کودتا. گرچه نفت بر سقوط مصدق موثر بود، اما تنها دلیل نبود. بریتانیا به نفت ایران وابسته بود، ولی آمریکا تازه داشت مشتری ایران می شد و علاوه بر آن افتادن کشوری نفت خیز مثل ایران به دست اتحاد جماهیر شوروی سابق “یک خطر مضاعف” بود. کارشناس برنامه با استناد تنها به یک گزارش مدعی می شود که خطر کمونیست نیز جدّی نبود. در حالی که اسناد متعددی هست که می گوید دولت مصدق بسیار ضعیف بود و افتادن آن به دامن کمونیست –آن هم با حضور قدرتمند حزب توده در ایران، یکی از اصلی ترین نگرانی های آمریکا و دلیلی اصلی همراه شدن آمریکا با بریتانیا در روزهای پایانی دولت مصدق بود. به عبارتی، کارشناس برنامه با استناد به یک سند، یک نتیجه گری کلی می کند. چه در همان زمان و چه امروز به خصوص در کشورهای غربی هیچ تصمیم به صرف یک گزارش گرفته نمی شود که بتوان با استناد به تنها یک سند یک احتمال یا انتخاب را در وقایع 28 مرداد مردود کرد. این نکته چون مشکلی کلی تر را می گشاید باید به شکلی مجزا بدان پرداخت.
پنجم: این نقص بزرگ نه تنها در بررسی های تاریخی محققان خاورمیانه که حتی ارزیابی های رهبران و سیاستمداران و تصمیم سازان شان دیده می شود که یک سند، یک شخص، یک گزارش، یک جریان را برای وقایع رخ داده در خاورمیانه و چه بسا جهان کافی می دانند. هیچ تصمیمی در کشورهای غربی بر اساس نه تنها یک گزارش، یک سند، یک سیاستمدار که حتی یک حزب، جریان یا نیروی پشت پرده گرفته نمی شود. همواره مجموعه ای متعدد و حتی متناقض از گزارشات روی میز سیاستمداران غربی (این اصطلاح غربی که همه گزینه ها روی میز است و امروزه تنها برداشت تهدید غیرمستقیم از آن می شود، از همین جا ناشی می شود که طیفی از تصمیمات متنوع روی میزشان هست که برحسب کنش های طرف مقابل، واکنش های مناسب را بر اساس روی میزی ها صورت می دهند) وجود دارد که تا بر اساس شان تصمیم بگیرند و چه بسا وقت نمی کنند همه را ببینند و یکی از کارهای اطرافیان خلاصه کردن شان و ارائه مطلوب چکیده شان است و مهمتر از آن، مشاوران متعدد در زمینه های مختلف دارند که بر شرایط حاکم تسلط دارند و مقامات غربی پس از بررسی همه آن ها، تصمیم گیری نهایی را صورت می دهند. به عبارتی، طیف ها و جریانات کاملاً متقابل با هم روی همه آن ها کار می کنند تا روی یک تصمیم به نتیجه می رسند با اجماع یا بدون اجماع. تازه پس از اتخاذ تصمیم نیز در کشورهای دموکراتیک برخلاف کشورهای دیکتاتوری، نظر مخالفان در نطفه خفه نمی شود و پس از آن نیز ادامه دارد که چه بسا موجب اصلاح یا تغییر کلی سیاست و تصمیم گذشته شود. زمانی که پرزیدنت اوباما تصمیم نسبت به استفاده اسد از سلاح شیمیایی گرفت، طیفی از اقدامات از شدیدترین حالات –حتی با وقوع جنگ منطقه ای- روی میزش بود تا موردی که خلع سلاح را توصیه می کرد او و مردانش آن را برگزیدند که هنوز نیز منتقدات نسبت بدان معترض اند. در چند سال پیش، پیش از این که قیمت نفت از زیر بیست دلار به بالای صد دلار برسد، گزارشات متعددی پیرامون پیش بینی قیمت نفت در بازار وجود داشت که بسیاری قیمت را همچنان پایین پیش بینی می کردند و معدودی افزایش آن را، که همان اندک پیش بینی های انفجاری قیمت، صحیح از آب درآمد و بسیاری را غافلگیر کرد و بعضی ها را نه. در تحلیل ها و به خصوص تحلیل های تاریخی نقش این نیروهای متعارض و به خصوص برآیند نیروها تا به تصمیمات و یا تغییراتی در تصمیمات منتهی می شود باید مدنظر قرار گیرد.
ششم: کودتا بود یا قیام مردمی؟ گرچه آن بی اهمیت نیست، ولی واقعیت این است که مسأله تنها آن نیست و توسل به هر یک به تنهایی ماندن دولت یا عزل مصدق از قدرت را به تنهایی مشروعیت یا عدم مشروعیت نمی بخشد. هیچ کس از خود نمی پرسد که چه شد نه فقط طرفداران مصدق در 28 مرداد از او حمایت نکردند که مصدق نیز کاری نکرد و بعداً حتی خودش را معرفی و تسلیم کرد!
واقعیت این است که بخشی از تصمیمات و رفتارهایی که توسط چند طرف از جمله مصدق صورت گرفته متناقض هست. به نظر می رسد که برخلاف فرض رایج، مصدق یک راه مشخص را تا انتها دنبال نکرده و مثل بسیاری از اشخاص، شرایط و گزینه های مورد نظر را سبک و سنگین کرده و راهی را می رفته و سپس با ارزیابی مجدد چه بسا از آن منصرف می شده و راه دیگری را می رفته یا اصلاحاتی در اشتباهات گذشته اش صورت می داده یا از اساس پشیمان می شده یا منصرف می گردیده است.
مهمتر از بحث های بی پایان کودتا یا قیام مردمی، وقایع روزهای آخر مورد پسند اکثریت از جمله مصدق نبود. علاوه بر بر درگیری های خیابانی و وضع بسیار خراب بودجه دولتی و تأثیر آن بر معاش مردم، حزب توده بدنبال کمونیست و مراجع تقلید از ترس کمونیست و جمهوری در جهتی مخالف می راندند، دکتر فاطمی و اطرافیانش از مصدق می خواستند که اعلان جمهوری کند و مصدق مخالف بود و مجلس نیز که منحل شده بود. و برخلاف امروزه در آن دوران اکثریت –و به خصوص عامه مردم- رفتن مصدق و آمدن شاه را که با گشایش های داخلی و خارجی همراه بود، مثبت می شمردند. اگر به سخنان کهنسالانی توجه کنید که دوران مصدق را دیده بودند و در سال 57 دیگران را از انقلاب برحذر می داشتند، سخن شان آن بود که شما (جوان ها) ندیده اید و نمی دانید که شاه برود ناامنی می شود و چه و چه ها می شود…
هفتم: با آن که برخی از سیاستمداران حزب دموکرات آمریکا دخالت در سرنگونی مصدق و کودتای 28 مرداد را اذعان کردند، جمهوری خواهان نه قبول کردند و نه می کنند. چرا؟ چون سیاست جمهوری خواهان و دموکرات های آمریکا در خاورمیانه با هم همواره اختلافاتی داشته که یکی از آن ها میزان دخالت و همراهی با دولت های غیردموکراتیک خاورمیانه بوده و هست. جمهوری خواهان حمایت قوی تری از دولت های متحدان شان در خاورمیانه را دنبال می کنند و دموکرات ها به فشار به دولت ها برای فضای بازسیاسی و توجه به حقوق بشر را بیشتر در دستور کار دارند. اتفاقاً اینک برگ برنده دست کسانی نیست که با دخالت در سقوط مصدق مخالف بودند، چون انقلاب 57 ایران و رژیم ایدئولوگ و یاغی و طاغی ایران که هم مردمش و هم تمامی جهان با آن مشکل دارند، موافقان دخالت را در موقعیتی برتر قرار داده است. در زمان مصدق خطر سقوط در دامن کمونیست نیز اهمیت را چند چندان می کرد.