یک وظیفه ملی در عرصه تاریخ ایرانزمین ! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
112

تا وقت داریم، ( تا روز جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ خورشیدی، زمان برگزاری دوره سیزدهم نمایش تمسخر آمیز انتخابات ریاست جمهوری در کشورمان ) ، باسوادها با شتاب هرچه بیشتر، بی سوادان میهن اسیر و دربندمان در حاکمیت منفور اسلامی را آگاه کنند ؛ که به هیچوجه و در هیچ شرایطی، در این مراسم خفت بار شرکت ننمایند؛ و مزدوران حاگم بر سرزمین اهورائی خویش را، بیش از پیش ناامید و ورشکسته سیاسی سازند!

مساله شرکت نمودن یا ننمودن مردم کشورمان، در انتخابات ریاست جمهوری دوره سیزدهم در حکومت اشغالگر آخوندی در سال جاری خورشیدی، جهت تعیین سرنوشت آتی ایران و ایرانی، دارای اهمیت به سزائی است؛ که در این رابطه مسؤلیت ملی – میهنی سنگینی را، بر شانه های تمامی میهن پرستان واقعی کشورمان میگذارد. تا جهت آگاهی دادن به تک تک آحاد ملت ایران، از تمامی وقت و امکانات خودمان، برای رسیدن به این هدف والا سرمایه گذاری و احساس وظیفه کنیم!

آنچه که بیش از اندک، بلکه بسیار زیاد قابل توجه می باشد این است؛ که باسوادان جامعه کنونی در میهن مان، به درستی بر این امر مهم واقف می باشند؛ که عدم همراهی ایشان با منویات شوم رژیم ملاها در کشورمان، می تواند لطمه بزرگی به آنها وارد کند؛ و جلوی پیشرفت های کاذب این حاکمیت دروغپرداز و ریاکار را بگیرد!

اما در آن سوی قضیه، ایرانیانی هم حضور دارند، که به لحاظ سنی واجد شرایط رای دادن می باشند؛ ولی متاسفانه، به دلائل بسیاری از جمله بی سواد بودن شان، از بسیاری از اطلاعات عمومی به خصوص در باره مسائل مربوط به اتفاقات رایج در حتی محل زندگی خود نیز بی بهره اند. به همین دلیل ( بی سواد بودن شان ) به درستی نمی دانند؛ که ظرف چهار دهه گذشته ، چه بر سر این ملک و ملت آمده است؟ یا اگر هم اطلاعات محدودی در این زمینه داشته باشند؟ به دلائلی دیگر، مانند ترس و واهمه از شرارت های حاکمان مسلط بر میهن شان، که تمامی امور جاری در کشور توسط ابزار جاسوس محور ایشان، مانند از استاندار بگیرید تا کدخدای یک روستای دورافتاده در کشور را، به گونه مستمر و دائمی به استحضار بالادستی های خودشان می رسانند. تا افراد از دیدگاه ایشان خاطی و گناهکار، به وسیله ماموران و مزدوران و نوکران اهریمنان حاکم بر دیارشان را، دستگیر و راهی زندان های دژخیمان حاکم بر ایران نمایند!

از آنجائی که بسیاری از بی سوادان جامعه کنونی در ایران، از اهالی روستاهای بی شمار کشورمان هستند، متاسفانه امکان واهمه ایشان از جاسوس های حکومتی در اطراف شان( تمامی افرادی که در کسوت های گوناگون حکومتی در شوراهای متفاوت روستا و بخش و فرمانداری و …. به کار مشغول می باشند. ) ؛ احتمال دارد که به حوزه های رای گیری در محل اقامت شان بروند؛ و با انداختن رای شان درون صندوق های مربوطه، خودشان را از عواقب عدم شرکت در نمایشات مراسم مضحک انتخابات مصون بدارند. ولی هم میهنان خویش را دچار عواقب بر سر کار آمدن فرد نالایق دیگری به عنوان رئیس جمهور چهار سال پیش رو کنند؛ و آنها را به تحمل شرایط بدتری از این برهه زمانی محکوم سازند!

در زمان شهریاری شادروان اعلاحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی، در کلیه مدارس موجود در مناطق بیست گانه آموزش و پرورش در شهر تهران ( و به احتمال زیاد در تمامی استان ها کوچک و بزرگ کشورمان )، در همه بخش های متعدد تمامی واحدهای آموزشی در هر منطقه ای، تعداد زیادی از مدارس آنجا، ملزم به راه اندازی « کلاس های پیکار با بی سوادی » بودند. چه بسیارند کسانی که از طریق همین کلاس ها دارای سواد ابتدائی می گشتند. سپس با رفتن به آموزشگاه های خصوصی که در شهرهای بزرگ فعال بودند. به ادامه تحصیل می پرداختند؛ و ننگ بی سوادی را از خویش بر می داشتند!

اما در برهه زمانی کنونی، هر چه که تعداد بی سوادان جامعه بیشتر باشد. آسایش فکری دست اندکاران این رژیم اهریمنی زیادتر می گردد. تا که آحاد اجتماع نتوانند دریابند؛ که سران مستبد و دیکتاتور این حاکمیت اهریمنی، با جان و مال و ناموس مردم دربند این اشغالگران چه می کنند و چه خواهند نمود!

بر همین اساس، و در موقعیت سرنوشت ساز کنونی در کشورمان، بر همگی ما در هر جایگاهی که در جامعه کنونی میهن عزیزمان می باشیم فرض مسلم است؛ که با هر توان و امکاناتی که داریم. به مردمان بی یا کم سواد این سرزمین اهورائی برسانیم؛ که به اراجیف آخوندهای مزدور حکومت بی اعتبار ملاهای ستمگر در میهن مان که می گویند: رای دادن یک واجب شرعی است بهائی ندهند؛ تا خود و هم میهنان شان را، برای بار سیزدهم، اسیر یکی دیگر از این جنایت پیشگان حکومتی، که برای خدمت به ایران و ایرانی که نه ، بلکه جهت رساندن خودشان به پست و مقامی سودمندتر، داوطلب شرکت در مضکه انتخابات نموده اند نکنند!

چرا که به آشکارا در طول این چهل و دو سال و چهار ماه دیده و می بینیم و می دانیم؛ که آخوند جماعت، و همدستان سویل آنها، اهل خدمتگزاری به مردم ایران نیستند؛ بلکه فقط و فقط برای لفت و لیس از آنچه که باقی مانده، برای شرکت در این انتخابات مضر به حال و سرنوشت مردم ایران می آیند!

شاید گفته شود: رئیس جمهور آینده توسط بیت رهبری برگزیده و منتصب شده است؛ و رای دادن یا ندادن مردم ایران به کاندیدای مورد نظرشان، در این رابطه تاثیر چندانی نخواهد داشت. بالاخره مؤسسات و سازمان های حقوق بشری فعال در این جهان، آنقدر اعتبار و اهمیت دارند و کارآمد هستند؛ تا چنانکه چنین هم باشد؟ این مهم را به قدرت های بزرگ در دنیا، و نیز به سازمان ملل متحد گزارش کنند؛ که تمامی آراء دریافت شده در صندوق های رای گیری را کنترل و بازخوانی نمایند. تا بر اصل قضیه و چگونگی صحت عمل در برگزاری این مراسم و بازخوانی آراء کسب شده در آن، بازدید و دقت و تفحص بیشتری نمایند !

حتی بسیاری از شهروندان باسواد کشورمان نیز، نیاز به راهنمائی دارند. تا بدانند و آگاه شوند؛ که یکی از مهم ترین کنش های میهن پرستانه ایشان در شرایط کنونی کشورشان، عدم حضور در حوزه های رای گیری است؛ و با شرکت نکردن در این سیرک تمسخر آمیز، به آخوندهای حاکم در کشورشان فرصت ندهند؛ که با فیلمبرداری از جمعیت حاضر درون حوزه های رای گیری، و انتشار آن در سراسر جهان، به دیگر ساکنان این کره خاکی، نمایش اقتدار و شوکت حاکمیت رو به زوال خویش را بدهند!

«شرکت نمودن در انتخابات، همکاری و همدستی با ظالمان و اهریمنان حاکم در ایران کنونی است.» !

محترم مومنی

مقاله قبلیاگر ندانیم چرا مصیبت انقلاب اسلامی بر سرمان آمد؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیحمله اسرائیل به محل تردد فرماندهان حزب‌الله لبنان در یک پایگاه مرزی سوریه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.