در دوران دبیرستان، البته در نظام آموزشی قدیم که ما محصل بودیم؛ درس ریاضیات از ” فاکت ” های بسیار سختی بود، که بیشتر دانش آموزان به ندرت از آن نمره قبولی می گرفتند؛ و اگر در هیچ مورد دیگری مشکلی نداشتند؛ اما همیشه در ریاضیات تجدیدی می شدند. مخصوصا در دوره نخست دبیرستان(سیکل اول)، که شامل کلاس های هفتم و هشتم و نهم بود؛ که از کلاس هشتم واحد ” جبر ” نیز به حساب و هندسه اضافه می شد؛ فقط چند تن از بچه های کلاس هشتم آن موقع، می توانستند در درس جبر نمره ی قبولی بگیرند. به نظر خیلی از دانش آموزان آن زمان، در میان سرفصل های دروس متعدد ” جبر ” ، که از سیکل دوم همراه با مثلثات به جمع فاکت های ریاضی افزوده می گشت. سرفصل ” اتحاد ” ها همواره مشکل ترین آن بود. چرا که ما دانش آموزان می بایست؛ همه اتحادها را حفظ می کردیم؛ در غیر این صورت هیچگاه نمی توانستیم؛ معادلات حاوی این اتحادها را بفهمیم و حل کنیم. تا به نه نتیجه ای که دبیر ریاضی مان انتظار داشت برسیم. یعنی، یک پاسخ صحیح و استاد راضی کن را به او بدهیم!
اکنون که دقیقا پنجاه و هشت سال، از موقعی که من در سیکل اول دبیرستان بودم می گذرد؛ به یاد می آورم، اگر کمک های پدر روانشادم نبود؟ که همیشه در درس ریاضی به من یاری می رساند. من نیز همواره در لیست تجدیدی های دروس حساب و هندسه و جبر و…. قرار می گرفتم. حالا پس از نیم قرن و اندی، که در دامنه ی زندگی مردم جهان، به فاکتور ریاضیات درون زندگانی آنها توجه می نمایم؛ حضور پر معنای ” جبر ” در معادلات زندگی آنان را بیشتر مشاهده و درک می کنم. بخش کمی از مردم ساکن در دنیا، که با جبرهای موجود در جامعه شان مواجه می شوند؛ می توانند در حل کردن معادلات معلوم و مجهول آنها نمره قبولی بگیرند. ولی بقیه شان، مانند دانش آموزان تنبل، همچنان، یا در این قسمت از واقعیات موجود در پیرامون خودشان، یکسره مردود می شوند. و یا می بایست در امتحانات شهریور ماه، درس تجدیدی خویش را، با یک امتحان دیگر به قبولی تبدیل نمایند. در غیر این صورت، نخواهند توانست از پس جبر زمانه و جبری که مردم این زمان به ایشان تحمیل می نمایند بر آیند!
پرسشی از آنهائی که همیشه ریاضی شان خوب بوده و قبول می شده اند: ” استخراج روزانه سه میلیون و هشتصد بشکه نفت، از ذخائر نفتی ایران در کشورمان، و صدور آن به کشورهای خریدار، چه مبلغی را به درون مملکت بر خواهد گرداند؟ نمی دانم اکنون وضعیت خرید و فروش نفت در جهان بشکه ای چند دلار است؟ اما می دانم، که با چنین استخراجی و فروش آن، روزانه مبالغ بسیار هنگفتی در این رابطه به خزاین نقدینگی های مملکت اضافه می گرداند. اینهمه پول، در کجا و برای چه امری مصرف و هزینه می شود؟ سهم شخصی مردم ایران از چنین رقم بالائی تا چه میزان است؟ اگر سهم شان به ایشان داده نشده و نمی شود؛ آیا باید موضوع را پس سر خویش بیندازند و آن را به امان خدا رها بکنند؟ یا جهت درخواست خود از سهمی که در این خصوص دارند؛ هیچ اقدامی در این باره ننمایند؟ و یا آنکه، اگر به خود و حال و روز کنونی شان توجهی ندارند؛ آیا نباید به خاطر فرزندان شان، که در آینهد نزدیک نسل فقیرتری نسبت به اولیای خود خواهند بود. از خمودگی و بی حالی و بی توجهی و بی خیالی دست بردارند. تا بتوانند حق مسلم خود و آن کودکان بی گناه را، از آنهائی که همه این پولها را، به نفع خودشان مصادره می کنند. حتی بدون هزینه کردن قسمتی از آن، برای ایجاد عمران و آبادانی در کشور مورد استفاده قرار بدهند! تمام آن را به جیب مبارک شان می ریزند؛ و فقط خودشان را صاحب و مالک این ثروت بی شمار شما ملت ایرانی می دانند!
پس بر این اساس، یک لحظه تأمل نیز خیانت آشکار به خود و فرزندان تان است؛ که به همین سادگی اجازه می دهید؛ تا مشتی آخوند شیاد و جلاد و اهریمن طینت، همه حقوق مادی و معنوی شما را، بدزدند و ببرند و برای خودشان ذخیره کنند. ولی شما همه روزه، ضعیف تر و فقیرتر و نابسامان تر بشوید. اجازه ندهید که یک قطره آب خوش از گلوی این ظالمان اشغالگر پائین برود؛ دیدید و شنیدید که جوانان برومند مشهدی، چه شجاعانه در خیابان های مشهد، به خیابان ریختند و نواختند و خواندند و پایکوبی نمودند؛ شیخ نسناس احمد علم الهدی، چه غلطی توانست بکند؟ بدیهی است که هیچ، او اگر یاوه هائی در مورد اجرای موسیقی در استان خراسان را مطرح می سازد؟ نقشه پلیدی در سر بی مغز خویش دارد. می خواهد که با تجزیه نمودن بخش های شمالی کشورمان، بخصوص خراسان شمالی و رضوی، آنجا را پایتخت مذهب شیعه نماید. و یک گل به دروازه خامنه ای بزند؛ و خودش رهبر مالک الرقاب ایران شمالی گردد!
اهورای ایرانزمین نیآورد آن روز را، که پیکر سرزمین باستانی ما، به دست این جاهلان قدرت پرست تکه تکه بشود. اما خوش خیال بودن و همه کارهای را به خدا واگذار نمودن، خیلی هم منطقی به نظر نمی رسد. الان زمان آن رسیده است؛ که بر این اهریمنان دزد و قاتل بتازید و بشورید؛ حتی اگ لازم بود بجنگید؛ تا حق خویشتن را از این ظالمان غارتگر و جانی پس بگیرید. هیچکس هرچند آدمی با صفات برجسته انسانی باشد؛ حق مسلم شما را برای تان کادو نمی کند؛ تا آن را دو دستی به شما تقدیم نماید. این خودتان هستید، که باید با هر توان و امکاناتی که دارید؛ جهت به دست آوردن حقوق مادی و معنوی خویش، از جای برخیزید و بنای کاخ دشمن را از جای برکنید و سرنگون نمائید!
در انتظار کدام رهبر و سپهسالار و پیشوا و سردار دلاوری نشسته اید؛ که بر اسب سپید راهوار نشسته باشد؛ و پرچم مبارزه با دشمنان اشغالگر میهن تان را در دست بگیرد؛ تا که حق مسلم شما را، به همگی تان باز گرداند؟ دست از این تئوری های دل خوش کن بردارید. در هنگامه تظاهرات 57 بی خردان انقلابی در ایران، پیرمرد با تجربه و میهن پرستی، که مدیر سوپرمارکت محله ما بود؛ موقعی که دو تن از مشتریان که خانم هم بودند؛ و در باره وقوع آن رویداد سیاه و شوم با یکدیگر به مجادله لفظی پرداختند. یکی شان هوادار انقلاب بود و آن دیگری وفادار به رژیم ایرانساز پهلوی، از آن خانمی که از خمینی دجال طرفداری می کرد پرسید: ” آیا خمینی جیب و دهان دارد؟ ” آن زن با تعجب پاسخ داد: ” البته حاج آقا، امام هم مانند بقیه آدمها دهان دارد و لباس های ایشان دارای جیب هستند(آنهم جیب های بلند و گشاد لباده آخوندها)، برای چی سؤآل می کنید؟” حاج جواب آن زن را در یک عبارت ساده چنین داد: ” هر کسی که دهان و جیب دارد، هر چه که به دست بیآورد. مقداری را خودش می خورد؛ و بقیه اش را در جیب هایش ذخیره می کند. خمینی تان هم از این قاعده مستثنا نیست. بروید به بدبختی های بعد از انقلاب، که نصیب تان خواهد شد فکر کنید. ” !
محترم مومنی